من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

دل به دريا بزن تو موسايي

۲۹ بازديد

 

دل به دريا بزن تو موسايي، چشم‌هاي من است پشت سرت
دل بكن از عصاي پوسيده، معجزه يك زن است پشت سرت

سجده كن دين تازه‌اي دارم با كتاب مقدسي موزون
هر ورق شعله‌اي به پاكرده آتشي روشن است پشت سرت

هر كه آمد به ميل خودآمد راه گم كرده‌ها نيامده‌اند
دشمن و دوست فرق‌شان اين است دوست نه، دشمن است پشت سرت

«اين دغل دوستان كه مي‌بيني مگسانند گرد شيريني»
سايه‌ات از سرِ محبت نيست از سرِ بودن است پشت سرت

شاعرم ، دين من شعور من است آيه‌هاي كتاب من شعرند
رد پاهاي توست قبله‌ي من رد بوسيدن است پشت سرت


تو سيبي سرخ بودي

۲۹ بازديد

 

تو سيبي سرخ بودي تكه تكه ماهي‌ات كردند
به دريا دل زدي و رودها همراهي‌ات كردند

مكافات رفيق نيمه‌ي راهت شدن اين است
ببينم پيش چشمم، چشم‌هايي راهي‌ات كردند

تو را با سطل از چاه سياهي در نياوردند
تو سهم آسمان بودي‌، كبوتر چاهي‌ات كردند

بگو هر شاخه سيبي بر سر تو، سنگ مي‌كوبيد
بگو بالابلندان، رحم بر كوتاهي‌ات كردند؟

تو را باب دل منقار زاغك‌ها درآوردند
سرشتت كوه بود اما مترسك‌كاهي‌ات كردند


شاه خورشيدم

۳۰ بازديد

 

بوته‌هاي شك شكفته در يقين
طعم نيشابوري‌ات شيرين‌ترين!

شعر دم كردم... غزل شيرازه‌اش
شاخه شاخه گل نباتم را بچين

فرض كن هر بيت قهوه‌خانه‌اي‌ست
غرق شو در عطر چاي دارچين

شاه خورشيدم دلم جمشيدي است
يك سبد منظومه‌ام را برگزين

بغض عطارم ... به غارت رفته‌ام
پادشاهي بي‌نشان بي‌سرزمين

فرض كن من دختري سلجوقي‌ام
سفره‌ام خالي‌ست اما پر ببين


زور تاريخ مي رسد به زنان

۲۹ بازديد

 

از طلا نيست گوشواره‌ي من نخ ابريشمي‌ست در گوشم
مادرم ناله‌اي‌ست قاجاري كه به يادش شليته مي‌پوشم

عشق مردان ما پلنگي بود دل‌شان صخره‌هاي سنگي بود
من به ياد زنان طايفه‌ام چاي تلخ غزال مي‌نوشم

شهر من زير ريل‌ها له شد اختراع قطار تاوان داشت
آن‌قدر بي‌نشان شدم كه شده‌ست شجره...نامه‌ام فراموشم

چشم بگذار زندگي بازي‌ست مردها را بلندتر بشمار
يك...دو...پيدايشان نخواهي نكرد بغض هر حجله مانده بر دوشم

استكانم كه نيم من اشك است نيمه‌ي خالي مرا پر كن
زور تاريخ مي‌رسد به زنان مادرم گريه كن در آغوشم


موشك بساز از دفتر شعرم

۳۰ بازديد

 

موشك بساز از دفتر شعرم، بگذار سهمم كينه‌ات باشد
هر صفحه را تسليم آتش كن، تاشعله‌ي شومينه‌ات باشد

سقراط شو سقراط شو سقراط، اسطوره‌ي دنياي منطق باش
رستم نخواهي شد اگر هر زن، در قصه‌ها تهمينه‌ات باشد

هرقطره‌ي اشكم غزل مي‌شد، خون گريه مي‌كردم غزل مي‌شد
تا جوهر خودكار من خون شد، تاخنجري در سينه‌ات باشد

گنجشگكي درحوض نقاشي، مفهوم دريا را نمي‌فهمي
جز صورت سرخت چه مي‌بيني، هر حوض تا آيينه‌ات باشد

تو پادشاه عصر قاجاري، من شاعري درويش و سرگردان
زندان قصرت را نمي‌خواهم، بگذار سهمم كينه‌ات باشد


حق داري

۳۱ بازديد

 

خسته از سوختن و ساختني حق داري
خسته از اين همه پرپر زدني حق داري

كرم ابريشمي و جرات پروازت نيست
پيله از ترس اگر هم بتني حق داري

ابري امروز اگر، قطره‌اي از مردابي
بايد از اصل خودت دل بكني حق داري

سپر انداختم و نيزه نشانم دادي
جنگ جنگ است تو بايد بزني حق داري

توبه از نام اگر مي‌شكنم حق دارم
توبه از ننگ اگر مي‌شكني حق داري

يوسف آنقدر شكسته‌ست كه نشناختي‌اش
باز هم منتظر پيرهني حق داري

ما دو كوهيم كه هرگز نرسيديم به هم
سرد و مغرور تو هم مثل مني حق داري


به خاك انداخت

۳۰ بازديد

 

سايه ي آسمان نورد مرا چشم شور زمين به خاك انداخت
يك به يك هركسي كه آدم بود از بهشت برين به خاك انداخت

من به جرم خيانت شيطان به زمين و زمان بدهكارم
دست هايم تهي شد از بس كه مار از آستين به خاك انداخت

جاي ته مانده هاي ايمانم در نگاهم گناه مي رقصيد
عاشقي عصمت زليخا را مثل آيين دين به خاك انداخت

چشم هايش چه بر سرم آورد يكه تاز قبيله ام بودم
تن به تن در نبرد روح مرا با تني آتشين به خاك انداخت

پرده بردار رازها ابراست مانده نفرين ماه پشت سرش
من كدامين نگفته را گفتم كه مرا اينچنين به خاك انداخت


يورتمه مي روند پشت سرت

۳۰ بازديد

 

يورتمه مي‌روند پشت سرت اسب‌هاي سپيد تركمني
جاده‌ها را گليم مي‌بافد رج به رج عطر دختري ختني

ني كمانچه دوتار مي‌رقصند يك به يك دور گنبد كاووس
بندر تركمن به رقص آمد از چنين بزم و جنگ تن به تني

استكان‌هاي ناصرالدين شاه عطر چاي زنان گرگان‌رود
پاي‌بند قبيله‌ات كردند توت‌هاي بنفش پيرهني...

لنگر كشتي‌ات به خاك افتاد جان گرفتند از تو اسكله‌ها
تاج گل بر سرت گذاشته‌اند سر به سر دختران نسترني

بي تو تهران اسير خاطره‌هاست آسماني كثيف برجي كج
دل سپردي و برنمي‌گردي دل به چشمان دختري ختني


شعر مي كشد مرا به پيش

۳۱ بازديد

 

شعرمي‌كشد مرا به پيش هر قدم گرفته‌اي مرا
دست كم گرفته‌ام تو را، دست كم گرفته‌اي مرا

عرصه عرصه‌ي پريدن است مرغ خانگي شدن بس است
ابتدا قلم ز من سپس از قلم گرفته‌اي مرا

رو به رويم ايستاده‌اي تكه تكه خرد مي‌شوم
تكه سنگ شو سپس ببين كوه غم گرفته‌اي مرا

بادبادكي به شاخه‌اي گيركرده و نمي‌رود
هرچه پس زدم تو را چرا باز هم گرفته‌اي مرا

دست تو به من نمي‌رسد اي پلنگ بيشه زارها
چادرم خسوف كهنه‌اي‌ست دست كم گرفته‌اي مرا


دختري مينياتوري بودم

۲۹ بازديد

 

گره بند كفش توكوراست ، ديدن پابرهنه ها سنگين
كفشهاي مراكجابردي ردپايم شدست ننگ زمين

به فلك مي كشي مراهرروز، سهم شبهاي من زمين خوردن
من درختم درخت سيب گلاب ، جاي تركه گلاب وسيب بچين

آلبوم راورق بزن شايد، عكسها گريه ات بيندازند
بغض درخنده ي مونا ليزام ، عكسهاي مرادوباره ببين

سردرآرازهجوم برف وبپر ، كبكها شرم نفس پروازند
روزها مي روند ومي آيند، پس ازاسفند بازفروردين

چادرم رابكش به روي سرم ، تا نبينم چه برسرم آمد
دختري مينياتوري بودم ، عكسهاي مرادوباره ببين