من چشمههاى تشنه را با گريه تأمين مىكنم
در لابهلاى چشمهها پروانه تعيين مىكنم
من سر به دامانم هنوز سر گرم ديوانم هنوز
با شعر و آه و درد و سوز چون رخنه در دين مىكنم
در جامهى صد پينهام هر پينه هست آئينهام
فرهادم از فرياد خويش ايام شيرين مىكنم
در پيچ و تاب كوچهها هر شب به عزلت مىروم
هر كس صلا خواند مرا جانانه تمكين مىكنم
صد خوشه از رنگين كمان بگرفتهام از اين و آن
گر فرصتى داد اين جهان جبران ديرين مىكنم
اى اختر از افلاك خود اى مردگان از خاك خود
روزى اگر برخاستيد من خويش پروين مىكنم
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد