من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

در كرشمه

۲۸ بازديد

 

تو غربت غربا را خودت غريب تريني

شهنشها ! فتلقّي ! به سرّ ِ حضرت باري

 

هزار ليل گذشت و به ليلي ام نرسيدم

هنوز در شب اول نشسته ايم به زاري

 

گريز نيست ز هجران گزير نيست ز واقع

ولي بيا بگريزم اگر كمي بگذاري

 

مرا هرآنچه براني ... به اشتياق فزودي

به حاجتم كمكي كن خدا كند به تو ياري

 

تو آنچه هست بگو تا من آنچه نيست بگويم

تبارك اله از اين خمره هاي سر به خماري

 

به خون شمس شهيدت دو قطره گرم ترم كن

كه خاك كشته برآيد به سرخ ِ صورت ِ ناري

 

چه آهوان ِ مقامي كرشمه باز ِ تو هستند

مگر چه راحت ِ امني قرار بود بياري

 

تو و ضمانت گل ها ، تو و شكوفه ي شعري

كه مست ِ عطر تو باشد مشام مشك تتاري

 

تو وحي سينه گشايي كتابتي به ورق كن

كه خط به جلوه درآيد ... نگار را بنگاري

 

من از منازل فقرم تو از مراتب غايي

منم درخت زمستان تويي نسيم بهاري

 

من و دخيل ِچگونه ؟ ... من و چقدر نزاري ...

من و به قبله ي سلطاني تو چشم به زاري


خنياگر موعود

۲۹ بازديد

 

بزن اي زخمي بربط نواز اي چنگي مجنون

بزن تنبور دستت را بزن با زخمه اي پرخون

 

بزن مستي خمار چشم هاي پر شراب توست

بزن ساغر به ساغر بشكنم تا دل خراب توست

 

بزن اي لولي ِ لالا، الا ليلي هلا ليلا

بزن در ليلة ُالمستي به سيم سكر واويلا

 

الا اي پيش خوان روزها ليلانه خواني كن

الا اي پاس دار شب دعا را پاسباني كن

 

چراغ صبح را زين پس بيا از پيش روشن كن

شب مهتابي خورشيد را در خويش روشن كن

 

به تن هويي بكش، تن را هوايي كن متنتن شو

طنين عشق را سر ده، سر افتاده از تن شو

 

نگه بردار و عاشق شو، كله بردار و فارغ شو

نسيم سنبل افشان دلم خون شد شقايق شو

 

بزن بر صورت دف واژه را، سيلاب سيلي را

بزن نيلوفري شد بنگر و بنگار نيلي را

 

بزن نيلوفري شد صورتم، دف شد، مشرّف شد

بزن تشريف تو در دست هاي عاشقان دف شد

 

تو مي آيي و از رويا كسي انگار مي آيد

كسي بيدار امّا از سر صد دار مي آيد


خط سوم

۳۲ بازديد

 

من در سماع  ِ ناله ي الله ِ دوزخم

اين جا كسي درون من آرام و رام نيست

 

خطّاط بر سه گونه نوشتي خداي را

من خط سوّمم كه مرا هيچ نام نيست

 

لختي  بيا كه مستي ما بيشتر شود

وقتي  برو كه مستي مردان مدام نيست

 

زلفي كه باد را به پريشاني آمده است

بي خطّ و ربط با سر ِ بازار ِ شام نيست

 

اي نيش ِ نوش ِ جان شده ي نيشتر شده

اين زخم ِ بيشتر شده را التيام نيست

 

ساغرتر از تو صحبت شكّرتري كجاست ؟

شيريني ِ تو بر لب هر تازه كام نيست

 

با سوختن بساز كه سوزيده تر شوي

اين سوز ِ تام ، هرچه كه باشد؛ تمام نيست

 

نفس و نَفَس اسير هوا ... من ؛ اسير توست

ردّ و قبول هيچ گناهي حرام نيست

 

فوق اليقين ؛ همين كه به تدريج شك شدم

ترديد دست ِ امّت ِ دور از امام نيست


خانقهقه

۳۰ بازديد

 

گفتند : شمعي فروزان گفتيم : پروانه به به

بي حد ترين حالت عقل ؛ بسيار ديوانه به به


گفتند درياي خون است گفتيم مارا نترسان

غوّاص معناي عشقيم ... اي يار دردانه ! به به


گفتند از حد گذشته است اين هفت خطّ صراحي

گفتيم بسيارتر باد اين حال مستانه به به


بگشاي در را كه گفتيم : مائيم اما شمائيم

وارد شدم ورد خواندم قه قه در اين خانه به به


بي جان شدم جان شدم باز زلف پريشان شدم باز

ميريزد از شانه هايم گيسوي جانانه به به


پيمانه ها را شكستي به به چه خوردي كه مستي ؟

پيمان نبستيّ و هستي پيگير پيمانه به به


سيمرغ ِ قاف درون باش ! لللّه ِ والرّاجعون باش

بي سحر و چهر و فسون باش ! نالان و بي لانه به به


دل در پي ات رفت از دست، ما؛ لا... تو الاي خود باش

اي چشم مستي فروش ات هفتاد ميخانه به به


و ما في الارض

۳۱ بازديد

 

در صورت هر گل چشمي است، كان چشم به سوي توست

در باغ هياهويي برپا از گوي و مگوي توست

 

گلبانگ سر بلبل ها تسبيح صفات توست

هر صورت خيسي هر برگ بشّاش وضوي توست

  

گلبرگ شعف آورده، شبنم به كف آورده

خورشيد كه دف آورده از حلقه ي روي توست

 

با باد چه سرّي گفتي  كاو گرم وزيدن شد

از ابر چه حاجت داري كاين چشم سبوي توست

 

از سنبلكان ريحان تر گيسوي گره خورده

اين عطر خدا يا باران يا اين كه نه بوي توست

 

از خويش مجو غير از عشق از عشق مجو جز خون

اين خون دل عشاق است يا چشمه و جوي توست

 

شب زخمه به تاري دارد با نغمه ي تاريكش

اين سوز بلند شب ها يك تار ز موي توست


يادآوري

۲۹ بازديد

 

به شاخه هاي درختان شكوفه بار مبارك

بنفشه كار تو هستي ... بنفشه زار مبارك


هواي عود به اسپند ِ مُشك بار‌ ؛ گل افشان

قرار بوسه به لب هاي بي قرار مبارك


نسيم نورس ِ نوروزي است، نور و نواله

حواله ي تو ز ني رنگي  ِ نگار مبارك


به سبزه زار شكوفا شدم گل از گل خود را

شكفتم عين ِشكوفه به چشم يار ... مبارك


چه قلبِ منقلبي يار! حال ِ چشم تو روشن !

تدبّر تو به صد ليل و صد نهار مبارك


هر آن كه حاضرِ عشق است در حضور تو آمد ...

مگر بهار به جز توست ... پس بهار مبارك


ولي الله المطلق

۲۸ بازديد

 

تا دستگير جان دل افشان ما تويي

سُكرآفرين شهنشه ِشادان ما تويي

امروز بعد اين همه تاويل نابجا

صادق ترين مفسّر قرآن ما تويي !

 

اي با عباي احمد مرسل به دوش ،  هان !

با ذوالفقار يكسره جوش و خروش ، هان !

فرمان برِ تواند ملائك به گوش ، هان !

ما بندگان درگه و سلطان ما تويي ...

 

اي منجي تمامي اديان پيش از اين

اي مابقيّ باقي ابلاغ مرسلين

اي قائم حقيقتِ  الله در زمين

تنها وليّ مطلق دوران ما تويي !

 

حاضرتر از تو كيست در اين غيبت جهان ؟

ظاهر تر از تو نيست دراين عصر و هر زمان

هم صاحب الزّماني و هم صاحب المكان

برهان ما تو هستي و ميزان ما تويي !

 

اي مستقيم ِعشق ، صراط نگاه توست

تا غيرت ابالفضل ، پشت و پناه توست

آن دست ها بريده شد امّا گواه توست

در حسرتِ نگاه ِدوچندان ما تويي ...

 

تا قطره ها منازل درياست  پيش تو

هر يوسفي؛هزار زليخاست  پيش تو

موسي شهيد طور تماشاست  پيش تو

ما تير اشك ، آرش مژگان ما  تويي !

 

حق در محاق رفت ؛ جهان را ستم گرفت

عالم فريب خورد و بدون تو غم گرفت

زين همرهان سست عناصر دلم گرفت

شير خدا و رستم دستان ما  تويي !

 

تعجيل كن اراده ي كشور گشاي عشق !

عالم بگير حاكم ِامّ القراي عشق !

اي كشتي نجات امم ، ناخداي عشق !

نوح و خليل و موسي عمران ما تويي


نفخه بي صور

۲۸ بازديد

 

اي تاكستان‌هايت سرمستان از هوشياري دورم كن

تا كي بايد انسان باشم انگورم كن انگورم كن

 

در من بدم اسرافيلت را تا روز قيامت من باشم

با شور صدايت غوغايي در اين نفخه‌ي بي‌صورم كن

 

اي قرب تو در جانم جنّت ، حوّا به چه كارم مي‌آيد؟

گر جباري به نخوردن ميو‌ه‌ي تنهايي مجبورم كن

 

يا باده بيفزا دردم را مي نوشي ما غم خواري شد

با اندوهت شادم كردي با جام غمت مستورم كن

 

زخمه بزن بر رگ‌هايم تا لحن صدايم خون باشد خون

چون درويشان بر چوب تنم آتش بزن و تنبورم كن

 

با بوسه نگاهي شيرين كن كندوي هوس كردم خود را

با بوي عسل گل نوشيدم با شهد لبت زنبورم كن

 

اي عشق نمي بيني هرگز، اي درد نخواهي ديد از من

كز شانه‌ي تو سر بردارم گر بردارم منصورم كن

 

تو دوست‌تري از من با من، اي دشمني‌ات با من خوني

يا جان مرا آبادان كن يا حمله به نيشابورم كن


طرب زده

۲۹ بازديد

 

باد به لرزآمد و مجنون تنم بيد شد

دست خودم نيست عشق ؛ آمدم و عيد شد
 

شمس پر از اسم توست ، شعر بريز از لبم

شعله بتابان ؛ لبم شارع خورشيد شد
 

از قدح سكر ِ چشم هرچه بريزي كم است

چشم چنان در شراب ... مستي ِ ناديد شد ...

 

قل به هوَ الّلهي ات ! بر صمدُ الّلهي ات !

لَم لَم لَم يولدت ؛ لمحه ي توحيد شد

 

بي سر و افشان شدي ... بدر درخشان شدي ...

لعل بدخشان شدي ... روي تو ناهيد شد

 

هر كه پي شمس رفت ، درد مرا لمس كرد

هر كه پي نور رفت ، بر همه تابيد شد


شراب خانگي

۲۸ بازديد

 

مثلثي كه پدر يا روح ، مثلثي كه پسر دارد؛

شكوه قدسي مصلوبش ، فتوح فَرِّوَهَر دارد


صليب مزرع زيتوني ، پر از مغازله‌اي خوني

كه از هلاهل اين جذبه تمام شهر خبر دارد


الا رسول مسيحايي ! الا محمّد  تنهايي !

بگو كه راهب زرتشتي دوباره قصد سفر دارد


شراب خانگي‌ات باري، كنشت آتش صوفي شد

سفر ؛ سماعِ صراحي، نه ... سفر هميشه خطر دارد


خطرخطيرُ لفي خُسرا ، كه اِنّ عُسْرَ مَعَ اليُسْرا

مقام مريمهُ العَذرا به گاهِ نيزه سپر دارد


سپر، نه قوس اساطيري ... سپر، نه شيوه ي شمشيري  ...

سپر، نه جان جهان‌گيري ...  سپر، كه مرغ ، سه‌پر دارد !


سه‌پر به هفت‌خط از هستي، سه پر به تيره ي بدمستي

سه‌پر ـ ‌برآورمش دستي چو تير آرش ـ اگر دارد


سه‌پر سه ضلع مثلث شد ، سپس صليب مقدّس شد

بساط هجر، منقّص شد ، كه اين شكار، شكر دارد


شكار؛ مسلخ مطلق‌ها ، شكار؛ وحدت مشتق‌ها

صداي پاي اناالحق‌ها ، لباس رزم به بر دارد


سَر از سُرايش سِر سنگين، قمر قريب و قَدَر غمگين

قسم به طعم فلسطين ؛ تين ، طواف كعبه حَجَر دارد 


حجر به دست خليل‌الله ، تو را هر آينه خواهد ريخت

اگر كه هاجر او دست از سرِ مغازله بردارد


حجر به دست مبارك شد ،  يقين مغازله ي شك شد

به لوح ، نام كسي حك شد، كه موريانه حذر دارد ...


حجر به زاويه برگردد ، ز نار و حاميه برگردد

شهيد باديه برگردد كه سر هواي قمر دارد


اگرچه مرتد از آيينم ، عدو شود سببِ دينم

كنار دار تو مي‌بينم ، كسي دسيسه به سر دارد


بزن ستاره ي داوودي به نيل نيرم و نابودي

كه اين محاربه موعودي در انحناي شرر دارد