
نامش پر از كنايه پر از استعاره است
شاعر : ناشناس
وقتش رسيده تا به بيانم توان دهيد
اين حرفهاي مانده به دل را زبان دهيد
وقتش رسيده روي پر جبرئيل ها
شعري به قلب اين قلم از آسمان دهيد
تاميوه ي رسيده مضمون به ما رسد
قدري درخت واژه تان را تكان دهيد
ارزاني ستاره بود ماه آسمان
ماه مدينه را به من امشب نشان دهيد
من از شما به غير شما را نخواستم
هرچه ثواب هست به اين و به آن دهيد
امشب كه ساقي آمده از مشك عشق او
يك كاسه آب دست من نيمه جان دهيد
در بركه نگاه علي خوش دميده است
ماهي كه ماه هم مثلش را نديده است
حالا كه ماه آمده پيدا ترين شده ست
يوسف ترين رسيده و زيباترين شده ست
منصوب گشته است به باب الحوائجي
پيغمبري نديده مسيحاترين شده ست
ابروي او نيامده محراب عاشقي
گيسوي او نيامده يلداترين شده ست
بين قبيله اي كه همه سرو قامتند
قامت كشيده خوش قد و بالاترين شده ست
ليلا ميان شهر مجانين نه... اين پسر
در شهر ليلي آمده ليلا ترين شده ست
ساقي زياد بوده در اين خاندان
سردار كربلاست كه سقا ترين شده ست
عباس روح جاري از نيل تا فرات
عباس راهِ رفتنِ در كشتي نجات
شعبان براي ماست گواراتر از رجب
شيرين تر از شهدِ لب يارم از رطب
امشب شب تولد روح دلاوري ست
امشب شب وفاست شب غيرت و ادب
بايد به پيش ابروي او سجده آوريم
چون واجب است محضر او امر مستحب
امشب شب چهارم ماه است آمده
ماه شب چهارده از قلب نيمه شب
نامش پر از كنايه پر از استعاره است
شب ماه و روز مهر و سحرها ستاره است
عرض ارادتم به اباالفضل بارها
برده مرا به جرگه ي بي اختيارها
چون موج ،سر به سينه ي هر صخره ميزنم
آثار عاشقي ست از گونه كارها
محدود ما يكي دو قبيله نميشود
عشقش دوانده ريشه به ايل و تبارها
مانند او نيامده ديگر به روزگار
مانند من گداي نگاهش هزارها
دلداده اند در ره او صاحبان دل
سر داده اند در قدم او سوارها
از او نديده ام به خدا دادرس تري
آقا تري كريم تري هم نفس تري
با اين كه با اصالت و ارباب زاده بود
يك عمر چون رعّيت اين خانواده بود
بذر ارادتي كه به دل كاشت مادرش
حالا چو سرو قامت او ايستاده بود
در پيش فاطمي نسبان سر به زير بود
انگار اين ارادت او بي اراده بود
در آخرين سجود نماز محبتش
در پيش پاي فاطمه از زين فتاده بود
آنها كه ديده اند نوشتند عاقبت
سر روي پاي حضرت زهرا نهاده بود
زهرا كنارش آهِ نفس گير مي كشد
با دست خود ز ديده ي او تير مي كشد
ما جز خدا به غير توكل نمي كنيم
ما جز به اهل بيت توسل نمي كنيم
بايد در اين زمانه ولايت مدار بود
ور نه به هيچ جاي جهان گُل نمي كنيم
ما ذاكريم؟ نه، همه سرباز رهبريم
وقتي كه امر كرد تأمل نمي كنيم
گويد اگر رويد در آتش به سر رويم
سر هم اگر كه خواست تعلل نمي كنيم
هركس كه در مقابل آقا بايستد
در هر لباس و پُست، تحمل نمي كنيم
عباس ماند چون كه مطيع امام بود
در او «چرا» به حرف امامش حرام بود!