دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۳ ۳۱ بازديد
گفتند : شمعي فروزان گفتيم : پروانه به به
بي حد ترين حالت عقل ؛ بسيار ديوانه به به
گفتند درياي خون است گفتيم مارا نترسان
غوّاص معناي عشقيم ... اي يار دردانه ! به به
گفتند از حد گذشته است اين هفت خطّ صراحي
گفتيم بسيارتر باد اين حال مستانه به به
بگشاي در را كه گفتيم : مائيم اما شمائيم
وارد شدم ورد خواندم قه قه در اين خانه به به
بي جان شدم جان شدم باز زلف پريشان شدم باز
ميريزد از شانه هايم گيسوي جانانه به به
پيمانه ها را شكستي به به چه خوردي كه مستي ؟
پيمان نبستيّ و هستي پيگير پيمانه به به
سيمرغ ِ قاف درون باش ! لللّه ِ والرّاجعون باش
بي سحر و چهر و فسون باش ! نالان و بي لانه به به
دل در پي ات رفت از دست، ما؛ لا... تو الاي خود باش
اي چشم مستي فروش ات هفتاد ميخانه به به