من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

شعر پانزده

۲۸ بازديد
 

ديگر نه من نه اين معاني معيوب
ديگر نه من نه اين شهادت اشك
ديگر از تكرار ترانه خسته ام
از اين پنجره هاي بسته خسته ام! بانو
خسته ام از ايندقايق بي لبخند
باران ببارد يا نبارد
من مي روم با دست هايت
چتري براي پروانه ها بسازم
ديگر چه مي شود كه نام گل هاي باغچه را به خاطر نياورم ؟
يا اصلا ندانم كه كدام شاعر شبتاب
قافيه ها را از قاب غمگين پنجره پر داد ؟
من كه خوب مي دانم
بادبادك بي تاب تمام ترانه ها
هميشه پر پشت بام خلوت خاطره هاي تو مي افتد
ديگر چه فرق مي كند كه بدانم
باد از كدام طرف مي وزد


شعر نوزده

۲۸ بازديد
 

دارم دعا مي كنم
دعا مي كنم كه كودكان تقويم هاي نيامده
نام خفاش و خورشيد را در كنار هم بنويسند
دعا مي كنم كه صداي سرخ سسنگ انداز
در چارچوب بال هيچ چكاوكي شنيده نشود
دعا مي كنم كه هيچ ديواري
چشم در راه پگاه پنجره نماند
دعا مي كنم كه هيچ آسماني
از سقوط حواصيل ترانه نخواند
دعا مي كنم كه مهرباني باد
برگ برگ حكايت ما را
به نشاني سبز ستاره ها برساند
دعا مي كنم كه بيايي
بيايي و بر خاك اين بغض ناپايدار
بذر بوسه و بهار و بادبادك بپاشي
دارم دعا مي كنم


شعر هجده

۳۱ بازديد
 

آخر اين نشد
اين نشد كه من در پس گلدان گريه ها
هر شب نهال ناقص شعري را نشا كنم
و تو آنسوي ترانه ها
خواب لاله و افرا و ستاره ببيني
ديگر كاري بهكار اين خيابان بي نگاه و نشانه ندارم
مي خواهم بروم آن سوي ثانيه ها
مي خواهم بروم آن سوي ثانيه ها
مي خواهم به همان كوچه ي پاك پروانه برگردم
باران كه ببارد
همان كوچه ي كوتاه بي كبوتر
كفاف تكامل تمام ترانه ها را مي دهد
بي خبرنيستم ! گلم
مي دانم كه ديگر از آن يادگاري رنگ و رو رفته خبري نيست
مي دانم كه تنها خاطره ي خنجري
در خيال درخت خيابان مانده ست
اما نگاه كن ! زيباجان
آن گل سرخ پر پر لاي دفترم
هنوز به سرخي همان پنجشنبه ي دور ديدار است
نگاه كن


شعر هفده

۲۸ بازديد
 

التماست نمي كنم
هرگز گمان نكن كه اين واژه را
در وادي آوازهاي من خواهي شنيد
تنها مي نويسم بيا
بيا و لحظه يي كنار فانوس نفس هاي من آرام بگير
نگاه كن
ساعت از سكوت ترانه هم گذشته است
اگرنگاه گمانم به راه آمدنت نبود
ساعتي پيش
اين انتظار شبانه را به خلوت ناب خواب هاي تو مي سپردم
حال هم
به چراغ همين كوچه ي كوتاه مان قسم
بارش قطره يي از ابر باراني نگاهم كافي ست
تا از تنگه ي تولد ترانه طلوع كني
اما
تو را به جان نفس هاي نرم كبوتران هره نشين
بيا و امشب را
بي واسطه ي سكسكه هاي گريه كنارم باش
مگر چه مي شود
يكبار بي پوشش پرده ي باران تماشايت كنم ؟
ها ؟
چه مي شود ؟


شعر بيست و دو

۳۰ بازديد
 

شايد كه گفتنش
گمان گزافي از بازگشت گريه هاي گهواره باشد
اما مي گويم
اگر شبي از خيابان خيس خواب هاي من آمدي
سيبي از سيب هاي سرخ باغ بالا مي دزديم
مي نشينيم كنار همان ساعت سبز خواب آلود
و تا زنگ ناممكنش
از عشق و آسمان و آينه مي گوييم
اگر روسري زردت از آنسوي ترانه طلوع كند
دستادست رو به بي دامنه ي رؤيا مي رويم
با همين قالي رنگ و رو رفته ي اتاق
شوخي نمي كنم
اين قاليچه يادگار سبزي از صداقت سليمان است
درپريدنش شك نكن
عسلبانو


شعر بيست و يك

۲۶ بازديد
 

بگذار كه همسايه هاي ساكت مان
نام تو را ندانند
همين زلال زرد روسري
براي پچ پچ هزار ساله ي آنان كافي ست
همان بهتر كه نام تو در لابه لاي ترانه نهان باشد
همان بهتر كه از ميان واژه ها بدرخشي ! خورشيدك من
مثل درخشش فانوس از فراسوي فاصله ها
مثل درخشش ستاره از پس پرده ي پشه بند
پشه بند
تابستان
كودكي
آه ! همان بهتر كه نام تو در لا به لاي گريه ها نهان باشد


شعر بيست

۲۶ بازديد
 

بي تو از آخر قصه هاي مادربزرگ مي ترسم
مي ترسم از صداي اين سكوت سكسكه ساز
مي انم ! عزيز
مي دانم كه اهالي اينحدود حكايت
مدام از سوت قطار و سقوط ستاره مي گويند
اما تو كه مي داني
زندگي تنها عبور آب و شكفتن شقايق نيست
زندگي يعني نوشتن ياس و داس و ستاره در كنار هم
زندگي يعني دام و دانه در دمانه ي دم جنبانك
زندگي يعني باغ و رگ و بي پناهي باد
زندگي يعني دقايق دير راه دور دبستان
زندگي يعني نوشتن انشايي درباره ي پرده ها و پنجره ها
زندگي تكرار تپش هاي ترانه است
بيا و لحظه يي بالاي همين بام بي بادبادك و بوسه بنشين
باور كن هنوز هم مي شود به پاكي قصه هاي مادربزرگ هجرت كرد
ديگر نگو كه سيب طلاي قصه ها را
كرم هاي كوچك كابوس خورده اند
تنها دستت را به من بده
و بيا


شعر بيست و چهار

۲۹ بازديد
 

بيا واز خير خواندن خواب و تعبير ترانه ام بگذر
تو كه از باديه ي بادها برنمي گردي
ديگر چه كار بهكار عطر گلاب گريه هاي من داري ؟
بگذار شاعري
در اين سوي سياهي مدام خواب تو را ببينيد
مگر چه مي شود ؟
چه مي شود كه هي بگويم بيا و نيايي ؟
من به همكلامي با كاغذ
و همين عكس سياه و سفيد قاب خاتم راضيم
تو رضايت نمي دهي ؟
باور كن گريستن تقدير تمام شاعران است
كوچه را ببين
هنوز آن غول زيبا در مهتابي خاموشي خود مي گريد
آنسو ترك زني تنها در غربت آينه
و اين سو شاعري از اهالي آفتاب
ديگر بهكجاي ابرها بر مي خورد
كه من هم بي امان براي تو ببارم ؟
مي بخشي ! گلم
هميشه مي خواستم بي علامت سوال برايت بنويسم
اما اضطراب تپش هاي ترانه كه مهلت نمي دهد
ديگر برو ! بانوجان
دل نگران هم نباش
شاخه ي شعر هيچ شاعري
در شن باد بغض و شب بيداري ريشه نخشكانده است
من هم پيش از پريدن پروانه ها نخواهم مرد
قول مي دهم فردا
كنارهمين دفتر خيس منتظرت باشم
در هر ساعت از سكوت ترانه كه بيايي
مرا خواهي ديد
قول مي دهم


شعر بيست و سه

۳۳ بازديد
 

مرگ را به رودها سپردم
اصلا شاعر بي مشاعر بهچه كار مرگ مي آيد ؟
او كه نباشد
چه كسي هر شب
با يك بغل ترانه و دلي ديوانه
به سراغ خاطرات پاك تو بيايد؟
مي ترسيدم زبانم لال
نگاهت در پس دروازه ي جدايي جا بماند
اما انگار
برف هاي فاصله از حرارت خرفم آب مي شوند
حالا فكر مي كنم كه مي آيي
مي آيي و به ها گفتنم مي خندي ! بانو


ساقي حديث سرو و گل و لاله مي‌رود

۳۰ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 198 كيلوبايت )

ساقي حديث سرو و گل و لاله مي‌رود
وين بحث با ثلاثه غساله مي‌رود
مي ده كه نوعروس چمن حد حسن يافت
كار اين زمان ز صنعت دلاله مي‌رود
شكرشكن شوند همه طوطيان هند
زين قند پارسي كه به بنگاله مي‌رود
طي مكان ببين و زمان در سلوك شعر
كاين طفل يك شبه ره يك ساله مي‌رود
آن چشم جادوانه عابدفريب بين
كش كاروان سحر ز دنباله مي‌رود
از ره مرو به عشوه دنيا كه اين عجوز
مكاره مي‌نشيند و محتاله مي‌رود
باد بهار مي‌وزد از گلستان شاه
و از ژاله باده در قدح لاله مي‌رود
حافظ ز شوق مجلس سلطان غياث دين
غافل مشو كه كار تو از ناله مي‌رود