دجال

مشاور شركت بيمه پارسيان

دجال

۲۹ بازديد

 بى اذن دوست من مى‏خواره سر بر نياورم

در خلوت از نگاه او جامه‏اى بر سر نياورم

ما تشنه‏ايم و به لب كشت و زرع نيست

ليكن ز زيور شاهان به جيب زر نياورم

اى بى‏خبر ز فتنه‏ى دجال و سامرى

من گاوان و استران به ديده برابر نياورم

برخيز كه صد نياز تو آرم به مردمان

گفتم كه عدن و برين را به ديده‏ى‏تر نياورم

يك سو نهال و نخيل و سوى دگر زوال و نيل

اين نعمت از براى چيست كه سراسر نياورم؟

پيش تا شقاوت تاريخ تو را بيان كنم

هر چند نامى ز بولهب ابتر نياورم


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد