دل به دريا بزن تو موسايي، چشمهاي من است پشت سرت
دل بكن از عصاي پوسيده، معجزه يك زن است پشت سرت
سجده كن دين تازهاي دارم با كتاب مقدسي موزون
هر ورق شعلهاي به پاكرده آتشي روشن است پشت سرت
هر كه آمد به ميل خودآمد راه گم كردهها نيامدهاند
دشمن و دوست فرقشان اين است دوست نه، دشمن است پشت سرت
«اين دغل دوستان كه ميبيني مگسانند گرد شيريني»
سايهات از سرِ محبت نيست از سرِ بودن است پشت سرت
شاعرم ، دين من شعور من است آيههاي كتاب من شعرند
رد پاهاي توست قبلهي من رد بوسيدن است پشت سرت