
عليرضا قزوه
درخت سيب را مي آورند
با دستبند
به جرم اينكه چرا
سيب هايش را چون سنگ پرتاب كرده است!
درخت پرتقال را مي آورند
به جرم اينكه چرا
ميوه هاي امسالش خونين است
درخت زيتون را مي آورند
به جرم اينكه چرا
يك در ميان گلوله به دنيا آورده است!
دادگاه، رسمي ست
متهم موجي ست كه به او ايست دادند
و نايستاد
متهم كبوتري ست
كه از قبه الصخره نرفت
متهم، گنجشكي ست
كه زبان عبري نمي داند!
دادگاه، رسمي ست
متهم درخت «سدره المنتها»ست!
و جاده اي كه به معراج مي رود
متهم، تمام سنگ قبرهايند
كه «بسم الله» دارند
و تمام مادران
كه در شكم هاشان،
فرزنداني دارند
سنگ در مشت!
چفيه هاي عاشقيمصطفي محدثي خراساني
شما آيه هاي صبحيد
توي تاريكي شب ها
گرد و خاك چفيه هاتون
توتياي چشم دنيا
اون روزا كه ديو ظلمت
راهو بسته بود به فردا
شما بيقرار و عاشق
دلا رو زدين به دريا
از سحر، نفس گرفتين
پاره هاي روشني رو
از سياهي پس گرفتين
به كوير خشك و خسته
كشيدين پاي بهارو
به وطن آرزوئي داشتين
قله هاي افتخارو
يادتون پنجره اي كه
مي خونه به اميد دلو
شبومي خونه به فردا
صبحومي خونه به خورشيد
شما آيه هاي صبحيد
توي تاريكي شب ها
گرد و خاك چفيه هاتون
توتياي چشم دنيا
غربت فلسطينمصطفي محدثي خراساني
كربلا بود حالا قدسه
حق و باطل صف كشيده
اين طرف صبح حسينه
اون طرف شام يزيده
اين زمين قبله غربت
داغ دل هاي بزرگه
اينجا يه آهوي زخمي
توي پنجه هاي گرگه
قفس قوچي كبوتر
تو حصار خيل كفتار
هر طرف كه پا بذاري
ديوار و ديوار و ديوار
قامت درخت زيتون
گرچه زخمي تبرهاس
دست شاخه هاي زخميش
رو به آسمون فرداس
فردا كه قلب فلسطين
پره از اميدي تازه
از همين شب اسارت
صبح آزادي مي سازه
سنگ سنگعلي داوودي
سنگ سنگ
خانه ام را چنين به ياد مي آورم
سنگ سنگ
تنديس ها و انسان ها
خدايان بي معبد
و نام هاي حك شده
سنگ سنگ
خانه ام را ديواره بر پا مي كنم
با تكه هاي جگرم و با ابيات جديد
من آب ها را به رسميت نمي شناسم و ستاره ها را
حتي اگر كوه ها كوتاه بيايند
من
قلبم را سنگ مي كنم
و ستاره ها را به دريا مي ريزم
منبع : سايت تبيان
براي مشاهده اشعار عليرضا قزوه كليك كنيد