دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۲ ۳۰ بازديد
اين مهمانخانه يكسره تعطيل نيست
امپراطور درتختخواب خودش غلت مي زند
ملكه ي مخلوع كندويش را يواشكي با خودش مي آوَرَد
قارون كه گنجش را اوباش از كله اش قاپيده اند برق مي زند اين وسط.
تو هم از اين طرفِ بام افتاده اي هم از آن طرفِ بام
يا تازه مستي اش شروع شده شتري كه بر پشت بام قدم مي زنَد
يا شترنشده معني پشت بام را هم نفهميده.
ولي تو اين وسط از دست نداده اي چيزي را
بامي كه از هر دو طرف چشمانت را جا به جا نكند بام نيست
تو ولي افتادنِ از هر دو سوي بام را به دست آورده اي !
نمي دانم اما اين زن زيبايي كه پالتو خز ارزان قيمتي پوشيده
و به آراميِ در راهرو از بغل من رد مي شود
چه مي خواهد بگويد با من
كه نمي خواهد بگويد با من ؟