
كيست اين عطر غزل
شاعر : سعيد بيابانكي
كيست اين كز لب ديوار من آويخته زلف
تاكوش، شيشه به دست، از همه سو ريخته زلف
كيست اين راز پريشاني من، در موهاش
تكيهگاه سر شوريده من، بازوهاش
كيست اين عطر غزل ميوزد از پيرهنش
اي صبا مرحمتي كن بشناسان به منش
اين كه ميخندد و ميخواند و ميرقصد و مست
ميرود بوي خوش پيرهنش دست به دست
نازپرداز همه ناز فروشان زمين
ساقي اما، ز همه تشنهلبان تشنهترين
نشأت افزاي دل و جان خماران مستيش
دستگير همه خستهدلان بي دستيش
كيست اين سروقدِ تشنهلبِ مشك به دوش؟
اينكه بي اوست چراغ شب مستان خاموش
اينكه آتش لب و دريا دل و مشكين كُلَه است
كيست اين شب همه شب ماه شب چارده است؟
گره وا كردن از آن زلف سيه، لازم نيست
حتم دارم كه به جز ماه بنيهاشم نيست
"دارم از زلف سياهش گله چندان كه مپرس
كه چنان زو شده ام زار و پريشان كه مپرس"
براي مشاهده اشعار سعيد بيابانكي كليك كنيد
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد