من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

جغد و فانوس

۲۹ بازديد

فرصتي ده كه من از جام جهان برخيزم

با دل بي كسي از كون و مكان برخيزم

بروم تا برسم بر در فردوس برين

تا بگويم من افتاده چسان برخيزم

پيش سجاده شب تا چه زمان بنشينم

مهلتي تا كه سحر با دل و جان برخيزم

شمدي ترس و شبي جغد و من و فانوسي

انتظاري نبود تا كه امان برخيزم

گفتم اي موي سپيدي كه چنين خسبيدي

كي ز ايمان و يقين همچو جوان برخيزم

ما كه در حين ركوعيم و سجوداز دل نيز

بهر سائيدن سر در چه زمان برخيزم

قبله گاه دل سرگشته كدام است كه من

با هدف با سرم از جان كمان برخيزم


ابرو

۳۰ بازديد

اى خوشا آن روز كه در سلسله‏ى مو باشم

در خَم بت شكن حلقه‏ى گيسو باشم

پر زنم با نوك ابروى تو در شط يقين

بنشينم به چمن شاهدى بر جو باشم

داس را بر كشم از جامه روم گندم زار

ساعتى هم به ميان مه و ابرو باشم

آن زمانى كه شدم رانده ز فردوس برين

بهر صد توبه لب برجك و بارو باشم


سقا

۲۹ بازديد

ما نام لافتى را از نام او گرفتيم

معبود بى‏عزا را در شام او گرفتيم

هر لحظه در كمينيم تا عاشقانه بينيم

كين عاشقانه ديدن از بام او گرفتيم

سقا شديم و در شب با تشنگان نشستيم

زيرا كه آب كوثر از جام او گرفتيم


دالان

۲۹ بازديد

بيا همچون سبكبالان ميان راه هم سالان

از اين صحراي بي دالان به سوي خانه بگريزيم

به سوي خانه ايمان به وحي و آيه قرآن

ز قوم عاد بي بنيان چو مو از شانه بگريزيم

چه كم داريم از هستي چه مي جوئيم در اين مستي

ببين جانا تو بشكستي بيا از دانه بگريزيم


دامن

۲۹ بازديد

من در پى جام و جام با يار قديم

پيوسته به ياد نان و انبار قديم

خشكيده نهال گندم اندر دل دشت

كو آب حيات و آب انبار قديم

چشم و دل كور اين زمان بسياراست

نازم به مرام و نام و انتظار قديم

بركت ز هزار بردم از دامن خويش

چون گشته در آرزوى دينار قديم


دجال

۲۸ بازديد

 بى اذن دوست من مى‏خواره سر بر نياورم

در خلوت از نگاه او جامه‏اى بر سر نياورم

ما تشنه‏ايم و به لب كشت و زرع نيست

ليكن ز زيور شاهان به جيب زر نياورم

اى بى‏خبر ز فتنه‏ى دجال و سامرى

من گاوان و استران به ديده برابر نياورم

برخيز كه صد نياز تو آرم به مردمان

گفتم كه عدن و برين را به ديده‏ى‏تر نياورم

يك سو نهال و نخيل و سوى دگر زوال و نيل

اين نعمت از براى چيست كه سراسر نياورم؟

پيش تا شقاوت تاريخ تو را بيان كنم

هر چند نامى ز بولهب ابتر نياورم


شانه شاهانه

۲۹ بازديد

دوش با ياد تو من ناله فراوان كردم

ناله از چشم سياه تو و ايمان كردم

با سر زلف تو و با نوك ابروى تو دوش

اين چنين خانه‏ى ويرانه به سامان كردم

رخصتى داده به دلداده و در دور فسون

بى‏سبب نى كه ورا نوكر و دربان كردم

ماجراى من و سرگشتگى و شمع خموش

با تو گويم من بى‏ارزش و ارزان كردم

به ملامت منشين ماشه ز باروت مكش

كه فداى تو شدم خويش به زندان كردم

چرخ گردون و جم و خسرو شيرين زمان

گوى ميدان شد و من هديه به چوگان كردم

حلقه‏ى زلف تو با شانه‏ى شاهانه كجاست؟

كه ز كف داده‏ام اين شادى و افغان كردم


كاه و كه

۲۸ بازديد

ديشب به خيالش دام من دانه جدا كردم

كه‏اى دام خطا رفتى كاشانه جدا كردم

اندر طلب مستى هستى نبرد دستى

كاغاز به صد پيمان پيمانه جدا كردم

اى ساقى بد مستان وى غافل اين ميدان

از ظرف تهى ديريست دردانه جدا كردم

در ساغرم اى باطل خون بوده چنين حائل

كز جامعه‏ى عاقل ديوانه جدا كردم

يوسف به ته چاهى افتاده به درگاهى

افتاده‏ام از يوسف شكرانه جدا كردم

فقرم به شهى ارزد كاهم به كهى ارزد

اين كاه و تهى دستى شاهانه جدا كردم

گه مور سليمانم گه ميرم و لقمانم

با اين همه ارزانى بيگانه جدا كردم

در آتشم و هستم با جرعه‏اى سرمستم

با مستى و در آتش پروانه جدا كردم


نيستان

۲۷ بازديد

شرمنده‏ى آن صورت رخشان تو گشتم

با موى پريشان شده بر خوان تو گشتم

بودم شه فردوس و مرا داد عذابى

يك لحظه طمع كارى و حيوان تو گشتم

گاهى ز طرب باده‏ى سرمست بنوشم

گاهى ز خمارى به نيستان تو گشتم

از دولت عشق آمده پيمانه و ليكن

گر دست تهى بوده پى نان تو گشتم

بنماى نظر بر من دلداده كه از دوش

با صورت مشكين شده افغان تو گشتم

ما را چه گره بوده كه در كار فتاده است

بگشاى درى را كه چو دربان تو گشتم


مردگان

۲۸ بازديد

من چشمه‏هاى تشنه را با گريه تأمين مى‏كنم

در لابه‏لاى چشمه‏ها پروانه تعيين مى‏كنم

من سر به دامانم هنوز سر گرم ديوانم هنوز

با شعر و آه و درد و سوز چون رخنه در دين مى‏كنم

در جامه‏ى صد پينه‏ام هر پينه هست آئينه‏ام

فرهادم از فرياد خويش ايام شيرين مى‏كنم

در پيچ و تاب كوچه‏ها هر شب به عزلت مى‏روم

هر كس صلا خواند مرا جانانه تمكين مى‏كنم

صد خوشه از رنگين كمان بگرفته‏ام از اين و آن

گر فرصتى داد اين جهان جبران ديرين مى‏كنم

اى اختر از افلاك خود اى مردگان از خاك خود

روزى اگر برخاستيد من خويش پروين مى‏كنم