چگونگي برقراري ارتباط مناسب، نقل داستان فيل در تاريكي است. مديران فكر ميكنند حرفهايشان روشن و متقاعد كننده است. اما كاركنان هرطور دلشان ميخواهد، فكر ميكنند. افكار كاركنان از ايدههاي از پيش موجود، تداعيها و فرضيههايي تاثير ميپذيرد كه در مغزشان جرقه ميزند. با اين حال اصرار داريم پياممان به همان صورتي كه ميخواهيم، دريافت شود. به كاركنان دستور ميدهيم و انتظار داريم قدم رو بروند. وقتي زيگزاگ ميروند يا تلوتلو ميخورند، خيلي تعجب ميكنيم. برخي از صاحبنظران مديريت معتقدند سوء ارتباط، واقعيت عيني را مخدوش ميكند. بهترين استراتژي براي شروع يك ارتباط، آمادگي براي سوء تفاهم و اصرار نداشتن به درستي برداشت خود است. گاهي آنچه شنونده ميشنود از آنچه شما ميگوييد، جالبتر است!
كاركنان همواره گوش به زنگ اعتمادپذيري مديرانشان هستند. هنگامي كه اين علامت مثبت را ببينند، سختتر كار خواهند كرد، ايدههاي بهتري ارائه خواهند داد و بيشتر با سازمان خواهند ماند و هنگامي كه علائم مغشوش دريافت كنند كارايي و وفاداري آنها رو به زوال خواهد گذاشت.
برخي از صاحبنظران مديريت بر اين باورند كه به دليل موشكافي و تفسير دائم كاركنان، حتي گفتههاي جزئي و به ظاهر بياهميت مديران هم ميتوانند اثرگذار باشند. براي يك مدير«چيزي به عنوان گفت و گو غيررسمي وجود ندارد» توجه داشته باشيد كه نميتوانيد همه گفتههاي خود را مديريت نماييد. حتي اگر نيتتان خالص و عملكردتان بينقص باشد، نبايد تعجب كنيد كه گفتههاي خيرخواهانه و بيغرض شما مورد تعبير و تفسيرهاي عميق قرار گيرد و معاني متفاوتي از آنها برداشت شود. اگر سعي كنيد منظورتان را بخصوص در مواقع بحران، خيلي شفاف و منطقي بيان كنيد و از موقعيتهاي سخت نگريزيد، خواهيد توانست اعتماد و اطميناني را كسب كنيد كه براي موفقيت نياز داريد
تنها چيزي كه احتمال اشتباهي ديگر به جاي انجام كار درست را افزايش ميدهد، پافشاري لجوجانه بر يك اشتباه است. گزينهاي را انتخاب ميكنيم، تصميم ميگيريم و فرايندي را طرحريزي ميكنيم. سپس متوجه ميشويم انتخاب، تصميم و طرحمان اشتباه بوده است. چه بايد كنيم؟
زماني كه گزينه بهتري نمايان ميشود، عاقلانه است جلوي زيان را بگيريم و (طبق قاعده بازي) به خانه شروع برگرديم. اما اغلب به جاي آن روي گزينهاي كه انتخاب كردهايم، اصرار ميورزيم. علت آن است كه هزينههاي انجام شده ما را تحت تاثير قرار ميدهند: زمان و پولي كه صرف كردهايم، برنميگردند.
دلبستگي به گذشته نبايد بر تصميمهاي آينده تاثير گذارد. ديويد فريدمن خاطرنشان ميسازد: «اشتباه كردن و نپذيرفتن آن، ضرر مضاعفي به شما ميزند.» اين واقعيت به ويژه وقتي مصداق مييابد كه سرمايهگذاري سنگين باشد. «اصرار ابلهانه، شبحي ترسناك براي مديريت كلان است.»
اين ابزار به منظور كمك شما در اندازهگيري ميزان همسويي و يكپارچگي گروههاي فروش و بازاريابي تهيه شده است. از روساي بخش فروش و بازاريابي خود و نيز كاركنانشان بخواهيد هر يك از عبارات زير را بر اساس مقياس يك تا پنج ارزشگذاري كنند. نتايج حاصل را جمع بزنيد و با استفاده از كليد امتيازدهي، نوع رابطه موجود ميان فروش و بازاريابي در شركت خود را تعيين كنيد. هر چه امتياز شركت شما بالاتر باشد، رابطه يكپارچهتري ميان اين دو حوزه برقرار است.
سوال
بهشدت مخالف1
مخالف
2
بينظر
3
موافق
4
بهشدت موافق5
ارقام فروش ما معمولا به پيشبينيهاي فروش نزديك است.
اگر كارها به درستي پيش نرود يا نتايج نااميد كننده باشد، هيچ يك از دو مورد حوزه ديگري را سرزنش نخواهد كرد.
كاركنان بازاريابي اغلب طي فرايند فروش با مشتريان كليدي ملاقات ميكنند.
بازاريابي مصرا درخواست مشاركت فروش در تهيه پيشنويس برنامه بازاريابي را دارد.
كاركنان فروش ما باور دارند اطلاعات جانبي ارائه شده توسط بازاريابي، ابزاري ارزشمند براي كمك به آنها در فروش بيشتر است.
كاركنان فروش داوطلبانه در ارائه بازخورد مورد نياز بازاريابي همكاري ميكنند.
در اين شركت زبان مشترك ميان فروش و بازاريابي قوي است.
روساي فروش و بازاريابي به طور منظم با يكديگر در خصوص موضوعات بالادستي مانند خلق ايده، حس كردن بازار و استراتژي توسعه محصول جلسه دارند.
فروش و بازاريابي براي تعريف رفتار خريد در يك بخش بازار با يكديگر همكاري نزديك دارند.
وقتي فروش و بازاريابي با يكديگر ملاقات دارند، لزومي به صرف وقت زياد براي حل اختلاف و مديريت بحران وجود ندارد.
روساي فروش و بازاريابي براي برنامهريزي تجاري محصولات و خدماتي كه ظرف دو يا چند سال به بازار معرفي نميشوند با يكديگر همكاري دارند.
ما معيارهاي مشتركي را براي تعيين ميزان موفقيت فروش و بازاريابي بهكار ميگيريم.
بازاريابي در تعريف و اجراي استراتژي فروش در برابر مشتريان كليدي خاص مشاركت فعال دارد.
فروش و بازاريابي فعاليتهايشان را با استفاده از قيفهاي كسب و كار و فرايندهايي مديريت ميكنند كه به طور مشترك طراحي كردهاند و زنجيره كسب و كار از حس اوليه بازار تا خدمات مشتري را در بر ميگيرد.
بازاريابي، مشاركت مهمي در تحليل دادههاي قيف فروش و استفاده از اين دادهها براي بهبود قابلين پيشبيني و اثربخشي قيف دارد.
فروش و بازاريابي از فرهنگ قوي « با يكديگر اوج ميگيريم يا با هم سقوط ميكنيم» برخور دارند.
فروش و بازاريابي به يك مدير ارشد مشتري، مدير ارشد درآمد يا فردي واحد در همان سطح سازماني (مديريت ارشد) گزارش ميدهند.
تبادل افراد ميان فروشوبازاريابي قابلتوجه است.
فروش و بازاريابي به طور مشترك برنامههاي آموزشي، وقايع تجاري و فرصتهاي يادگيري را براي كاركنان خود تامين ميكنند.
فروش و بازاريابي فعالانه در تهيه و ارائه برنامههاي يكديگر براي مديريت ارشد مشاركت دارند.
جمع
جمع كل
امتيازدهي
20 تا 39 تعريفنشده
60 تا 79 همسو
40 تا 59 تعريفشده
80 تا 100 يكپارچه
1) شغل و يا محيط كار به شكلي كه ما انتظار داريم نباشد.
2) با شغل احساس تناسب نكنيم.
3) مافوق ما در نقش مربي ظاهر نشده و حرفها و رفتاري كه موجب بهبود ما شود نزده و از خود نشان ندهد.
4) رشد و پيشرفت ما بسيار اندك باشد.
5) احساس مورد توجه قرار نگرفتن و ارزيابي نادرست، به صورتي كه حق ما بيش از آن بوده، به ما دست دهد.
6) از بابت حجم كاري زياد و بروز عدم توازن در كار و زندگي دچار تنش و استرس شويم.
7) به مافوق و مديران ارشد سازمان بي اعتماد و بدبين شويم.
سؤال
به ندرت
خير
معمولاً
بله
1
آيا دوست داريد شانس خود را امتحان كنيد؟ (خطرپذيري)
ــــــــــــــــ
Í
2
آيا مدرسه يا دانشگاه را دوست داريد؟ (علاقمندي به يادگيري)
ــــــــــــــــ
Í
3
آيا دوست داريد در شغلتان خودتان تصميمگيري كنيد؟ (استقلالطلبي، مسئوليتپذيري)
ــــــــــــــــ
Í
4
آيا خيلي زود حوصلهتان سر ميرود؟ (بيصبري)
ــــــــــــــــ
Í
5
آيا شما كم خواب هستيد؟ (پرانرژي بودن، مديريت زمان)
ــــــــــــــــ
Í
6
آيا به هنگام مواجهه با چيزهايي كه دوست داريد، احساس ميكنيد كه انرژي خاصي در شما جريان پيدا كرده است؟ (پرانرژي و كارآمد بودن)
ــــــــــــــــ
Í
7
آيا كارهايي را كه شروع ميكنيد به اتمام ميرسانيد؟ (مصمم بودن)
ــــــــــــــــ
Í
8
آيا حاضريد به خاطر هيجاني كه كارهاي پرمخاطره دارند ريسك كنيد؟ (خطرپذيري)
ــــــــــــــــ
Í
9
آيا قبل از شروع هر كاري برنامهريزي ميكنيد؟ (هدفمندي، مديريت)
ــــــــــــــــ
Í
10
آيا هميشه نگران هستيد كه ديگران در مورد شما چه فكر ميكنند؟ (اعتماد به نفس)
Í
ــــــــــــــــ
11
آيا اينكه از كسي بخواهيد كاري را براي شما انجام دهد براي شما سخت است؟ (رهبري)
ــــــــــــــــ
Í
12
آيا از اينكه كاري را انجام دهيد تا ثابت كنيد كه ميتوانيد، لذت ميبريد؟ (علاقه به موفقيت)
ــــــــــــــــ
Í
13
آيا شما فردي هستيد كه مرتباً در مورد ايدههاي نو فكر ميكنيد؟ (خلاقيت)
ــــــــــــــــ
Í
14
آيا از پرداختن به جزئيات لذت ميبريد؟ (بيصبري)
Í
ــــــــــــــــ
15
آيا به نظر شما امنيت شغلي جزء ضروريات است؟ (اعتماد به نفس)
Í
ــــــــــــــــ
بازار كار بسيار كنترل شده و هزينههاي اجتماعي بسيار بالا در بدست آوردن و يا خاتمه دادن به يك شغل در فرانسه، مانعي بر سر راه رشد اين كشور قلمداد ميگردد. نرخ بيكاري در فرانسه حدود 9/9 درصد ميباشد كه در مقايسه با كشور ليبرال انگليس و ايالات متحده، كه در آنها استخدام و اخراج نيرو تا حدي راحتتر است، بالا ميباشد. تحت آخرين تغييراتي كه در قانون كار ايجاد شده ( كه به ورق سفيد مشهور است ) اين اجازه داده شده كه اگر اخراجها باعث شود كه شركت بيشتر رقابت كند، اين كار صورت پذيرد. حتي اگر تجارتخانهاي هماكنون خوب عمل كند، به او اين اجازه داده ميشود درصورتيكه احساس نمايد آينده او با كم شدن حاشيهها، از دست دادن سود و يا روزهاي خطر نام اقتصادي به خطر ميافتد، تقليل نيرو كند. دومين مورد، به وزارتخانهها اين اجازه داده ميشود در صورتيكه كارگر به موارد مهم قرارداد عمل نكرد او را اخراج كنند. هردوي اين موارد در انگليس و آمريكا اجرا ميشوند.
اما اتحاديههاي فرانسه هنوز هم بر اين امر اعتقاد دارند كه اوضاع بيشتر به نفع رؤساست. قوانين سخت در فرانسه باعث ميشود كه اغلب شركتها به دادگاه بروند تا بخاطر شرايط اقتصادي كارگران خود را اخراج نمايند. هزينه نگهداشتن يك كارگر بسيار كمتر از هزينه اخراج او در فرانسه ميشود. دولت سوسياليست ( جامعهگرا ) پيشنويسي را ارائه كرده كه در آن اقداماتي كه آن را « تمارين تجارب انگلوساكسون » ميخوانند بيان شده است. در آن به حداقل رساندن هزينههاي اضافي، مجبور كردن شركتها به برگزاري كلاسهاي آموزشي براي كاركردن در جهت كمك به آنها براي يافتن شغلي ديگر و كمك مالي دادن به قسمتهايي كه نميتوانند اجزا و قسمتهاي از بين رفته خود را ترميم كنند، آمده است. اما در زمانيكه عادت خريد مشتريان هر روز تغيير ميكند، بسياري از تجار از بيثباتي قانون استخدام شكايت دارند و ميگويند اين قوانين باعث ميشود مسئوليتپذيري جمعي از بين برود، جلوي رشد را ميگيرد و باعث كاهش ايجاد شغل ميشود.
در اينجا ساعات كاري به سه دسته تقسيم ميشود و نشان دهنده ميزان زماني است كه كارگران و مستخدمين در سرتاسر جهان بايد بطور فعال كار كنند.اولين مورد مربوط است به افراد شاغلي كه تعداد ساعات كمي را در هفته كار مي كنند(كسانيكه تعداد ساعات كاري آنها نصف ساعت كاري معمول ميباشد). دومين مورد مربوط به كساني است كه معمولا تعداد ساعت كاري آنها بيشتر از ميزان ساعت كاري ديگر افراد است (در اينجا 40 ساعت در هفته).سوم ،ميانگين سالانه ساعات كاري براي هر فرد ميباشد. اين شاخص در هر جا كه امكان داشته باشد بصورت مجزا اطلاعاتي در مورد زنان و مردان آورده است.
درصد زنان و مرداني كه بيش از 40 ساعت در هفته كار ميكنند در كشورهاي مختلف متفاوت است، اما در اكثر كشورها، مردان نسبت به زنان بيشتر كار ميكنند. فقط دو استثناء در اين مورد وجود دارد: يكي مجارستان و ديگري جزيره اروبا در غرب هند.
بيشترين ميزان ساعت كاري، در قسمتهاي مركزي و شرقي اروپا در بين زنان و مردان ( بيش از 75 درصد كار بالاتر از 40 ساعت در هفته) وجود دارد.
تعداد ساعات كاري در بسياري از كشورهاي صنعتي از سال 1990 كم شده است . تنها در يونان، ايسلند و سودان تعداد ساعات كار در سال افزايش يافته است. بيشترين ميزان 100 ساعت براي هر نفر _در بلژيك، فرانسه، ايرلند و پرتقال ديده ميشود. به طور كلي، از تعداد ساعات كار در هر سال كاسته شده است. اما ساعات كار در اكوادور، مكزيك و پرو به 100 ساعت افزايش يافته است.
در اقتصاد 8 كشور از 48 مورد گزارش شده، ميزان ساعت كار 2000 ساعت به ازاي هر نفر در سال اخير گزارش شده است. در آسيا ميزان ساعات كاري افراد به نسبت بيشتر بوده است. هر 6 كشوري كه در آنها ميزان ساعت كار زياد ميباشد آسيايي هستند:تايلند(2228 ساعت)، مالزي(2244 ساعت)، هنگ كنگ (1178 ساعت)، سري لانكا(2288 ساعت)، بنگلادش(2301 ساعت) و كره(2447 ساعت).
مفاهيم تواناسازي
» تواناسازي فرايند قدرت بخشيدن به افراد است. در اين فرايند به كاركنان خود كمك ميكنيم تا حس اعتماد به نفس خويش را بهبود بخشند و بر احساس ناتواني و درماندگي خود چيره شوند. تواناسازي در اين معني به بسيج انگيزههاي دروني افراد ميانجامد. (وتن و كمرون، 1996). تواناسازي همچنين تشويق افراد به مشاركت بيشتر در اتخاذ تصميمهايي كه بر فعاليتهاي آنان تاثير گذار است. از اين طريق ميتوانيم فرصتهائي را براي افراد فراهم آوريم تا نشان دهند كه ميتوانند ايدههاي خوبي آفريده و به آن جامه عمل بپوشانند (جان اسميت، 2000، ص1 ).
» تواناسازي به اين معنا است كه افراد را به طور ساده تشويق كنيم تا نقش فعالتري در كار خود ايفا كنند و تا آنجا پيش روند كه مسئوليت بهبود فعاليتهاي خويش را بر عهده بگيرند و در نهايت به حدي از توان برسند كه بدون مراجعه به مسئول بالاتر بتوانند تصميماتي كليدي اتخاذ نمايند (باقريان، 1381، ص10).
» تواناسازي فراهم آوردن ابزار لازم براي افراد به گونهاي است كه براي آنها قابل فهم باشد و بتوانند از آن در جهت مصالح خود استفاده كنند ( نيكل، 1995، ص 155 ).
» در فرهنگ لغت وبستر از تواناسازي به عنوان تفويض اختيار يا اعطاي قدرت قانوني به سايرين تعبير شده است. ”كانگر” و“كاننگو” معتقدند هر گونه استراتژي يا تكنيك مديريتي كه به افزايش حق تعيين سرنوشت و كفايت نفس كاركنان منجر شود تواناسازي آنها را در پي خواهد داشت.
» فرهنگ لغت آكسفورد نيز فعل تواناسازي را به عنوان توانا ساختن و به معناي ايجاد شرايط لازم براي بهبود انگيزش افراد در انجام وظايف خويش، از طريق پرورش احساس كفايت نفس تعريف كرده است. با توجه به موارد ياد شده هر چند تفويض اختيار پايه اصلي فرآيند تواناسازي كاركنان به شمار ميآيد، اما براي تحقق كامل آن شرايط ديگري نيز لازم است. بنابراين تواناسازي فرايندي است شامل دو مرحله:
1- فرآيند تقويت عزت نفس اعضاي سازمان، از طريق شناسايي و معرفي شرايط و عواملي كه احساس عدم برخورداري از قدرت را در افراد موجب شده.
2- تلاش در جهت رفع شرايط و عوامل ياد شده با كمك اقدامات رسمي در سازمان.
ابعاد تواناسازي
» نتايج پژوهش باون ولاولر(1992) نشان داد توانمندي هنگامي بوجود ميآيد كه قدرت، اطلاعات دانش و پاداشها در سازمان توزيع شود و اگر يكي از اين چهار عنصر صفر باشد، توانمندي نيز صفر خواهد بود ( فرهنگي و اسكندري، 1382 ، ص106 ) همچنين وارن بنيس در پژوهش خود براي تعيين خصوصيات رهبران عالي مصاحبه كرد، نتايج اين پژوهش نشان داد كه با نفوذترين رهبران عالي از يك ويژگي بارز برخوردارند و آن اين است كه در ديگران احساس توانمندي ايجاد ميكنند ( همان منبع، ص104 ). پژوهش انجام شده بر روي مديران كاروانهاي حج تمتع كشور نشان داد كه توانمندي اين مديران با ايجاد تغيير در باورها، ارزشها، نمادهاي ظاهري و سپس تغيير در مهارتهاي فني، انساني و ادراكي مديران كاروانها ميسر خواهد بود ( همان منبع،ص113)
» يكي از مهمترين مطالعات انجام شده در مورد تواناسازي توسط اسپريتز (1992) توانا سازي را با چهار بعد اساسي تعريف نموده است. مطالعات ميشرا (1992) نيز يك بعد به ابعاد فوق افزود و پنج بعد كليدي تواناسازي به شرح زير شكل گرفت:
پنج بعد كليدي تواناسازي
خوداثر بخشي ************ احساس شايستگي شخصي
خود اختياري ************* احساس انتخاب شخصي
پذيرفتن شخصي نتيجه ****** احساس توان تأثيرگذاري
معني دار بودن *********** احساس ارزشمندي كار
اعتماد ***************** احساس اطمينان و امنيت
- خود اثربخشي
» وقتي افراد توانمند ميشوند از احساس خود اثر بخشي برخوردار ميگردند يا احساس ميكنند از قابليت و تبحر لازم براي انجام موفقيت آميز يك كار بهرهمندند. افراد توانمند نه تنها احساس شايستگي بلكه احساس اطمينان دارند كه قادرند كارها را با كفايت لازم انجام دهند. آنان احساس برتري شخصي مي كنند و معتقدند كه ميتوانند راهي براي رويارويي با چالشهاي جديد بياموزند و رشد كنند (بنيس و نانوس, 1985, كانگر و كاننگو, 1988, باندورا 1989, گكاس, 1989, زيمرمن , 1990) خود اثربخشي مهمترين عنصر توانمندي است زيرا احساس خود اثر بخشي است كه نشان ميدهد افراد براي انجام كاري دشوار خواهند كوشيد و پشتكار خواهند داشت يا خير.
» باندورا (1977) سه شرط زير را براي احساس خود اثر بخشي افراد پيشنهاد ميكند:
» 1- باور به اينكه توانايي انجام كار را دارند.
» 2- باور به اينكه ظرفيت به كار بستن تلاش لازم را دارند.
» 3- باور به اينكه مانعي خارجي آنها را از انجام كار مورد نظر باز نخواهد داشت.
- خود اختياري
» خود اثربخشي به احساس قابليت و خود اختياري به احساس برخورداري از حق انتخاب اشاره دارد. هنگامي كه افراد به جاي اينكه با اجبار در كاري درگير شوند يا دست از آن بكشند داوطلبانه كنترل اقداماتي را آغاز مي كنند، احساس خود اختياري ميكنند. در اين وضعيت فعاليتهاي افراد نتيجه آزادي و اقتدار شخصي آنان است. كاركنان توانمند در مورد فعاليتهاي خويش احساس مسئوليت و نيز احساس مالكيت ميكنند (راپوپرت, سويفت و هس, 1984, زيمرمن,1990). آنان خود را افرادي پيش فعال و خود آغاز ميبينند. آنان قادرند به ميل خود اقدامات ابتكاري انجام دهند؛ تصميمهاي مستقل اتخاذ نمايند و افكار جديد را بيازمايند ( كانگرو كاننگو, 1988؛ توماس و دالت هاوس,1990, ووگت و مورل,1990) اين افراد به جاي اينكه احساس كنند فعاليت هايشان از پيش تعيين شده و تحت كنترل ديگران يا اجتناب ناپذير و هميشگي است، اختيار و اراده فردي خويش را حاكم ميدانند.
» خود اختياري همچنين به برخورداري از حق انتخاب درباره روشهاي تلاش و انجام وظيفه, سرعت كار و چهار چوب زماني كار تاكيد دارد. افراد هنگام اشتغال به كاري كه احساس مي كنند معني دار است، بيشتر متعهد ميشوند و درگير آن ميگردند، نيروي زيادتري براي آن هدف متمركز ميكنند و در پيگيري اهداف مطلوب پشتكار بيشتر نشان ميدهند و به واسطه اين كه كار معنيدار با احساس اهميت شخصي و خود ارزشي آنان همراه است، در اشتغال به آن هيجان و شوق بيشتري احساس ميكنند. همچنين افرادي كه با احساس معنيدار بودن شغل، توانمند شدهاند نوآورتر، تاثيرگذارتر و شخصاً كارا تر از ديگران ظاهر ميشوند. ( نيلسون1986 ، دسي وريان1987، وگتا و مورل، 1990، اسپريتند، 1992).
- پذيرفتن شخصي نتايج
» افراد توانمند از احساس كنترل شخصي بر نتايج كار برخوردارند. آنان بر اين باورند كه ميتوانند با تحت تاثير قرار دادن محيط يا نتايج كار، موجب ايجاد تغيير شوند. پذيرفتن شخصي نتيجه, عبارت است از باورهاي فرد در مقطعي از زمان درباره توانايي وي براي ايجاد تغيير در جهت مطلوب ً (گرين برگر, استاسر, كامينگز و دانهام, 1989, ص 165). افراد توانمند اعتقاد ندارند كه موانع محيط بيروني فعاليتهاي آنان را كنترل ميكنند. بلكه بر اين باورند كه خود قادرند اين موانع را كنترل كنند. اين احساس كنترل فعال به آنان اجازه ميدهد، محيط را با خواستههاي خود همسو سازند.
همچنين از دست دادن كنترل شخص ميتواند با زيانهاي جسمي و عاطفي همراه باشد براي مثال معلوم شده است كه فقدان كنترل به افسردگي, فشار رواني, نگراني, روحيه پايين, فقدان بهرهوري, رخوت و ناتواني و حتي افزايش احتمال مرگ منتهي شود (لانجر ,1983؛ كرينبر گرواستاسر,1991). از سوي ديگر حتي توانمندترين افراد قادر نخواهند بود همه آنچه را كه براي آنان روي ميدهد كنترل كنند. اين كار از يك سو به توانايي تشخيص حوزه هاي تحت تاثير و نفوذ ما بستگي دارد و از سوي ديگر به اراده ونيز تغيير محيط خارجي به
منظور افزايش تسلط برآن وابسته است.
افرادي كه اعتماد مي كنند،
آمادگي بيشتري دارند تا صداقت
را جانشين تظاهر و بي مايگي سازند
- معنيدار بودن
» افراد توانمند احساس معنيدار بودن ميكنند. براي اهداف و فعاليتي كه به آن اشتغال دارند ارزش قائلند و اقدامات و تلاشهاي آنان از جنس آرمانها و استانداردهاي آنهاست افراد توانمند درباره آنچه توليد ميكنند دقت ميكنند و بدان اعتقاد دارند، و در اين فعاليت از نيروي روحي يا رواني خويش سرمايه گذاري ميكنند و در درگيري و اشتغال خويش، از نوعي احساس اهميت شخصي برخوردار ميشوند. (راپوپرت,1981 , نيس و فانوس ,1985, منزوسينز,1989) بنابراين, معنيدار بودن به نگرش ارزشي معطوف است. فعاليتهايي كه داراي چاشني معنيداري هستند, نوعي احساس هدفمندي, هيجان يا ماموريت براي افراد ايجاد ميكنند و منبعي از نيرو و اشتياق براي آنان فراهم ميآورند. كسب درآمد يا تنها انجام دقيق يك شغل براي بسياري از مردم احساس معنيداري ايجاد نميكند. بعضي چيزهاي بنياديتر, شخصيتر و ارزشمندتر بايد با كار پيوند يابند تا احساس معناداري ايجاد شود.
- اعتماد
» سرانجام افراد توانمند داراي حسي به نام اعتماد هستند. مطمئن اند كه با آنان منصفانه و يكسان رفتار خواهد شد. اطمينان دارند كه حتي در مقام زير دست نيز نتيجه نهايي كارهاي آنها, نه آسيب و زيان كه عدالت و صميميت خواهد بود. معمولاً معني اين احساس آن است كه اطمينان دارند صاحبان قدرت به آنها آسيب يا زيان نخواهند رساند, و يا اين كه با آنان بي طرفانه رفتار خواهد شد. با وجود اين, حتي در شرايطي كه افراد قدرتمند درستي و انعطاف نشان نمي دهند افراد توانمند باز هم گونه اي احساس اعتماد شخصي را حفظ مي كنند.
( بابر, 1983, ميشرا, 1992 )افرادي كه اعتماد مي كنند, آمادگي بيشتري دارند تا صداقت را جانشين تظاهر و بي مايگي سازند, متعهد به صراحت، صداقت و سازگاري هستند نه فريبكاري و ظاهر بيني, همچنين بيشتر پژوهش گرا, خودسامان, و مشتاق به يادگيري هستند, براي روابط متقابل, ظرفيت بيشتري دارند و در فعاليت تيمي, درجه بالاتري از همكاري و خطر پذيري را از خود نشان مي دهند. افراد داراي اعتماد, ضمن ابراز علاقه به ديگران, تلاش مي كنند با ديگران و بخش موثري از گروه باشند, همچنين خود افشاگرتر, در ارتباطات مربوط به خود، صادق تر و براي گوش دادن دقيق به ديگران, تواناترند. ( نگاه كنيد به گيب و گيب, 1969, ميشرا, 1992).
● عوامل موثر بر تواناسازي كاركنان
» عوامل موثر بر تواناسازي كاركنان از ديدگاههاي متفاوتي دستهبندي شدهاند. يكي از ديدگاههاي معروف، ديدگاه ً اسپريتزر جرچن است. به باور اين صاحبنظر عواملي اصلي موثر بر توانا سازي عبارتند از :
» 1) عوامل فردي: تحصيلات، سابقه كار، جنسيت، نژاد، كانون كنترل، عزت نفس
» 2) عوامل گروهي: اثر بخش گروه، اهميت گروه، اعتماد درون گروهي، ادراك افراد گروه نسبت به تاثيرشان بر مديران.
» 3) عوامل سازماني: ابهام در نقش، دسترسي به منابع، حيطه كنترل، دسترسي به اطلاعات، حمايت اجتماعي سياسي، جايگاه فرد در سلسله مراتب سازماني، جو مشاركتي واحد كار.
هنري فورد هر هفته براي همسرش از يك گلفروشي گل هديه ميگرفت. بعد از مدتي روزي فورد به گلفروش گفت: چرا كارت را توسعه نميدهي؟ جواب داد كه اگر توسعه بدهم چطور ميشود؟ فورد: ميتواني چندين شعبه در شهر داير كني. گل فروش: بعد چه؟ فورد: چند شعبه در ايالت افتتاح ميكني. گلفروش: بعدش چي؟ فورد: چند شعبه در كل كشور خواهي داشت: گلفروش: بعدش چي؟در اين موقع فورد عصباني شد و گفت: بعد ميتواني آسوده و با آرامش زندگي كني. گلفروش گفت: همين الان هم من آسوده و راحتم. فورد جوابي پيدا نكرد.
10 نكته با ارزش
1) ارزش زمان
2) تلاش براي موفقيت
3) لذت كار كردن
4) ساده زيستن
5) شخصيت والا
6) از الگو پيروي كردن
7) عقل معاش داشتن
8) صبوري و بردباري
9) رشد و بالندگي
10) شادي آفريني