من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

گيرم كه ثابت شد

۳۲ بازديد

 

آدم هاي بي وفا به من چه – به من چه در كيف دستي شان جا مي شوند

از كوپه هاي قطار به من چه؟ فرار از فرار مي كنند

به من چه به من چه كه در دهه ي هفتاد

در شعر فارسي به من چه؟ كه از چشم هاي تو چه اتفاق اتفاقي

به من چه؟ كه افتاد؟

بي را از تهران خريدم به من چه؟ واو و ف و الف را

از عاشقي كه كارش به زغال كِشي كِشيده

نكشيده پخش و پرا مي كرد وفا را به من چه؟

ناگفته گفت: كه در آغاز نه فقط دانه ي فلفل سياه بود

روفيا سوفيا

نه فقط دانه ي فلفل سياه بود

خاكه زغال صورتم را گُل انداخته بود باز هم از دور شناخته بود مرا به من چه؟

بي را از تهران خريدم

بي بي اسم طوطي حرّافي بود كه صرفاً به عينك من

زُل مي زد و هي مي گفت هيچ نمي گفت!

هي گفت و هيچ نگفت هيچ نمي گفت! به من چه!

خُب!

حالا عكس ماري بكشيد بي وفا ياري كه منم!

كه غلافش را دور انداخته

ماري كه غلافش دور انداخته

خلافش را ثابت كنيد

ثابت كنيد خلافش را

مگر اين كه ثابت كنيد خلافش را


شايد اين طور باشد

۲۷ بازديد

 

كبريت اختراع مادرم بود

غروب پوست پلنگي گربهْ سياه آب جوش اجنّه دلتنگي اختراع مادرم بود

زنِ بورِ بور ارمني گل صد تومني كه عاشق فايز شد يا كه نشد اختراع مادرم بود

نوبت به من كه رسيد گنجشك‌هاي زير درختي هم به خانه‌ي بخت رفته بودند

زنبور نشده از اسب پياده شدم نيش زدم به لُپ سيبي كه قدري گندمگون بود

«زنبور شدم» «نيش زدم» اختراع مادرم بود

كلاه حصيري هميشه براي كله‌ي گنده‌ي من تنگِ تنگ بود

قرار بود عاشق يك دختر مكزيكي بشوم نشد و گفت:

نقل مطالب هم به شرط ذكر مأخذ اصلي ممنوع نيست!

برادرانم به فكر فانوس دريايي بودند

كه نفت نشت نكند دريا خراب‌تر نشود روي سرِمان

گفت با چراغ زنبوري‌ات چه پيدا كرده‌اي دختر ارمني يا گل صدتومني؟

و من در دمشق به ملخ‌هاي خام خام پخته – نپخته نجويده فكر مي‌كردم

عين شين قاف قاف قاف قاف قاف

كلاه حصيري كله‌ي گنده نشت نفت پخته – نپخته اختراع مادرم بود.

مي‌خواهد ديگر چه بشود؟

ساعت ديواري را مي‌گذارم رويِ اول شعبان و تلوتلو مي‌خورم تا –

آخر رمضان

دروغ‌هاي گنده گنده كله‌هاي گنده گنده!


گذراني

۲۵ بازديد

 

امروز هم مي گذرد با گل نرگس كه درست وسط خواب هاي تو كاشته اند

چل سال عاشقي از تو مجسمه اي ساخته كه به مرگي شيرين فرو بروي

از زنبوري كه نيش ات مي زند مي داني كه هنوز نمرده اي

كمي عاقل تر باش از تو گذشته كه باز هم سرت بخورد به سنگ

فخرمي كني كه جسدت راه مي رود

و خلاف آب شنا مي كند ؟

لكنت گرفته اي از ديدن عزراييل يا ذوق كرده اي از شاخه گلي

كه برايت خريده ام

رسواي زمانه منم / ديوانه منم

تو فقط در همه ي "هيچ " هاي من همه كاره اي

سرت از آب كرده اي بيرون كه نشان بدهي تشنگي آورده اي به دست ؟

بغل كرده اي سنگ تراشيده اي از پر قو را

راه مي رود / حرف مي زند

و كمي چيز تر از چيز است

دلت از برفي گرم است كه به سرت باريده

و كمي چيز تر از چيز است


از همه قماش

۲۹ بازديد

 

اين مهمانخانه يكسره تعطيل نيست

امپراطور درتختخواب خودش غلت مي زند

ملكه ي مخلوع كندويش را يواشكي با خودش مي آوَرَد

قارون كه گنجش را اوباش از كله اش قاپيده اند برق مي زند اين وسط.

تو هم از اين طرفِ بام افتاده اي هم از آن طرفِ بام

يا تازه مستي اش شروع شده شتري كه بر پشت بام قدم مي زنَد

يا شترنشده معني پشت بام را هم نفهميده.

ولي تو اين وسط از دست نداده اي چيزي را

بامي كه از هر دو طرف چشمانت را جا به جا نكند بام نيست

تو ولي افتادنِ از هر دو سوي بام را به دست آورده اي !

نمي دانم اما اين زن زيبايي كه پالتو خز ارزان قيمتي پوشيده

و به آراميِ در راهرو از بغل من رد مي شود

چه مي خواهد بگويد با من

كه نمي خواهد بگويد با من ؟


دوازده سپتامبر

۳۰ بازديد

 

زنِ بار در كلكته هم كه باردار بشود عاشق مرد لكنته اي شده يا نشده

اتفاقي ست كه افتاده!

در بارانداز مردي كه مست كرده فقط مست كرده در بارانداز

شتري كه مادرش دو قلو زائيد گفت من بايد باز هم بار ببرم وَ خار قورت بدهم

بچه ي لُختي كه از بيمارستان دزديدند

پدرش هفت كفنِ پوسيده را بوسيده بود و گذاشته بود به حرّاج

اسم يكي از بچه هاي همسايه ي دست چپي ما ژوزف بود

از ديوار راست كه بالا رفت

گنجشك ها داس به داس چكش به چكش متفرق شدند در بارانداز

- با بيضه ي روباهِ ماده چه كار داري دختر؟ گفت:

نمي شمرند اوّل مي بُرند بعد با چرتكه يكجا حساب مي كنند!

بچه هاي القاعده قاعدتاً اوّل خيلي بچه ماه بچه ماهي بوده اند

آب دماغ شان را قطعاً تميز نمي كرده اند با پرچم هاي از رنگ و رو نرفته

از- رو نمي روند

يازده سپتامبر هنوز روي جوجه هايش خوابيده بود

من نديده – نشنيده عاشقِ آن دو قلوها شده بودم

آدمِ عاشق نه ماسك مي زند براي چيدن گل هاي شيميايي شده

نه ضد عفوني مي كند دست هايش را كه جراحتي عميق برداشته

مادري كه بچه ندارد در آب جوش مي خيسانَد بچه اي كه ندارد

تا بر رؤياهاي فنر- فنري خنثي كند از تَه و تو نارنجك هاي اگر – مگري را

بچه شدن كار آساني ست

مخصوصاً كه زليخا واري در لبنان دوقلو -دوقلو زائيده باشد

آه ! دوازده دوازده سپتامبر!


از نمردن

۲۷ بازديد

 

آن طورها كه بود بد هم نبود

اينطورها كه هست بد نيست

هر خوشه گندمي كه مي كنم از ساقه چند قطره خون نمي چكد از آن

هر ماشه اي كه مي چكانم دندان گرگ در عضلاتم گير نمي كند

فاسد نمي شود سبد سبد سبد انگورم

و شراب همان آب ولرمي نيست كه از شير سر كوچه مي مكيدم

قطار / قطار مي رسد از راه

و ما صبح به زودي مي رويم به سمت بهشتي كه سارا انار ندارد

كم كم / وقت براي خنديدن كم مي آوريم

بس كه جنازه هاي تازه تازه يكي يكي از در در مي روند

به بايزيد زنگي بزن وَ بگو

پياده شوم يا نشوم در بندري كه با سر ِ آستين

گوهر بيرون آوردندي از ته دريا ؟

درختي كه نمي خواهد سر به هوا باشد

از ترس اره بدنش تاول نمي زند

از نمردن كه نترسي موش كور هم عاشق مي شود

كسي كه از ديوار كوتاه بالا مي رود

غبطه نمي خورد به پرنده ي فرضا عاشقي

كه زير چرخ ماشيني دراز كشيده

عاشقي كه دراز نكشد ؟ / نقشش را خوب بازي نمي كند !

بوده در كتاب عاشق في الدنيا فرموده :

معشوقه اي كه قهر نكند عاشق است .


اگر گل كامل

۳۱ بازديد

 

از ممنوعيت هايي كه درچاه ريخته اند

گلي سرزده كه دست زدن به آن ممنوع است

چرايش را خدايي مي داند كه خوردن زهر و تف كردن –

عسل را قدغن كرده

و براي ميتِ گل سرخ هم حرمت خاصي قائل است

پس آزادي سر در آوردن از عمق چاه هم نيست

حتي اگر اسم تو را گل كامل گذاشته باشند

به دست هاي من هم ضربدري كوبيده اند كه

دست درازي به دامنِ خدا ممنوع

تضرع ِ به درگاه گل ممنوع

و بوييدن گلي كه فقط براي من از چاه سردرآورده ممنوع

و دراز كشيدن وسط ممنوعيت گل ممنوع

كاش ممنوع نبوديم ِ ما ممنوع نبود .


اين جغد كجا بود ؟

۲۵ بازديد

 

قسم 1

به مار ماده ي بي آزاري قسم
به فرض اينكه دور دست و گردن من
و با نيلوفري رقابت دارد كه دور عصب هايم پيچيده
اين آينه ي رو به رو قيافه ات را كمي تغيير قيافه داده
وگرنه اين نيلوفر ظاهرا بر خلاف تو / از غلاف تو بيرون خزيده
به هم نريز لطفا فكر و خيال شطرنجي را كه بر مسير از هر كجاي تو چيده ام
پس / هزار بار به تو اي ماري قسم
كه كاري سخت دست منداده اي
كه خيلي هم ساده است
اول / خوب خفه ام كن !
بعد خرسي را صدا بزن كه بو بكشد
اسامي خاصي كه زير پوست من با موهايي كوتاه يا بلند
پيش از آنكه بميرند / پا گذاشته اند به فرار
كره ي روي ميز را هر چه زودتر / به موزه اگر بفرستي / متشكرم
دنيا را صرفا براي تو گفتم كه از نو آغاز بشود
يا كه نه آن را فقط براي تو با پاكت سيماني تعمير كنيم
با سه چار كارگر افغاني
آن طرف اما جسدي تازه روي دست كلاغي مانده
كه قارقار هم هنوز بلد نيست

قسم 2

به شب قسم
كه قلاده را شب ها تو به گردن سگ هاري فقط
كه فكر مي كني : نكند ؟
ماري اما به رختخواب من مي اندزي
پنج و پنج دقيقه / دقيقا
از خوابي انصافا خيلي عميق / من
به جاي تو حتي بلند بلند مي پرم از جا
مرا ببوس
براي آخرين بار اتوبوسي كه فقط آدم هاي تقريبا زشت را
به بهشت اول صبح خدا هم كه نمي برد / اما
تا موي سر مرا در آسياب سفيد نكند
له نمي شود چرا سر اين عين سگ هار
پس
رختخواب مرا منستانه بنداز / كه از فرط هر چه / زود بميرم
كه اين مار لعنتي
گوشه - كنار ميز كار مرا هم / نه اينكه بلد نيست
فعلا كه در رختخواب من افتاده است

قسم 3

به عاشق تو نبودم اگر قسم !
-دروغ ؟
بلد نيستم جسدم را به جز كنار راه رفتن در كنار تو
در كجاي هم اكنون اين همه هيچ / دفن كنم
هيچ / بلد نيستم
ها ؟
چه كسي فرمود از كلاغي بپرس كه در كتاب مقدس
بيل كه نه
به دست هابيل اما چيزي ياد داد كه
باز بلد نيستم
قصه ي تدفين اين جسد
چه بد
كنار راه رفتن در كنار تو چه خوب ادامه داد


هر كس به جايي

۲۸ بازديد

 

با چشم غول هم كه به دنيا نگاه كني

نه عنكبوت ها از تعصب شان دست مي كشند

نه عقرب ومار از ارث و ميراث پدري شان

وشتر مست رها نمي كند گياهي كه ديوانه اش كرده

قطار چه بر ديوار سفيد سوت بكشد چه در گوش گرگ بيابان

زنِ هندي كه متعلق به خال قرمز وسط پيشاني اش بود گفت به من گفت :

گفت در قطار اسب اسفنديار هم پس نگرفت رم كردنش را

و ازتجريش تا تاج محل اخمِ سگي هم به پسران آدم و حوّا نگذاشت زن هندي:

- «سنگ» و «سار» بشوم بهتر است يا؟

آدم عاشق فقط دركشمير از سورتمه پياده مي شود گفت به من گفت.

وكيلم كه اين دو آدم برفي را كه مرتكب عقدِ عمد نشده اند به عقلِ مدام در بياورم؟

ليلي تخته گاز را گاز گرفت رفت كه از در برود در رفت

مثانه ي مجنون از سوت قطار پر شده بود

عاشقي كه كنار ريل هاي خجالتي از فرطِ فراق به سپيده دم تجاوز كند

دُم يا بويش را بايد در آبِ آهك و زرنيخ بخوابانند

امّا در «عفونامه» ي حكيم متواري فصل يكم آمده:

در دنياي مجازي عِند الطلوع بيرون پريدنِ هر فعلي از سوراخِ جيب جايز است

در فصلِ دويم: عاشق سابق

آب در هاون مي كوبد

رودخانه طغيان مي كند

و عروس فراري به خانه بر مي گردد وَ زنِ هندي؟

واگني به هندوستان مي رود به خال وسط پيشاني

واگن ديگر به گورستان پرلاشز به سه قطره ي خون

و اين وسط پياله روي مي كنيم ما تا اينكه تا

در برج ايفل سرم به دوار افتاد و از قطار به زير افتاد زن هندي ؟

از فرط اينكه مست نبودم وَ مستِ مست نبودم

با شيخ الرئيس در پاريس سراغ خانه ي كدخدا را گرفتم

گلنار

گوشه ي روسريِ تركمني اش را مي جويد

هدهد كي از شانه ي به سرش دست برداشته

رفتم كه از دستگيره هاي قطار كسي را به جاي خودم حلق آويز كنم

اليزا در آينه بود آراگون در مستراح

زن هندي براي خودش زن هندي ست

من عاشق ريش پرفسوري خودم هستم

پدرم كه از تو در آمد پدرم گفت هر چه نمي كشيم از تنهايي ست

كافي ست «سي – مرغِ» منطق الطير را هم به رسميت نشناسيم.


از اينجا به بعد

۲۹ بازديد
 

و از اينجا به بعد بود كه انگشت نما شدي به جرقه زدن
لخت و عور آتشي كه محاصره ات كرده بود
ديوانه ي مادرزادي بودي كه در تنه ي نخلي دراز
دراز به دراز قد كشيده بودي :
- سنش بزن / نمي رسه !
بنگش بزن / نمي رسه !
بعد ميكروفن هاي قد كشيده و روزنامه هاي كودن قد كوتاه
تو را هو كردند
و خروس هاي اخته - سگ هاي به چه معنا / تيز
با قدقد از هر چه طور و عو عو از هر چرا
تو را / و نه يك بار
بيا برويم از اين ولايت / برويم ؟
و تو سر از پرانتزي در آوردي كه غفط يك تختخواب فلزي
و داشت اسباب بزرگي را براي تو در اتاق عمل
و دور از چشم اهل نظر آماده / و مي كرد تيز چاقوي جراحي را
با شوك از سر گرفته تا نوك پا را
تكيه به جاي مجانين ؟
سنگش بزن / نمي رسه
بنگش بزن / نمي رسه !
- اره ؟
فقط چند سانت
تا مچ پاي تو را اگر چه كمي كوتاه
كاري كنيم تاكوتوله هاي از هر طرف
براي تو كف بزنند
- قد كشيدن بيجا چرا ؟
اما پشت سر اين مرده هاي از همه جور / از همه ناجورتر
حرفي اگر
و سرتان را هم بهسنگي نمي زديد كه خطوطي عجيب بر آن حك شده ست
قطعا / نه كه او زنده به گور
نه گور تو را / دراز به دراز به اسم او مي كردند
و نه اينكه شما / يكجا آنقدر قد مي كشيديد
كه سرتان را به سنگي بزنيد / كه بي شك
خطوطي عجيب بر آن حك شده ست