شعري از رحيم فردين ( ايراني مقيم سوئيس ) به مناسبت 22 بهمن

۲۸ بازديد

رحيم فردين

باغبان كاشت گلي را كه نديده ست چمن
نه ز حيثيت جان و نه روان و نه بدن(1)

دامن عشق نشاء پرورد از جنس خدا
كه رسولانه كند رشد در احوال زَمن (2)

دم مُشكين نشناسد دژ و تحريم و كمند
مي‌رسد صاف و صميمانه به هر كوي و دمن

سالكان را همه حيرت ز سهي قامت حُسن
جلوه آرامش محض است و نفس شورفكن

بي‌غرض باش و نظر كن به مصلاي صفي
كه در اخلاص شرف سجده‌كنان گبر و شمن(3)

مدعي نيست كسي خار نباشد به گلي
منتها فرق مُبين بين خلنگ(4) است و سمن

هر كه را دولت اقبال در اندازه درك
خاصه آن قدر بصيرت كه سزاوار روَن(5)

چشم دارم كه مجسّم شودت مظهر حلم
بي بديلانه خضوع ورز و همي كبرشكن

باغبان رفت و گلش گشت گلستان عجبا
همچو «فردين» ز پس و حاشيه انكار ثمن(6)

1. بوعلي سينا گويد: خداوند مردم را از گِردآمدن سه چيز آفريد: 1- تن كه به تازي بدن و جسم خوانند؛ 2- جان كه آن را روح خوانند؛ 3- روان كه نفس گويند.

2. زمن: روزگار

3. شمن: بت‌پرست

4. خس و خار

5. رون: امتحان، آزمون

6. ثمن: ارزش


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد