
عرفا معتقدند حجاب سالك نتيجه ي نسيان و فراموشي است و اين امر بدان سبب است كه در ابتداي فطرت چون روح به وجود آمد در همان لحظه دوگانگي حاصل گشت .
و ذكر كلمه ي لا اله الا الله در اين كلمه نفي و اثبات است . و نسيان با اين ذكر از بين مي رود . چرا كه نسيان مركب از نفي ذكر حق و اثبات ذكر اغيار است و سالك با لا اله نفي ماسواي حق و با الا الله اثبات حضرت عزت مي كند .
گفتن اين كلمه باعث از بين رفتن نسيان در انسان طالب مي شود و او را به مرحله ي شهود مي رساند .
در ابيات ذيل به تحليل خاقاني از اين ذكر مي پردازيم:
اي پنج ملك كوفته در دارملك لا
لا در چهر بالش وحدت كشد تو را
در گذشته بر در سراي پادشاهان هنگام پنج وقت نماز كوس و نقاره مي زدند و لا كه در اصطلاح عرفا رمز فنا و نيستي و از حروف نفي است . اولين گام براي رسيدن به وحدت است.
خاقاني به سالك و جوينده ي حقيقت مي گويد كه براي رسيدن به مسند وحدت و يگانگي خداوند بايد كه در ابتدا به مقام نفي هر چه غير اوست دست يابي تا بتواني به مقام وحدت برسي در اين بيت اضافه ي تشبيهي وجود دارد . كلمه لا اله الا الله از چهار بخش تشكيل شده و خاقاني در اين قصيده به تحليل آن پرداخته است .
جولانگه تو زآن سوي الاست ، گر كني
هژده هزار عالم از اين سوي لا رها
رمز رسيدن سالك گذشتن از مقام لا يا فناي صوفيانه است . يعني با گذر از لا به مقام الا كه نشانه ي بقاست دست مي يابد .
الا حرف استثناست و آن سوي الا كلمه الله ( جل جلاله ) قرار دارد. هژده هزار عالم كنايه از كل عالم است . گويند در هر جهت از عالم چهر هزار و پانصد عالم است كه بر روي هم هژده هزار عالم است و كل دنيا را شامل مي شود . در مصرع دوم اين سوي لا شامل كل دنيا و تمام آفرينش و كاينات است كه با گفتن لا يعني نفي هر چه غير خداست (شامل تمام آفرينش و كاينات ) به مقام آن سوي الا دست مي يابي .
از عشق ساز بدرقه ساز ، پس هم به نور عشق
از تيه لا به منزل الا الله اندر آ
بدرقه در اين جا راهنما است . در اين بيت نيز اضافه ي تشبيهي وجود دارد . (تيه لا و منزل الا الله ) در بين تيه و منزل تناسب است .
شاعر مي گويد از عشق الهي راهنمايي خواه و با همين نور الهي از بيابان بي زاد و توشه ي لا و مرحله ي نفي عبور كن تا به مرحله ي اثبات الله كه منزلگهي آرام و امن است ، دست يابي. خاقاني در كلمه ي توحيدي منزل را در الا الله مي داند .
در واژه ي سراي ازل دان سه حرف عشق
دندانه ي كليد ابد دان دو حرف لا
در اين بيت صنعت تضاد و تشبيه به چشم مي خورد.
ابتداي دروازه ي سرا و مسند الهي عشق است و دو حرف لا كه همان نفي ما سوي الله است نهايت آن و رسيدن به ابديت و جاودانگي است . با دو چيز يكي عشق و ديگري كلمه ي توحيدي مي توان به خدا رسيد و جاودانه شد .
لا حاجبي است بر در الا شده مقيم
كاو ابلهان باطله را مي زند قفا
خاقاني لا را پرده دار و درباني معرفي كرده كه بر درگاه الا وجود دارد كه انسان هاي ابله را از درگاه خداوندي دور مي كند . نفي هر چيز به جز پروردگار دربان ورود به درگاه حضرت حق است كه ابلهان از اين امر دور هستند .
بي حاجبي لا به در دين مرو كه هست
دين گنج خانه ي حق و لا شكل اژدها
بي حاجبي لا اضافه ي تشبيهي است . لا به حاجب تشبيه شده در بيت قبلي نيز اين نكته وجود دارد .
شاعر معتقد است بدون وجود لا و بدون پرده داري وي به در دين وارد مشو و پا مگذار چرا كه لا مانند اژدهاي نگهباني است كه از گنج دين محافظت مي كند . اول قدم دين نفي هر چه غير اوست مي باشد .
حد قدم مپرس كه هرگز نيامدست
در كوچه ي حدوث ، عماري كبريا
در اين بيت خاقاني صنعت تضاد و تشبيه به كار برده است ( كوچه ي حدوث و عماري كبريا )
خطاب به انسان سالك مي گويد از رمز و رموز الهي مپرس چرا كه محمل كبريايي حضرت حق هرگز در كوچه ي تنگ و باريك عالم امكان وارد نمي شود و نمي توان آن را شناخت .
قدم و حدوث متضاد هم هستند . حدوث هرگز نمي تواند قدم را دريابد و اشراف كامل بر آن داشته باشد.
از حله ي حدوث برون شو دو منزلي
تا گويدت قريشي وحدت كه مرحبا
در اين بيت خاقاني به وجود مبارك پيامبر (ص ) اشاره دارد ، كه اگر مي خواهي به درگاه خداوندي و مرحله ي وحدت دست يابي بايد كه از عالم امكان فاصله بگيري و تا منادي يگانگي كه پيامبر ( ص ) است به تو خوش آمد گويد و به استقبال تو آيد .
در اين بيت تلميح ( داستان قريش و پرده داري خانه خدا )و تشبيه وجود دارد .
وحدت از اصطلاحات عرفاني است و حله ي حدوث اضافه ي تشبيهي است.
پيوند دين طلب كه بهين دايه تو اوست
آن دم كه از مشيميه ي عالم شوي جدا
هنگامي از اين زندان تن رها مي شوي و جهان را بدرود مي كني با دين پيوند و ارتباط برقرار كن چرا كه بهترين دايه و پرستار تو دين است . مشيمه ي عالم كنايه از مرگ و بدرود جهان گفتن است .
اين دم شنو كه راحت از اين دم شود پديد
واينجا طلب كه حاجت از اين جا شود روا
دم در اين جا سخن يا همان پند و اندرزي است كه شاعر مي دهد و آن اين است كه اگر مي خواهي به راحتي و آسايش دست يابي اين سخن بشنو و دين را طلب كن كه فقط از اين راه حاجت ها برآورده مي شود. كلمه ي اينجا در مصرع دوم به دين در بيت قبلي باز مي گردد .
خلاصه در نهايت مي توان گفت با گفتن كلمه ي توحيدي انسان سالك از شرك معنوي و هر آن چه تعلق است خالي مي شود و با نفي هر چه غير حق است به مرحله ي شهود مي رسد چرا كه شهود نتيجه ي نفي است .
خاقاني در اين قصيده اين نكته را بسيار زيبا ترسيم نموده و با استفاده از آرايه هاي معنوي و لفظي آن را خيال انگيز و تأثير گذار تر نموده و مهارت خود را در به كار گيري آن ها به تصوير كشيده است .
اين قصيده بر وزن مفعول فاعلات مفاعيل فاعلن ساخته شده است .
منبع : سايت تبيان