زور تاريخ مي رسد به زنان

مشاور شركت بيمه پارسيان

زور تاريخ مي رسد به زنان

۳۰ بازديد

 

از طلا نيست گوشواره‌ي من نخ ابريشمي‌ست در گوشم
مادرم ناله‌اي‌ست قاجاري كه به يادش شليته مي‌پوشم

عشق مردان ما پلنگي بود دل‌شان صخره‌هاي سنگي بود
من به ياد زنان طايفه‌ام چاي تلخ غزال مي‌نوشم

شهر من زير ريل‌ها له شد اختراع قطار تاوان داشت
آن‌قدر بي‌نشان شدم كه شده‌ست شجره...نامه‌ام فراموشم

چشم بگذار زندگي بازي‌ست مردها را بلندتر بشمار
يك...دو...پيدايشان نخواهي نكرد بغض هر حجله مانده بر دوشم

استكانم كه نيم من اشك است نيمه‌ي خالي مرا پر كن
زور تاريخ مي‌رسد به زنان مادرم گريه كن در آغوشم


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد