اموري كه موجب زيبايي و آراستگي كلام مي شوند را صنايع يا آرايه هاي ادبي مي گويند .
آرايه ها بر دوگونه اند :
آن دسته از زينت و زيبايي كه در برگيرنده ي الفاظ باشد صنايع لفظي نام دارد . به طور قطع تغيير الفاظ حتي اگر با حفظ معني صورت گيرد باعث مي شود آن حسن و زيبايي زايل گردد.
سر بنه كاينجا سري را صد سرآيد در عوض
بلكه بر سر هر سري را صد كلاه آيد عطا
سر و سر : جناس تام
در مثال بالا دو كلمه در حروف و حركات يكي و در معنا متفاوت هستند اين گونه آرايه ها صنايع لفظي نام دارد .
اما نوع ديگر كه آن را صنايع معنوي گويند كه در آن حسن و زيبايي سخن مربوط به معنا باشد نه به لفظ به طوري كه اگر الفاظ را با حفظ معنا تغيير دهيم باز آن حسن باقي مي ماند .
در دست منت هميشه دامن بادا
وانجا كه تو را پاي ، سر من بادا
برگم نبود كه كس تو را دارد دوست
اي دوست همه جهانت دشمن بادا
در اين دو بيت صنعت تضاد و تناسب به كار رفته است .
پس حسن آرايه هاي معنوي كلام مستقيما به معني مربوط مي شود و گاه ممكن است به الفاظ نيز مرتبط باشد .
در اين جا به تعدادي از آرايه ها اشاره مي كنيم :
تشبيه :
آن كه چيزي را به چيز ديگر در صفتي مانند كرده باشند.
ساده ترين نوع آن است كه كليه اركان تشبيه در آن باشد كه عبارتند از : مشبه ، مشبه به ، وجه شبه و ادات تشبيه .
مثال شبي چون چاه بيژن تنگ و تاريك
شب : مشبه
چاه: مشبه به
چون : ادات تشبيه
تنگ و تاريك بودن : وجه شبه
تشبيه داراي اقسامي است كه به چند نوع آن ها در ذيل اشاره مي نماييم
الف – حسي و غير حسي كه با دو ركن اصلي تشبيه يعني مشبه و مشبه به مرتبط است .
ندانم از چه سبب رنگ آشنايي نيست
سهي قدان سيه چشم ماه سيما را
هر دو طرف حسي است .
شوقت كه چو شهنه يي است در ملك خرد
هر چيز كه يافت جز غمت بيرون كرد
هر دو طرف غير حسي است
مريم بكر معاني را منم روح القدس
عالم ذكر معالي را منم فرمانروا
يكي حسي و ديگر غير حسي است
ب – تشبيه وهم وخيال : گاه مشبه به وجود خارجي ندارد .اما گوينده از قوه ي خيال خويش براي تشبيه و شايد اغراق در كلام و خيال انگيزي استفاده مي كند . اين نوع تشبيه وهمي نام دارد.
شبي تيره چون درياي قير
شب در تيرگي به درياي قير تشبيه شده است در حالي كه درياي قير وجود ندارد.
ج – تشبيه جمع يا مفرد :
ماه سيما كه هر دو طرف مشبه و مشبه به هر دو مفرد هستند و از يك كلمه تركيب شده اند .
مي اندر كف ساقي بي حجاب
سهيل است در پنجه ي آفتاب
مشبه يك جمله و مشبه به نيز يك جمله است .
و يا :
ز روي دوست دل دشمنان چه دريابد
چراغ مرده كجا شمع آفتاب كجا
د – تشبيه ساده يا مطلق :
سر مويي نظرم كن كه چو مو گشت تنم
در دل تنگي و بيقراري و بي تابي چو موي باريك و نحيف گشته ام
تشبيه از ديد بزرگان سخن تقسيم بندي هاي ديگري دارد كه در اين مجال نمي گنجد و ما به همين اندك بسنده مي كنيم .
مراعات النظير :
گاه گوينده در سخن اموري را مي آورد كه در معني با يكديگر متناسب باشند و تناسب آن ها از جهت هم جنس بودن و مجانبت آن هاست .
زعشق ناتمام ما جمال يار مستغني است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روي زيبا را
به بوي نافه يي كاخر صبا زان طره بگشايد
ز تاب جعدمشكينش چه خون افتاد در دلها
ايهام :
اين كلمه را گاه توريه يا تخييل هم مي گويند .
ايهام و تخييل در لغت به معني به گمان انداختن و به وهم انداختن است اما توريه سخن را پوشيده گفتن معنا مي دهد در اصطلاح علم بديع آوردن لفظي كه داراي دو معناي دور و نزديك باشد به طوري كه شنونده ابتدا معناي نزديك و بعد معناي دور آن را دريابد .
به بوي نافه يي كاخر صبا زان طره بگشايد
زتاب جعد مشكينش چه خون افتاد در دل ها
بوي : داراي دو معناي رايحه و هم چنين آرزو
نافه : عمل بريدن ناف يا نافه آهو و استعاره از حلقه ي خوشبوي گيسو
در اين بيت صنعت ايهام و مراعات النظير در هم تنيده اند.
ايهام تناسب :
در اين صنعت الفاظ جمله در آن معني كه مراد گوينده است با يكديگر متناسب نباشند اما در معني ديگر متناسب باشند .
تشنه ي دل تفته ام ، از دجله آريدم شراب
دردمند زارم از بغداد سازيدم دوا
بغداد يكي از درجات هفت گانه جام شراب است . معناي نزديك آن شهر بغداد در عراق است .
مطابقه = تضاد ، طباق:
در لغت به معني دو چيز مقابل يكديگر را گويند و در اصطلاح آن است كه شاعر يا سخنور كلمات ضد را بسيار زيبا در كلام خود بياورد .
برگم نبود كه كس تو را دارد دوست
اي دوست همه جهانت دشمن بادا
و يا :
تا در ره پيري به چه آيين روي اي دل
باري به غلط صرف شد ايام شبابت
تنسيق الصفات:
آوردن چند صفت پي در پي براي يك چيز است .
ندانم ار چه سبب رنگ آشنايي نيست
سهي قدانسيه چشم ماه سيما را
تلميح:
معناي لغوي كلمه به گوشه ي چشم نظر افكندن و اشاره داشتن است . اما در اصطلاح ادبي آن است كه گوينده در ضمن سخن به داستان ، مثل ، آيه يا حديثي مشهور اشاره نمايد .
با قطار خوك در بيت المقدس پا منه
با سپاه پيل بر درگاه بيت الله ميا
در مصرع اول به صليبيون و در مصرع دوم به داستان ابرهه اشاره دارد .
يا اين بيت :
من از آن حسن روز افزون كه يوسف داشت دانستم
كه عشق از پرده ي عصمت برون آرد زليخا را
اشاره به داستان حضرت يوسف
جمع با تقسيم :
شاعر يا گوينده دو يا چند چيز را باهم جمع مي بندد و بعد آن ها را از هم تقسيم و جدا مي سازد .
آسايش دو گيتي تكرار اين دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
كنايه:
در لغت به معناي سخن پوشيده گفتن است در اصطلاح سخني كه داراي دو معني قريب و بعيد باشد و هر دو معني لازم و ملزوم يكدگر باشند . در واقع سخن به گونه يي پرداخته شده باشد كه ذهن خواننده از معني نزديك به معني دور آن متوجه گردد .
تا تو خود را پاي بستي ، باد داري در دو دست
خاك بر خود پاش ، كز خود هيچ نگشايد تو را
باد در دست داشتن : كنايه از كار بيهوده و بي فايده انجام دادن
خاك بر خود پاشيدن : كنايه از ترك خود و تعلقات مادي كردن
و يا :
ز شرم آن كه به روي تو نسبتش كردم
سمن به دست صبا خاك در دهان انداخت
خاك در دهان انداخت : از اين تشبيه عذر خواهي كردن و پوزش طلبيدن
اعداد:
اين صفت را سياقه الاعداد نيز گويند و آن عبارت است از اين كه براي يك چيز چندين صفت متواتر ذكر كنند و بعد از همه ي اين ها يك فعل آورند .
شكر ايزد كه زتاراج خزان رخنه نيافت
بوستان سمن و سرو و گل و شمشادست
منبع : سايت تبيان