دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۲ ۲۸ بازديد
شرمندهى آن صورت رخشان تو گشتم
با موى پريشان شده بر خوان تو گشتم
بودم شه فردوس و مرا داد عذابى
يك لحظه طمع كارى و حيوان تو گشتم
گاهى ز طرب بادهى سرمست بنوشم
گاهى ز خمارى به نيستان تو گشتم
از دولت عشق آمده پيمانه و ليكن
گر دست تهى بوده پى نان تو گشتم
بنماى نظر بر من دلداده كه از دوش
با صورت مشكين شده افغان تو گشتم
ما را چه گره بوده كه در كار فتاده است
بگشاى درى را كه چو دربان تو گشتم