زنِ بار در كلكته هم كه باردار بشود عاشق مرد لكنته اي شده يا نشده
اتفاقي ست كه افتاده!
در بارانداز مردي كه مست كرده فقط مست كرده در بارانداز
شتري كه مادرش دو قلو زائيد گفت من بايد باز هم بار ببرم وَ خار قورت بدهم
بچه ي لُختي كه از بيمارستان دزديدند
پدرش هفت كفنِ پوسيده را بوسيده بود و گذاشته بود به حرّاج
اسم يكي از بچه هاي همسايه ي دست چپي ما ژوزف بود
از ديوار راست كه بالا رفت
گنجشك ها داس به داس چكش به چكش متفرق شدند در بارانداز
- با بيضه ي روباهِ ماده چه كار داري دختر؟ گفت:
نمي شمرند اوّل مي بُرند بعد با چرتكه يكجا حساب مي كنند!
بچه هاي القاعده قاعدتاً اوّل خيلي بچه ماه بچه ماهي بوده اند
آب دماغ شان را قطعاً تميز نمي كرده اند با پرچم هاي از رنگ و رو نرفته
از- رو نمي روند
يازده سپتامبر هنوز روي جوجه هايش خوابيده بود
من نديده – نشنيده عاشقِ آن دو قلوها شده بودم
آدمِ عاشق نه ماسك مي زند براي چيدن گل هاي شيميايي شده
نه ضد عفوني مي كند دست هايش را كه جراحتي عميق برداشته
مادري كه بچه ندارد در آب جوش مي خيسانَد بچه اي كه ندارد
تا بر رؤياهاي فنر- فنري خنثي كند از تَه و تو نارنجك هاي اگر – مگري را
بچه شدن كار آساني ست
مخصوصاً كه زليخا واري در لبنان دوقلو -دوقلو زائيده باشد
آه ! دوازده دوازده سپتامبر!