من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

مست غرور

۲۸ بازديد

 

شدم از لطف خداوند كريم

سالها ساقي ميخانه مقيم

زهد را تا كه به زندان كردم

روز و شب خدمت رندان كردم

ساخت با آتش مي آب و گلم

خاست تا احرق قلبي ز دلم

ناگهان عابدي از راه رسيد

عيش را آفت جانكاه رسيد

گفت با من كه بيا در مسجد

شك مكن هست خدا در مسجد

كرد دل وسوسه اش را باور

سوي محراب شدم راهسپر

زهد ورزي به ريا كارم شد

ذوق كردم كه خدا يارم شد

طي شد از بهر نيازعرضي

شب و روزم به نماز عرضي

سالها بود مرا يار و نديم

نه خداوند كه شيطان رجيم

من ز تكبير تكبر جويان

او هنيا و مرييا گويان

هيچ داني كه دراين بيع وشرا

آخر كار چه شد بهره مرا؟

توبه از باده چو كردم بمرور

كرد سجاده مرا مست غرور


مرد

۳۴ بازديد

 

پا به پاي آهوي جواني ام

با نشاط و شيطنت قرين

از تمام دشتهاي گنده پير خفته

طرد مي شوم

مادرم به خنده مي دهد نويد

با تحمل مصايبي چنين شگرف

مرد مي شوم


نذر

۳۰ بازديد

 

ديشب به حريم ساده ي چشمانش

سرمست شدم ز باده ي چشمانش

فانوس نگاه من كه سوسويي داشت

شد نذر امامزاده ي چشمانش


شكوفه هاي دعا

۳۰ بازديد

 

آمد از راه با سرافرازي

ماه تزكيه ماه خود سازي

ماه از خويش تا خدا رفتن

تا به سرچشمه ي بقا رفتن

ماه پرواز با دو بال قنوت

از زمين تا صوامع ملكوت

ماه عرفان و عشق ورزيدن

همه جا جلوه ي خدا ديدن

مرحبا دلكش آمدي اي ماه

لطف كردي خوش آمدي اي ماه

آمدي تا شكوفه هاي دعا

گل كند در تمام ثانيه ها

رمضانا تو بهترين ماهي

چون كه ماه ضيافت اللهي

رامش روح و راحت جاني

هم از آن رو بهار قرآني

سفره گستردتاكه صاحب خوان

از كرم كرد جمله را مهمان

چيد در سفره گونه گونه خوراك

چه خوراكي لذيذ و طاهروپاك

لقمه ها لقمه هاي نور و صفا

در طبقهايي از بلور دعا

اي فراخوانده سوي خوان خدا

چه عزيز است ميهمان خدا

ميهمانا ز جان ودل بشتاب

ميزبان اوست خويش را درياب

بهتر است از هزار ماه تمام

ليله القدر او به ماه صيام

ليله القدر را چو درك كني

هرچه غيرازخداست ترك كني

خوش به حال كسي كه سي روزه

همه اندام او بود روزه

چشم وگوش و زبان و بيني و دست

شكم و پا و هر چه ديگر هست

هر كه اينگونه روزه داري كرد

روبه جنات رستگاري كرد

خوش عمل هركه بود در رمضان

ترك منكر نمود در رمضان

روزه هايش قبول درگاه است

بهره مند از نعيم اين ماه است


آينه هاي عبرت

۳۰ بازديد

 

چه كسي گفته كه ما جدا از اين جماعتيم

توي دلوابسيها اسير خواب غفلتيم

ما بار سنگيني نيستيم رو دوش زندگيتون

بر و بالمون شكسته تشنه ي محبتيم

كاشكي دلاي مهربون

به ياد ما بر ميزدن

تو اوج دلوابسيها

گاهي به ما سرميزدن

اين كاروان در كاروان

رنج ومصيبت و بلا

گذشته از سكوت وشب

داره نشوني از خدا

***

چه كسي گفته كه ما رو خوبيها با ميذاريم

زير نقاباي دروغ حقيقتو جا ميذاريم

از خودمون تو زندگي نقش يه رسوا مي كشيم

يه يادگار بي هدف براي فردا ميذاريم

تو آلبوم خاطره ها

عكس يه سايه روشنيم

باور كنين آي آدما

لايق دل سبردنيم

آيينه هاي عبرتيم

از ما غبارو باك كنين

تلخيهاي گذشته رو

هرچي كه مونده خاك كنين

***

چه كسي گفته كه ما تو جاده هاي سرنوشت

مثل همه دوزخيا گم مي كنيم راه بهشت

اگه چشارو واكنين دلاتونو صفا بدين

زيبايي هارو مي بينين خدا براي ما نوشت

با رد باي خسته مون

جاده هارو گل مي زنيم

فاصله رو بر مي داريم

بين دلا بل مي زنيم

ديو سياه غصه ها

قربوني خنده ي ماست

تبسم سبز شما

بهار آينده ي ماست


نسيم رحمت حق

۳۰ بازديد

 

سوار باره ي نور آن نفس كه تاخت علي

فراز قصر ملك آشيانه ساخت علي

سحرگهي كه به محراب عشق برد نماز

تمام هستي خود را به دوست باخت علي

نهاد حسرت يك آه بر دل دشمن

به روي دوست نمايان چو تيغ آخت علي

نسيم رحمت حق تا به خار و گل بوزد

چو مصطفي علم عدل بر فراخت علي

زمام توسن احساس را به عقل سبرد

عقيل را كف بي مايگي گداخت علي

نفوذ جاذبه را از رموز دافعه برس

به مهر بود اگر تاخت يا نواخت علي

نبي و دفتر و نهج البلاغه مي گويند

علي شناخت خدا را خدا شناخت علي


پنجره هاي باز

۲۹ بازديد

 

درس ستمگري مده نرگس نيمه باز را

جايگزين خشم كن شيوه ي عشق ونازرا

شمس ملاحتي و من رقص كنان به سوي تو

ذره صفت نشان دهم دامنه ي نياز را

خواهمت آشناي خود تا به قيامت آه بين

عمر دو روزه ي مرا آرزوي دراز را

آمده ام به باي سر اي همه ناز تا مگر

با لبم آشنا كني ساغر چاره ساز را

يك دو سه جام درخفا توشه ي راه كن مرا

تا كه حراميان شب بي نبرند راز را

ماكه به عشق روي حق فاني في اللهيم كي

باز كنيم بي خبر بيروي مجاز را

چشم اميد خوش عمل جانب آسمان گشا

تا به وضوح بنگري بنجره هاي باز را


عارفان صديق

۲۹ بازديد

 

ز باغ و راغ جهان بار و بر نخواسته اند

جماعتي كه حضر در سفر نخواسته اند

كم از فرشته نباشند عارفان صديق

كه جز متاع بلا بيشتر نخواسته اند

ز برق تندتر آن جمع بگذرند از خويش

كه استفاده در اين رهگذر نخواسته اند

به جنگ اهرمن نفس سالكان طريق

وفا ز خنجر و لطف از سپرنخواسته اند

مناديان حقبقت شعار كوي حبيب

مگر براي فدا جان و سر نخواسته اند

چو شير باش كه دريا دلان وادي عشق

براي خويش سفر بي خطر نخواسته اند

به زير سايه ي طوبي مقام آن جمعي است

كه از نخيله ي دنيا ثمر نخواسته اند

به زهد خشك نبخشند آن جماعت را

كه نان و نام به دامان تر نخواسته اند

به شر و درد و بلا مبتلاست جامعه اي

كه خير و شادي نوع بشر نخواسته اند

هنر اگر كه تو را هست خوش عمل بنما

كه قدر پور به فضل پدر نخواسته اند


گل سرخ

۲۷ بازديد

 

مژده اين بود ز خورشيد بهار گل سرخ

مي رسد قافله ي مشك تبار گل سرخ

خانه ي دل ز غبار شب حرمان بزداي

كه شفق هديه ي پاكي است ز يار گل سرخ

ديشب از غنچه شنيدم كه به هنگام سحر

سفر آغاز كند يكه سوار گل سرخ

شهر من رشك بهار است ز انفاس نسيم

اين دياري است كه نامند ديار گل سرخ

هر شهيدي گل سرخي است كه افتاده به خاك

با گل اشك بشوييد مزار گل سرخ

ما بر آنيم كه منت ز مسيحا نكشيم

تا كه باشد نفس غاليه بار گل سرخ

غزل فتح بياريد ز گنجينه ي طبع

كه بسازيم سحرگاه نثار گل سرخ


تا جمكران

۳۰ بازديد

 

يا صاحب الزمان كه جهان در پناه توست

تا كي نهان ز ديده ي ما روي ماه توست

چشم اميد منتظران طريق عشق

تا آن كه جلوه اي بنمايي به راه توست

هر روز روز حسرت و هرشب شب فراق

ما را نصيب بي بركات پگاه توست

آن خسروي كه عيسي مريم كنار خضر

همواره افتخاركنان در سپاه توست

برتر ز انبياي سلف غير مصطفي

نزد خدا مقام تو مانند جاه توست

چون كعبه مسجد نبوي چشم انتظار

در آرزوي بانگ اذان و صلاه توست

هر صبح و شام معتكفان حريم عشق

جان بر كفند تا به چه سويي نگاه توست

در هر دعا ظهور تو خواهيم از خداي

آن خالقي كه ملجاء ما نيكخواه توست

در صدق مدعاي ظهور آفتاب و ماه

روشن دليل ما و درخشان گواه توست

از داغ مرگ مادر پهلو شكسته ات

تا عرش رفته ناله ي واحسرتاه توست

در چشم دودمان بشر دود فتنه ها

پادافره گناه فراوان از آه توست

بار سفر ببندم و تا جمكران روم

كآنجا به لطف دوست نمودارگاه توست

با زايران منتظرت همنوا شوم

در مسجدي كه منظره ي بارگاه توست

عمري گذشت و مرغ دل خوش عمل هنوز

در آرزوي دانه ي خال سياه توست