
محمدسعيدميرزايياز برجستهترين وتاثيرگذارترين شاعران جوان پس از انقلاب متولد 1355 كرمانشاه است.توضيح و يادآوري جريان سازي گسترده مجموعه هاي «مرد بي مورد»و«درها براي بسته شدن آفريده شد» او امري بديهي و به اثبات رسيده بهشمار مي آيد.او كه در چندسال اخير تجربه هاي عميقي در فضاي شعر آييني را تجربه مي كند پس از كتاب «الواح صلح» دفترمستقل ديگري را هنوز به مخاطبان شعرش عرضه نكردهاست.
جناب ميرزايي لطفاً در آغاز برايمان درباره تجربههاي اخيرتان و نيز مجموعههايي كه احتمالاً آماده و يا زير چاپ داريد توضيحاتي ارائه بفرماييد، گويا جدا از يكي دو دفتر آييني، آخرين دفتر شعر مستقل شما الواح صلح بود؟
بله، همين طور است. انتشار يك مجموعه غزل مستقل كه تجربههاي مرا پس از «درها براي بسته شدن آفريده شد»، «مرد بيمورد» و «الواح صلح» در بر ميگيرد، يكي از رؤياهاي من بوده است، امّا اين طرح، با هر تجربه جديد در غزل، براي من مدتي به تعويق افتاده است، چرا كه من همواره سعي در پيش روي در عرصههاي نامكشوف داشتهام و اينكه مثلاً ديگران چه تصوّري از غيابهاي طولاني من داشته باشند، برايم چندان مهم نبوده است. تنها ميتوانم بگويم ايدههاي خودم را صادقانه دنبال كردهام و تجربههايي فراتر از آنچه دارايي غزل امروز محسوب ميشود داشتهام كه اگر ناشري پيدا شود كه لياقت و صلاحيت انتشار آنها را داشته باشد حتماً در آينده نزديك، غزلهايي را كه در سالهاي اخير سرودهام، منتشر خواهم كرد. امّا حكايت شعرهاي مذهبي، حكايتي ديگر است، رويكرد من به اين شعرها به دو سه سال اخير برميگردد و آنچه كه با عنايتِ اولياي الهي در جان من متجلي شد، تجربهاي شهودي و غيرقابل توصيف، البته بايد بگويم. بههرحال، غزل خودم را هم در ضمن اينگونه شعرها دنبال كردهام و در عين حال سعي داشتهام از دستاوردهاي شعر مدرن در شعر مذهبي امروز استفاده كنم كه مجموعه «عهد عقيق، يعني مكاشفات گل سرخ» كه در ستايش حضرت زهرا سروده شده است را ميتوان نمونهاي از اين تلاش دانست. به هر حال ، شاعر تنها به ندايي گوش ميسپارد كه از درونش ميشنود...
بعد از چاپ «الواح صلح» در آنچه از شما ديدهايم يا شنيدهايم، جدا از تفاوت مضامين كه جاي خود دارد، تفاوت آشكاري در نحو و زبان شعري شما و در يك كلمه «سبك» شما ديده ميشود يعني ما با نوعي گرايش به كلاسيسيسم كه گاه غلظت شديدي نيز پيدا ميكند مواجهيم، حال اين پرسش جاي طرح شدن دارد كه شما به اقتضاي مضامين آييني شعرهاي اخيرتان، چنين زباني را براي اشعارتان برگزيدهايد يا آنكه اصولاً در حال تغيير «سبك» شعريتان هستيد؟
البته شعرهاي مذهبي به خاطر عموميت بيشتر حوزه مخاطبانشان و تعهدشان به روايتِ تاريخي، طبيعي است كه ويژگيهاي مخصوص به خود را داشته باشند. امّا سرودن شعرهايي با زباني كهنتر معمولاً براي يك شاعر مدرنيست، نوعي مانور وگاهي تفنن است و همانطور كه گفتيم من همواره تجربههاي ذاتيِ خودم را در پسامدرنيته غزلِ محمدسعيدميرزايي دنبال كردهام.
حالا به پرسشي ميرسيم كه از تمامي شاعران مخاطبمان تاكنون پرسيدهايم و آن اين است كه شما با تجربهاي نزديك به بيست سال در شعر، مشخصاً از دستاوردهاي آثار كدام شاعران زبان فارسي، چه متقدمين و چه متأخرين، بيشتر بهرهمند و متأثر بودهايد، به عبارتي ديگر اگر از جنابعالي پرسيده شود كه از كدام شاعران زبان فارسي بيشتر ميتوان ظرايف و طرايف شعري را آموخت، چه پاسخي برايمان داريد؟
حكيم ناصر خسرو، حكيم خاقاني شرواني، بيدل دهلوي، حافظ ،مولانا و بابافغاني و از معاصران هم احمدرضااحمدي و فروغ و «مسافرِ» سپهري و يدالله رؤيايي( بعضي تجربههاي او)و شهريار و نوذرپرنگ و سيمين بهبهاني و غزلهايي از منزوي و بهمني و قادر طهماسبي «فريد» و زكريا اخلاقي و احمد شهدادي و محسن حسن زاده ليله كوهي و تجربههاي احمد عزيزي در مثنوي و چند نفر ديگر (مثلاً تجربههاي محمد رمضاني فرخاني در زبان) همه و همه به باور از دستاوردهاي بزرگ شعرِ فارسي محسوب ميشوند.
در پايان ميخواستم نظر شما را درباره آينده جريانهاي شعري امروز، چه در عرصه كلاسيك و چه سپيد و نيمايي بدانم؟ راستي فراموش كردم كه بپرسم از شاعران غير ايراني آثار كدام شاعران را بيشتر دوست داشتي و با آن دم خور بودهاي؟
به نظر من يك نسل ايدهآل، نسلي است كه بتواند بهترين تجربهها و ظرفيتهاي شعري نسلهاي پيش از خودش را به خدمت بگيرد و به زباني پرتوان دست يابد. ما در دهه 70 شاهد به وجود آمدن جريانهاي متعددي بوديم، جريانهايي جسورانه كه نوگرايي در غزل يكي از همين جريانها بود، امّا در دهه 80 شاهد بوديم كه بهرغم آنهمه تجربههاي جسورانه و انقلابي، شعر به نوعي سادگي ناگزير تقريبا در همه قالبها تن در داد و تنها جرياني كه همچنان به پيش رفت غزل بود، چرا كه غزل با سرچشمههاي شعر فارسي و خصوصاً حوزه عميق شاعران سبك هندي، ارتباطي ناخودآگاه و خلاقانه برقرار كند. بههرحال همانطور كه رهبر معظم انقلاب اسلامي اشاره فرمودند، با توجه به كثرت و تنوع تجربهها و استعدادهاي فراواني كه امروز در شعر كشور وجود دارد، بيترديد شاهد يك دوره شكوفايي شعري در آينده نزديك خواهيم بود، و باور من نيز كه به بواطنِ شعر، وراي قالبها و تئوريها نگاه ميكنم، همين است.
امّا از شاعران غير ايراني ماياكوفسكي، سيلويا پلات و يانيس ريتسوس و شيركوبيكس و نزار قباني را دوست ميدارم.
نمونه اشعاري از محمدسعيد ميرزايي: من شاعرم و جرم من اين استباراني از بنفشه گرفت آه ... پشت بنفشه ها تو نبودي
يا بودي و صدام نكردي، يا گريه ي مرا نشنودي
پشت بنفشه كلبه و مه بود، من خسته سمت كلبه دويدم
يا كلبه ي تو خواب مرا ديد، يا در زدم، تو در نگشودي
پشت بنفشه دختري آمد، در دامنش هزار گل سرخ
يك يك به نام كوچك گل ها، پرسيدمش، ولي تو نبودي
من شاعرم، وجرم من اين است، گل را به نام كوچك خواندم
گفتم چقدر اسم تو زيباست، گل گفت: هي! چقدر حسودي!
بعدا كه دوست تر شدم اش، گفت: با من هزار اسم دگر هست
اصلا عجيب نيست كه هرگز زيبايي مرا نسرودي
آن وقت از مكالمه ي ما يك شاخه گل در آن سوي مه ماند
دختر نبود و برف و بنفشه، آوار شد - چه خواب كبودي!
يك چشمه و هزار بنفشه؟! يك دختر و هزار گل سرخ؟!
باور نمي كنم تو نباشي، باور نمي كنم تو نبودي
غمگين تر از يك آدم برفيغمگين تر از يك آدم برفي، كه روي ريل ساخته باشند
در انتظار سوت قطارم، با گريه اي شبيه به لبخند
پيپ پدر بزرگ به لب هام، يك كيف پاره پاره به شانه
بيني من مداد درازي، بر پاي من دو پوتين، بي بند
يك ساعت قديمي كوكي روي سرم شبيه به يك تاج
بي آنكه هيچ گاه بپرسم: پس ساعت دقيق سفر، چند؟
ريل طويل گم شده در مه مثل پل معلق دوزخ
با غربت دو خط موازي در آرزوي نقطه ي پيوند
آنك قطار مي رسد از راه هي سوت هاي ممتد اخطار
هي سوت سوت سوت، ولي من، مانند يك مترسك، پابند
من ايستاده ام كه بيايي، در اين غروب، روي همين ريل
تنها تر از يك آدم برفي كه روي ريل ساخته باشند.
منبع : سايت تبيان