باب الحسين هستي و پرچم به دست توست

مشاور شركت بيمه پارسيان

باب الحسين هستي و پرچم به دست توست

۲۹ بازديد

باب الحسين هستي و پرچم به دست توست

شاعر : يوسف رحيمي

بايد حسين دم بزند از فضائلت
وقتي حسيني است تمام خصائلت

تعبيرهاي ما همه محدود و نارساست
در شرح بيكراني اوصاف كاملت

بي شك در آن به غير جمال حسين نيست
آئينه اي اگر بگذاري مقابلت

اي كاشف الكروب عزيزان فاطمه
غم مي بري ز قلب همه با شمائلت

در آستانة تو گدايي بهانه است
دلتنگ ديدن تو شده باز سائلت

با زورق شكستة دل سال هاي سال
پهلو گرفته ايم حوالي ساحلت

بي شك خدا سرشته تو را از گل حسين
سقاي با فضيلت و دريا دل حسين

تو آمدي و روشني روز و شب شدي
از جنس نور بودي و زهرا نسب شدي

در قامتت اگرچه قيامت ظهور داشت
الگوي بندگي و وقار و ادب شدي

هم چشمهاي روشنت آئينة رجاست
هم صاحب جلال و شكوه و غضب شدي

بايد كه ذوالفقار حمايل كني فقط
وقتي كه تو به شير خدا منتسب شدي

در هيبت و رشادت و جنگاوري و رزم
تو اسوة زهير و حبيب و وَهب شدي

در دست تو تلاطم شمشير ديدني ست
فرزند لافتايي و شير عرب شدي

فرماندة سپاهي و آب آور حسين
اي نافذ البصيره ترين ياور حسين

بي شك تو صبح روشن شبهاي تيره اي
خورشيدي و به ظلمت اين شام چيره اي

تسخير كرده جذبة چشم تو ماه را
بي‌خود كه نيست تو قمر اين عشيره اي

عصمت دخيل تار عباي تو از ازل
جز بندگي نديده كسي از تو سيره اي

قدر تو را كسي نشناسد در اين مقام
وقتي براي امر شفاعت ذخيره اي

ما را بس است وقت عبور از پل صراط
از تار و پود بيرق تو دستگيره اي

چشم اميد عالم و آدم به دست توست
باب الحسين هستي و پرچم به دست توست

فردوس دل هميشه اسير خيال توست
حتي نگاه آينه محو جمال توست

تو ساقي كرامت و لطف و اجابتي
اين آب نيست زمزمه هاي زلال توست

ايثار و پايمردي و اوج وفا و صبر
تنها بيان مختصري از كمال توست

در محضر امام تو تسليم محضي و
والاترين خصائل تو امتثال توست

فردا همه به منزلتت غبطه مي خورند
فردا تمام عرش خدا زير بال توست

باب الحوائجي و اجابت به دست تو
تنها بخواه، عالم هستي مجال توست

اي آفتاب علقمه: روحي لك الفدا
اي آرزوي فاطمه: روحي لك الفدا

اي آفتاب روشن شبهاي علقمه
سرو رشيد خوش قد و بالاي علقمه

داده ست مشك تشنة تو آب را بها
اي آبروي آب، مسيحاي عقلمه

وقتي كه چند موج عليل شريعه را
كرده ست خاك پاي تو درياي علقمه

لب تشنة زيارت لبهات مانده است
آري نگفته اي به تمناي علقمه

امروز دستهاي تو افتاد روي خاك
تا پا بگيرد از دل صحراي علقمه

با وعده هاي مادرت آسوده خاطريم
چشم اميد ماست به فرداي علقمه

اين عطر ياس حضرت زهراست مي وزد
از سمت كربلاي تو ، سقاي علقمه

شبهاي جمعه نالة محزون مادري
مي آيد از حوالي درياي علقمه


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد