دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۱ ۲۸ بازديد
مژده اين بود ز خورشيد بهار گل سرخ
مي رسد قافله ي مشك تبار گل سرخ
خانه ي دل ز غبار شب حرمان بزداي
كه شفق هديه ي پاكي است ز يار گل سرخ
ديشب از غنچه شنيدم كه به هنگام سحر
سفر آغاز كند يكه سوار گل سرخ
شهر من رشك بهار است ز انفاس نسيم
اين دياري است كه نامند ديار گل سرخ
هر شهيدي گل سرخي است كه افتاده به خاك
با گل اشك بشوييد مزار گل سرخ
ما بر آنيم كه منت ز مسيحا نكشيم
تا كه باشد نفس غاليه بار گل سرخ
غزل فتح بياريد ز گنجينه ي طبع
كه بسازيم سحرگاه نثار گل سرخ