شايد اين طور باشد

مشاور شركت بيمه پارسيان

شايد اين طور باشد

۲۸ بازديد

 

كبريت اختراع مادرم بود

غروب پوست پلنگي گربهْ سياه آب جوش اجنّه دلتنگي اختراع مادرم بود

زنِ بورِ بور ارمني گل صد تومني كه عاشق فايز شد يا كه نشد اختراع مادرم بود

نوبت به من كه رسيد گنجشك‌هاي زير درختي هم به خانه‌ي بخت رفته بودند

زنبور نشده از اسب پياده شدم نيش زدم به لُپ سيبي كه قدري گندمگون بود

«زنبور شدم» «نيش زدم» اختراع مادرم بود

كلاه حصيري هميشه براي كله‌ي گنده‌ي من تنگِ تنگ بود

قرار بود عاشق يك دختر مكزيكي بشوم نشد و گفت:

نقل مطالب هم به شرط ذكر مأخذ اصلي ممنوع نيست!

برادرانم به فكر فانوس دريايي بودند

كه نفت نشت نكند دريا خراب‌تر نشود روي سرِمان

گفت با چراغ زنبوري‌ات چه پيدا كرده‌اي دختر ارمني يا گل صدتومني؟

و من در دمشق به ملخ‌هاي خام خام پخته – نپخته نجويده فكر مي‌كردم

عين شين قاف قاف قاف قاف قاف

كلاه حصيري كله‌ي گنده نشت نفت پخته – نپخته اختراع مادرم بود.

مي‌خواهد ديگر چه بشود؟

ساعت ديواري را مي‌گذارم رويِ اول شعبان و تلوتلو مي‌خورم تا –

آخر رمضان

دروغ‌هاي گنده گنده كله‌هاي گنده گنده!


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد