من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

قوت

۲۸ بازديد

پيش تو سماع و رقص و مستى نكنم

ميلى به رداع و بت پرستى نكنم

جامى ندهم مگر كه نامى گيرم

ترديدى به نام و جام هستى نكنم

از خان كرم من ار نگيرم قوتى

هرگز كژى و دراز دستى نكنم

اذن تو در اين سرا چه سامانم داد

بى‏اذن تو رو به سوى مستى نكنم


زبون

۲۸ بازديد

در ساغر مسكينان خون است و جنون اى دل

وين جامه‏ى ازرق را بردند به خون اى دل

پاسخ به تمنايت كى داده رقيب از جان

ور داده به ناحق ليك انداز برون اى دل

سائل چه نظر دارى انگشت مزن در را ؟

هم ديده و هم صاحب خوارند و زبون اى دل

در گوشه‏ى بتخانه لات و هبلى برپاست

بهتر بود از زاهد لا كن فيكون اى دل


اميد ثمر

۲۹ بازديد

يك چشم به در دارم يك ديده‏ى‏تر دارم

زين چشم خمار آلود در سينه شرر دارم

اين دست تهى باشد قامت چو سهى باشد

سرو و گل و ريحان را انداز كه بردارم

از دامنت اى يزدان بگشا در اين زندان

كآزاد شود اين جان ترسى ز خطر دارم

سوگند و كلامم تو در كام سلامم تو

اميد و مرادم تو كآغاز دگر دارم

بى‏چشم نظر دارى وز حال خبر دارى

ناخوانده اثر دارى چون بوده خبر دارم

خندان و غمين باشم يغما و امين باشم

با شام عجين باشم اميد سحر دارم

اى مقصد و مقصودم وى معبد و معبودم

زين خرمن موجودم اميد ثمر دارم

در خاك حلالم كن از غصه محالم كن

كز سختى ايامم دستى به كمر دارم

باصر به سر كويت مشتاق برو رويت

در جام بلاجويت اما و اگر دارم


سد جوع

۲۸ بازديد

بيا اى نور عالم تاب بنگر

كه در عالم بجز عصيان ندارم

من آنم كز فراقت گشته محزون

در اين احزان لب خندان ندارم

به سد جوع اگر محتاج گشتم

به لطفش شاكرم گر نان ندارم

صداقت پيشه كن گفتار ما را

كه وقت و صحبت جبران ندارم

بيا اى يوسف اندر خانه‏ى دل

كه ديگر طاقت هجران ندارم

خدايا آن چنان كن پاسدارى

كه چشم ديدن گريان ندارم


آتشكده

۲۸ بازديد

مى‏زنم تكيه به زانو به شبستان دروغ

كه شبستان شده چون دولت و ايمان دروغ

روزگارى من ديوانه به صد حيله و رنگ

خوردم از گندم بى‏دانه ز دستان دروغ

نرگسانت همه از دشت پرآلاله برون

رفته از دست رفيقان و اديبان دروغ

يا رب آيات تو را كى به زر آغشته كنند

كوفيانى كه تو را خوانده به يزدان دروغ

چشم مستانه‏ات اى سرو بلند آوازه

به من آور كه شد اين دل پر مستان دروغ

كو مريدى كه شود تشنه‏ى آتشكده‏اى

كو بلالى كه زند نعره به دامان دروغ


بي دانه

۲۸ بازديد

در ميان من و گيسوى تو هم شانه‏ى بسيار اينك

شانه در دست و دل اندر طلب لانه‏ى بسيار اينك

هر كه در موى تو غافل شده از تخت و مقام

ما ز غفلت نخوريم حسرت دردانه‏ى بسيار اينك

دل در اين وادى دلدادگى از دوش نخفت

شكوه‏ها ديده از آن بلبل بى‏دانه‏ى بسيار اينك

سوخت از دورى رخسار تو اى سرو خرام

باده با ساغر و ميخانه‏ى بسيار اينك


درويش و جام

۲۹ بازديد

 پير خويشم با تو دارد شكوه از تقدير خويش

اى خوش آن دل را كه گيرد راه با تدبير خويش

چون به خاك افتادگان افلاك را محزون مكن

بارش باران گذارد دانه و تأثير خويش

جامه‏ى زرين و خام و خامه‏ى درويش و جام

بى‏ريا سردار خويشند با ريا زنجير خويش

من گداى گوشه‏ى چشم تو و ابروى يار

گشنه‏ى ديدار كويت گشته‏ام من سير خويش

خانه و كاشانه كى چون طاق مينا سر كشد؟

لاجرم خواهد كشيد اما پى تعمير خويش

واژگانيم از ازل ما تا ابد معنى شديم

اى معانى فرصت اين دل را كند تفسير خويش


رجعت

۲۸ بازديد

جامه دانت پى در بود و در او جان تو دوش

تا ره ديگرى بگرفته ز ايوان تو دوش

ز آتش خشم تو نبود دگر اين جا قوتى

كو گرفت از منم آبى و ستد نان تو دوش

گفتم ايمان نبرد آبرو از روز نخست

او بگفتا كه برفت از سرت ايمان تو دوش


دروغ

۲۹ بازديد

مهر مهرويان دروغ و سجده و ايمان دروغ

عهد با نيكان دروغ و خنده‏ى انسان دروغ

ما عذابى بس چشيديم از خم ابروى دوست

پنجه‏ى شيران دروغ است نعره‏ى حيوان دروغ

اين ثنا و ذكر و ورد و صحبت ياران چه سود

زين دعاهاى مجازى بارش باران دروغ

سفره‏ى دل را كجا بگشايد اين ناى وجود؟

كز ريا كاران نبيند ناله و افغان دروغ؟

در خراباتم كه دل‏ها را به هر سو مى‏كشند

ما خراب و دل خراب و خرقه‏ى عرفان دروغ

در فريبيم از عزازيلى كه داريم از ازل

كو عذابى بهر شيطان؟ وعده‏ى يزدان دروغ


فاني

۲۸ بازديد

در قفس بلبل و آن دانه و دام است هنوز

يار او در چه اميدى سر بام است هنوز

مر ز ياران سفر كرده نديده است دروغ؟

كه دلى داده به آن رفته و خام است هنوز

اى بسا پادشه و اسب و سپرها گم شد

وى بسا فانى در حشمت و نام است هنوز

اى خماران مى و ساغر و پيمانه به هوش

جنگ مستان و خماران سر جام است هنوز

آنچه با خاك سيه گشته نديم از ديروز

اشك افتاده و آن ناله‏ى كام است هنوز

ار كه بخشد به تو او روزى بى‏منّت را

باصر از مويه‏ى پر مايه‏ى شام است هنوز