من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

گفتگو آيين درويشي نبود

۳۳ بازديد

 

دهان بسته‌ي هر غنچه طوفان را نسيمش كرد
گره‌هايي كه لب بستند هر رج را گليمش كرد

لبانت سيب سرخ آسماني بود در شعرم
كه يك شب تيغه‌ي ميل سخن گفتن دو نيمش كرد

اگر چه گفتگو آيين درويشي نبود اما
دل سنگ مرا هر دوستت دارم رحيمش كرد

لبان تشنه‌ي من تا ترك خورد آسمان شك كرد
از آن پس بوسه‌ي هر ابر را بر من عقيمش كرد

غزل خواندي مرا... آتش به پا كردي و عشق آمد
شبي ققنوس سرخ قصه‌ات را يا كريمش كرد

خدا فهميد جز آدم نگاهي عاشق حواست
اگر با اعتراضي ساده شيطان رجيمش كرد


پدر شعر تصوف و عرفان - حكيم سنايي

۲۹ بازديد
  پدر شعر تصوف و عرفان

در شعر شاعران پارسي گو در پس شعر هاي مختلف و متنوع ، حكيم سنايي ، قالب ، مفاهيم و مضامين را بكلي متحول ساخت ، و موتور حركت شعر را از زمين بسوي آسمان پرواز داد، و الحق در اين روش و منش پيشگام شعر تصوف و مقدمه عرفاني بوده است و بس .

حكيم سنايي بار القائي ، تركيب زميني واژگان هاي قبلي شعر هاي شاعران گذشته را رها نموده ، و به جستجو ساير واژگاني بر آمد، كه قدرت پرواز بر آسمان ادب پارسي را داشته باشد، گرچه بيم آن ميرفت، كه در اوج گرفتن از سطح زمين و ماديات متعلق به آن ، در آسمان ادب پارسي شعرش دچار خدشه و آسيب گردد ،اما به لطف الهي او با مهارت و تسلط به قدرت پرواز بر آسمان و تكيه بيشتر بر مفاهيم و مضامين قرآني و روايت اسلامي موفق شده ، كلماتي كه چند قرن در سطح زمين كاملا ته نشين شده بودند ، را با مهندسي نحوه چيدمان و خالي نمودن آنان ،از بار القائي جهان ماديت به پروازي فراتر از كره خاكي اوج دهد، و سفينه شعر او، در مدار منطقي عرفان و تصوف به گردش در آيد، و سپس شيخ عطار با الگوسازي از اين حكيم خردمند ، اين شيوه شعري را تكامل داد، جناب حافظ در قرون بعدي شيوه شعر او را زيباتر و تحسين برانگيز تر نمودند ، گرچه در تحول ، حركات و چرخش شعري در جهت تغيير مسير زميني به مقصدآسماني در اشعار جناب ناصرخسرو ، شيخ ابوسعيدابوالخير كه اشعار صوفيانه دارد نيز قابل رويت است، شيخ ابو سعيد ابوالخير خود ارادت خاصي به دو بزرگ قبيله عرفان و تصوف بايزد بسطامي و حلاج داشته و اين تحولات و تغييرات در شيوه شعر عرفان وتصوف يك شبه رخ نداده است.

كاري كه حكيم سنايي در عنصر شعر ايجاد نمود، ابداع ، خلاقيت محسوب مي شود، و آن اين بود كه كلمات شعر او به دنبال جايگاه و خواستگاه مادي نام و نان نباشند، شعرش با مركب اخلاقي و با روح خودسازي و خودباوري شروع شد، ، و حكيم كم كم سمت و سوق شعر را چنان ساخت، كه از مبدا زميني به مقصد آسماني تغيير مسير دهد، چرا كه در قبل از او اكثر ديوان اشعار شاعران معمولا مبدا و مقصد شعرشان هر دو سمت و سوي كاملا زميني داشت، مدح ملوك و معشوقه زميني ،محور اصلي اشعار بود، و عملا شاهكاري عظيم جناب سنايي ابداع نمودند، اول اينكه باور هاي خود را درگرگون نمود، و اين باور را به كلمات خود القاء نموده، و سپس به جامعه خود و شاعران بعدخود اين روش ومنش را القاء و الگو براي سايرين شدند، افتخار شعر به شيوه تصوف و عرفاني در اين است ، كه شاعران پارسي گو منبعد به دنبال مي و معشوق از جنس زميني و عاريتي نباشند، و مي آنان طهوري و معشوق آنان آسماني و پاكيزه از تمام آلايش ها مي شود، و جايگاهش از باغات و ييلاقات زيباي زميني به سوي بهشت برين خرم خداوندي است ، كه خداوند در قرآن وعده فرمودند قطعا اين فرهنگ سازي در شيوه شعر پارسي يك شبه حاصل نشده، و شعر پارسي ادبستان علم و تقوي ،تزكيه و تهذيب و تعهد شعري است

غم خوردن اين جهان فاني هوس است از هستي ما به نيستي يك نفس است

نيكويي كن اگر ترا دسترس است كين عالم، يادگار بسيار كس است

در ابيات بالا كاملا مشهود است، كه شاعر قصد دارد، شيوه سرايش شعر را در هدف و سمت سوق زميني به سوي آسماني پرواز دهد، و كاري بس سخت و دشوار است، لذا شاعر تلاش مي كند، ابتدا با شعر اخلاقي و سپس اينكه اساسا جهان مادي ارزش غم و غضه خوردن ندارد، و اين يك فلسفه در نگرش شاعر پديد آمده ، و شاعر بايست به نحوي هنرمندانه و شاعرانه اين شيوه را به جامعه شعري و دوستداران شعر اهداء كند كه شعر او از آسيب پوسيدگي در امان باشد

منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا زين هر دو مانده نام چو سيمرغ و كيميا

شد راستي خيانت و شد زيركي سفه شد دوستي عداوت و شد مردمي جفا

*********

با جاهلان اگرچه به صورت برابرم فرقي بود هرآينه آخر ميان ما

آمد نصيب من ز همه مردمان دو چيز از دوستان مذلت و از دشمنان جفا

 

با ما به زباني و به دل با دگراني هم دوست‏تر از من نبود هر كه گزيني

من بر سر صلحم تو چرا بر سر جنگي؟ من بر مهرم تو چرا بر سر كيني؟

همانگونه كه در ابيات بالا مشاهده مي شود، حكيم سنايي در شعرش تلاش مي كند تا ابتدا اخلاقيات را در شعرش زنده نمايد ، لذا به انتقاد و نكوهش از پليدي ها و ضداخلاقي ها كه در شان و مقام و منزلت، آدمي نيست، اشاره مي نمايد، و آرام ،آرام به جامعه و شاعران بعد خود مي فهماند، كه به دنبال كسب مكارم اخلاقي و فضايل انساني باشند، وقتي كه زمينه رشد و نمو مهيا شده ، شعرش با مضامين تصوف و مطالب عرفاني در هم مي آميزد، البته در شيوه شعرش سعي مي نمايد، كه اوج ناگهاني و بدون آمادگي و مقدمه نداشته باشد.

تا اين دل من هميشه عشق انديش است هر روز مرا تازه بلايي پيش است

عيبم مكنيد اگر دل من ريش است كز عشق مراد خانه‌ي ويران بيش است

هنر بزرگ حكيم سنايي اين است، كه شعر را از وصف يار و طبيعت وجمال جهان عادي با مطالعه قرآني و فلسفه وجودي تلاش مي كند، شعرش در خدمت احديت و ربوبيت را جايگزين مطالب قبلي در شعر شاعران نمايد، و اين نيازمند نحوه دقت اوست، تا شعرش طرد و منسوخ و متروك و مهجور نشود.

ملكا ذكر تو گويم كه تو پاكي و خدايي

نروم جز به همان ره كه توام راهنمائي

همه درگاه تو جويم، همه از فضل تو پويم

همه توحيد تو گويم كه به توحيد سزائي

تو زن و جفت نداري، تو خور و خفت نداري

احد بي‌زن و جفتي، ملك كامروايي

نه نيازت به ولادت، نه به فرزندت حاجت

هدف شاعر در سرايش شعر كاملا مشهود است ديگر دلبستكي تعريف و تحسين و تملق و صله وجايزه و انعام نيست معبود معشوق شوق و كشش او خداست

تو جليل الجبروتي،‌ تو نصير الامرايي

تو حكيمي، تو عظيمي، تو كريمي، تو رحيمي

تو نماينده فضلي، تو سزاوار ثنائي

بري از رنج و گدازي، بري از درد ونيازي

بري از بيم و اميدي، بري از چون و چرائي

بري از خوردن و خفتن،‌بري از شرك و شبيهي

بري از صورت و رنگي، بري از عيب و خطائي

نتوان وصف تو گفتن كه در فهم نگنجي

نتوان شبه تو گفتن كه تو در وهم نيايي

نبُد اين خلق و تو بودي، ‌نبود خلق و تو باشي

نه بجنبي نه بگردي، نه بكاهي نه فزايي

همه عزي و جلالي، همه علم و يقيني

همه نوري و سروري، همه جودي و جزايي

همه غيبي تو بداني، ‌همه عيبي تو بپوشي

همه بيشي تو بكاهي، همه كمّي تو فزايي

احدٌ ليس كمثله، صمدٌ ليس له ضدّ

لِمَنْ المُلك تو گويي كه مرآن را تو سزايي

لب و دندان «سنائي» همه توحيد تو گويد

مگر از آتش دوزخ بودش روي رهايي

قطعا شيوه شعري كه براي تكريم و تعظيم و بزرگداشت آيين محمدي (ص) و توحيد و يگانه پرستي است، جاودانه خواهد ماند، سنايي سعي نموده ،يك دوره فلسفه ، منطق ،عرفان نظري و عملي و اخلاقيات را به زبان بسيار ساده و در خور فهم همگان ارائه دهد، و الحق او به اين شيوايي شيوه شعر كه شهد قرآني به آن آميخته ، موفق نيز شده، شعرش، بسيار ظاهر، ساده و بي پپرايه دارد ،نماد هاي خاص او در شعر همان نماد خداپرستي و يكرنگي،توحيد و فلسفه واجب الوجود، ممكن الوجود است.

مولوي در مقام ومنزلت حكيم سنايي و شيخ عطار در جايگاه شيوه شعر عرفاني وتصوف مي فرمايد:

عطار روح بود و سنايي دوچشم او ما از پي سنايي و عطار آمديم

منبع : سايت تبيان


شعر، تپش و سوختن و ساختني است - گفت‌و‌گو با سيده فاطمه موسوي

۳۲ بازديد

  شعر، تپش و سوختن و ساختني است

اولين دفتر غزل سيده فاطمه موسوي در سال 90 اثري درخور تحسين و از معدود كتاب‌هايي بود كه مخاطب را در آشنايي ابتدايي با شاعري كه بيش از اين شناختي از او نداشته است دچار شگفتي مي‌كرد.

موسوي: 50 غزل در اين مجموعه گنجانده شده است. اين غزل‌ها را از ميان حدود 150 غزل مربوط به سال‌هاي 1380 تا 1385 انتخاب كرده‌ام، كه زبان و فضايي يكدست‌تر دارند و جزو غزل‌هاي نئوكلاسيك به حساب مي‌آيند.

سيده فاطمه موسوي متولد 1362 قم و فارغ‌التحصيل مقطع كارشناسي رشته مديريت بازرگاني‌ است. وي تاكنون در جشنواره‌هاي شعري چون علوي، رضوي، شب‌هاي شهريور، طريق جاويد، خستگان وصل، انتظار و جوان خوارزمي رتبه نخست را كسب كرده است.

مجموعه شعر «جمهوري غزل» در 80 صفحه از سوي انتشارات فصل پنجم منتشر و راهي بازار كتاب شده است.

كيفيت بالاي غزل‌هاي اين دفتر كه نام«جمهوري غزل» را بر پيشاني خود داشت علت اساسي و بهانه اصلي براي پيگيري و تدوين اين گفت‌و‌گو با شاعر آن باشيم.

درآغاز بدنيست از تجربه‌هاي بعد از جمهوري غزل برايمان بگوييد و از دستاوردهاي چاپ نخستين دفتر شعرتان و قضاوت و برداشت احتمالي خودتان نسبت به شعرها در قياس با قبل از رسمت يافتن اشعار و چاپ كتاب كمي توضيح دهيد خلاصه دستاوردهاي چاپ جمهوري غزل براي شما چه بوده است؟

مراتب التفات و عطوفت بي‌واسطه دوستان غير شاعر و شاعرم را اگر ابتدا در كنار آينه معرفت و قربشان بنهم / نقد و نظر شفاهي و كتبي و دلگرمي‌هاي بعضي بزرگان و صاحبنظران را به تماشا مژگان برداشته‌ام / چه نويسم كه شعر من فضايي خاص دارد و دستگاه زيبا شناسانه منزه و متفاوتي دارم / نرم ساختار زباني كه هواگير غزلهاي من است با به خدمت گرفتن كاركردهاي كهنه و نوي شعر فارسي تومار اظهار مي‌تواند بگشايد / و دوام آهنگ همدلي و احسان شاعران معاصر بي‌هيچ انجمني و گردهم شدني رو به افزوني و اميد است / بي‌حضور محفل ديدار و نواهاي رسانه و اطوار، نوعي شعر دوستي و عرفانگرايي در خون من بوده و بوده كه بي‌گمان جدّ بزرگم حضرت شاه نعمت الله ولي بر حالات و آنات من صحّه گذاشته است و من آگاهانه ساز ادعاي هيچ زيرو بمي را نمي‌نوازم كه اگر توفيق جلوه‌اي هست از انوار مكتب و مذهب و مشرب است و اين نگاه معني پناه و گاه خيال خاستگاه به لطف قرآن است بلاشك.

سركار خانم موسوي «جمهوري غزل» براي شعر ما اتفاقي بود كه در سال 90 خوشبختانه رخ نموده، دوست داريم از تجربه پشت سرگذاشته خود در شعر كه منجر به چنين ساخت و بافت و تمايز زبان شما در قياس با جريان‌هاي روز غزل جوانان امروز تعمدي است، نكته‌هايي را برايمان بازگو كنيد؟

كلكي دوانده‌ام به مدد سلكي كه اگر در پس كلماتم دلم تپيده است سطوري باليده است اما روند بسياري جريان غزل امروز رويكردي به سوي ظرايف سياق هندي داشته است و من بي‌آنكه مرعوب امواج آوانگارد و مدرن و پسامدرن شوم، به دقت سكوت صدفهاي در جريان را گوش كردم و به ملاحظه اطناب به اشاره اجمال اكتفا مي‌كنم كه از همه امكانات زبان چه در شعر ديروز و چه در شعر امروز بايد بهره جست و شعر به مكاشفه اين كيفيات و جزءنگاري‌ها مكشوف و مشهود و بلند مرتبه بادا كه اگر شاعران جوان به ماه نظر كنند بسا سعادت كه محوستارگان نگردند كه فياض حقيقي كلمات به مجاز و استعاره درنگنجد كه شعر هنري قدسي است.

مي خواهيم خاستگاه‌هاي شعر شما را از زبان خودتان بشنويم بدين معنا كه تجربه شاعري شما از كجا و چگونه آغاز شده است و براي رسيدن به جمهوري غزل شما از چه شاعراني و چه سبك‌ها و مكتب‌هايي آموخته‌ايد و خودتان را در وهله نخست علاقه‌مند و وامدار آنها مي‌دانيد ؟

بساط ادب طرازي و جبهه سايي به مكاتيب قرآن و اهل بيت(ع) را عقيدت و اولين پاسخم مي‌شمرم و ميل مطالعاتي كه به عرفان نظري ايراني و هندي و شرق دور دارم و همچنين از ساليان نوجواني آموزه‌هاي برخي سرخپوستان آمريكاي لاتين را به روحيات پيچيده كلماتم نزديك دانسته‌ام، تربيت ارباب حواسم در غزل مرهون بيدل صاحبدل است و با بافغاني و حافظ كه بهار معاني‌ام انجمن‌آراي ايشان است و در سلسله شعر معاصر صداي رنگهاي برخي را خراميده و زيسته‌ام چونان نوذر پرنگ و حسين منزوي و احمد عزيزي و محمد سعيد ميرزايي و ذكريا اخلاقي را و عروج نظر را حوصله بخش شاعران جوان هم نيز مي‌دانم و علاوه بر انديشه‌هاي مرسوم به انديشه جنون در شعر معتقدم و مرتكبم.

در زمان حال چه از منظر يك شاعر و چه يك منتقد و چه از هر دو منظر و صورت توأمان يا مشخصا نقطه‌هاي روشن ويژگي‌هاي برتر غزل امروزمان را در چه وجوهي مي‌بينيد و از ديگر سوء ضعف‌ها و كاستي‌ها و نقاط تيره اين غزل را چگونه ارزيابي مي‌كنيد ؟

فيض گستريها و عنايات رهبر معظم هر ساله در ديدار با شاعران راهگشا و پرتوآراست، اگر حباب كلمه آينه دار كلمه الله باشد و مقابل لمعه آفتاب باشد و جهان تاب، پس غزل مي‌تواند خود معرفتي باشد از كلمه الله و اهل‌بيت. لفظ و معني در شعر آييني و انقلاب و بركات روحاني اين نوع دميدن در غزل جاي بسي مباهات و افتخاراست مضمون پردازي‌ها و مصداق نوازيها و روايت گرايي و حركت به سوي معنا در غزل امروزه استوار گرديده است. پرده ظهور سلامت كلمات و حكمي شدن غزل هم، آينه داري بجايي‌است هر چند شبكه چشم‌ها به هم چشمي‌هايي منجر شده است و يكدست نويسي‌هاي گسترده كه قدرت تميز را از مخاطب در سلب است اشاعه غزل‌هاي كوتاه و تك بيت گاهي ضعف است، و جشنواره‌هايي كه در صدد ارتقايند و در نهايت هجوم غزل‌ها عجزاندوز.

ار آثار آينده تان و اينكه سعي داريد شعرهايتان را چگونه و با ارائه چه آثاري ادامه دهيد ؟

از امتداد رصد روح مخاطبان عاجزم اما اگر هزار بار همين رنگها را بشكنم، با همين كلمات خواهم آمد كه مستعد همين تحصيلم.

من دغدغه‌اي براي تجديد چاپ كلمات جهان ندارم تمام تصور من اين است كه غزل نه از طريقت اينترنت و مجاز كه سينه به سينه مهياي وصول ثبت است، من داغ توقف به پاي سرودن نمي‌زنم و كمر بستگي روحم را هم جسمم را خاك‌نشين غبار وهم نخواهم كرد.

خاموشي و خلوت، گناه شاعر نيست كه در سواد عالم حيرت، چشم عضوي باختني است و شعر، تپش و سوختن و ساختني است.

درباره تجربه‌هاي خود در قالب ترانه نيز برايمان نكاتي ذكر كنيد ؟

از حضرت سعدي مي‌توانم شروع كنم روح ترانه سراي او قرن هاست كه روشن‌تر از آفتاب است، پس ترانه چه مي‌بايد ديد و چه مي‌بايد گفت زمان حال است. حال حوادث و تكثر انديشه‌ها، حال عاشقانه‌ها، حال داغ حاصل‌ها، حال عبرت‌ها، ترانه بايد چراغ صحبتي باشد كه چشم‌ها در فروغش ببينند و بينديشند و نه سرودستي فقط بيفشانند. مانند حضرت مولانا كه ما در آنچه مي‌كوشيم، مي‌جوشيم و مجبوريم در آتش‌نشاندگي؛ كلمات در ترانه بهتر از دست نشاندگي و تاثير‌پذيريهاست، كه نحوه برخورد عاشقان جهان نيز در مواجهه با عشق متفاوت و گوناگون است. ترانه معاصر اگر معلم وار باشد غير قابل تكثير و اگر بماني وار كه نسخه در نسخه در تاثير هر ناله‌اي در پرده‌اي به نحوي مي‌جوشد و هر زمزمه‌اي صرف سوختن حال و التهابي است.

منبع : سايت تبيان


زندگينامه عباس خوش عمل كاشاني

۳۰ بازديد

"براي جستجو در اشعار عباس خوش عمل كاشاني كليك كنيد"

عباس خوش عمل كاشاني

زندگينامه از زبان شاعر : با سلام خدمت ياران بهار انديش. خيلي خلاصه عرض ميكنم ارادتمند عباس خوش عمل كاشاني شاعر و روزنامه نگارم كه در شعر طنز شاطر حسين تخلص ميكنم و سالها از ياران ثابت گل آقا بودم. تا كنون شش جلد از آثار طنز و جدم مجال نشر يافته كه آخرين آنها كتاب تلخك است كه در پانصد صفحه از سوي نشر تكا منتشر شده است. از شاعران برگزيده ي دفاع مقدس از سوي وزارت ارشادم. به مدت بيست سال در روزنامه ي اطلاعات خبرنگار ارشد - مشاور ادبي - دبير سرويس وحتي سرمقاله نويس بودم. با بسياري از شاعران مطرح معاصر دوستي نزديك دارم و به هرحال براي خودم سري (نه سرهايي) دارم وسوداهايي. اينك چند سالي است كه در خانه به ويراستاري مشغولم و عضو دفتر نشر رهبري ام. به شيعه بودن خود ميبالم و به ايراني بودنم مفتخرم.

  اشعار عباس خوش عمل كاشاني


اشعار عباس خوش عمل كاشاني

۳۷ بازديد

عباس خوش عمل كاشاني

لينك ورود به اشعار عباس خوش عمل كاشاني

عباس - خوش - عمل - كاشاني - عباس خوش عمل كاشاني - اشعار عباس خوش عمل كاشاني - اشعارعباس خوش عمل كاشاني - اشعار عباس كاشاني - اشعارعباس كاشاني - اشعار كاشاني - اشعار خوش عمل - اشعارخوش عمل كاشاني - وبلاگ شعر - وبلاگ شاعر - وبلاگ شعر پارسي

لينك ورود به اشعار عباس خوش عمل كاشاني


برگزيدگان جشنواره كتاب برتر كودك و نوجوان معرفي شدند

۳۱ بازديد

خبرگزاري فارس: برگزيدگان جشنواره كتاب برتر كودك و نوجوان معرفي شدند

به گزارش خبرنگار كتاب و ادبيات باشگاه خبري فارس (توانا)، اختتاميه ششمين جشنواره كتاب برتر كودك و نوجوان امروز با حضور دبير اين جشنواره و حجت‌اسلام والمسلمين امرودي مشاور شهردار تهران در تالار وحدت در حال برگزاري است.

در اين مراسم از نويسندگان، شاعران و مترجمان كودك و نوجوان كه در سال ۸۹ اثري را خلق كرده و مورد بررسي قرار دادند مورد تجليل قرار گرفتند.

در بخش كتاب‌هاي داستاني تعريفي كتاب «قصه‌هاي قرآني (راه و چاه)» با بازنويسي شهرام شفيعي به عنوان اثر برتر انتخاب و كتاب «اولين روز تابستان» نوشته سيامك گلشيري به عنوان تقديري نخست در گروه كتاب‌هاي داستاني تعريف مورد تجليل قرار گرفتند.

كتاب «مثل هميشه اي‌كاش» نوشته عزت‌الله الوندي به عنوان تقديري دوم در گروه كتاب‌هاي داستاني تعريفي و كتاب «چه جوري مي‌شود بال شكسته‌اي را درمان كرد؟» با ترجمه پروين عليپور به عنوان برترين كتاب در گروه كتاب‌هاي داستاني ترجمه و كتاب «سوراخي در يك كتاب» با ترجمه حميد بهاري همداني به عنوان تقديري نخست در گروه كتاب‌هاي داستاني ترجمه مورد تجليل قرار گرفتند.

در ادامه اين مراسم از مجموعه داستان‌هاي بدون متن «انتشارات بصيرت»، كتاب «مترسك عاشق بود» سروده بيوك ملكي به عنوان تقديري نخست در كتاب‌هاي شعر و كتاب «پاينده و زنده باد ايران» سروده جمعي از شاعران به انتشارات سوره مهر به عنوان تقديري دوم در گروه كتاب‌هاي شعر تجليل شدند.

بنابر اين گزارش فرهنگ‌نامه «دايناسورها» نوشته عرفان خسروي به عنوان اثر برتر در گروه كتاب‌هاي علمي آموزشي تاليفي، كتاب «لباس‌هاي محلي اقوام ايران»‌نوشته رويا خوئي به عنوان تقديري نخست در گروه كتاب‌هاي علمي، آموزشي تاليفي و كتاب «نقاشي روي سفال» نوشته سپيده فتحي به عنوان تقديري دوم در اين گروه مورد تقدير قرار گرفتند.

از جمله كتاب‌هايي كه در بخش گروه علمي آموزشي ترجمه مورد تقدير قرار گرفتند مي‌توان به كتاب «مجموعه كودكان فيلسوف» با ترجمه آرزو ميراحمدي، كتاب «رازهاي موميايي» با ترجمه سپيده خليلي و كتاب «زيركي در هنر» با ترجمه فاطمه كاوندي اشاره كرد.

در بخش ويژه انتخاب كتاب برتر حوزه آموزش‌هاي شهروندي كودك و نوجوان مي‌توان به كتاب «مجموعه‌ ترانه‌هاي شهر»، كتاب «قاصدك، من، خواهر ني‌ني» نوشته فاطمه مشهدي‌رستم، كتاب «گنجشك پر كلاغ پر» سروده افسانه شعبان‌نژاد، كتاب «مجموعه بخوانيم و سالم بمانيم» نوشته طيبه صالحي تجريشي، كتاب «بزرگترين شغل دنيا» با ترجمه مريم رزاقي، كتاب «دو همسايه دو دوست» با ترجمه كلارا كرمي و كتاب «مجموعه با گام‌هاي كوچك شناخت» ترجمه مهناز عسگري اشاره كرد.

كتاب «جزيره گوشها» ترجمه ابوالقاسم سطي و كتاب «دايرة‌المعارف تغذيه» با ترجمه مهدي ضرغاميان به عنوان آثار برتر بخش ويژه انتخاب كتاب برتر حوزه آموزش‌هاي شهروندي كودك و نوجوان معرفي و تقدير شدند.

منبع : سايت فارس نيوز


بهار بيداري

۳۰ بازديد

 

خروس صبح مي خواند غزل بر بام بيداري

ز بطن كوچه مي آيد صداي گام بيداري

به باطن تلخ باشد خواب شيرين سحرگاهان

خوشا بيداري و پيك ظفر پيغام بيداري

شبانگه خفتگان با نشوه ي صهبا نمي دانند

كه طعم زندگي دارد زلال جام بيداري

سحرخيزان صفاي جاودان در خويش مي بينند

به شب گربشنوند از خنده ي گل نام بيداري

قدم زد تا به صحراي دلم گل كرد اقبالم

بتابد جاودان خورشيد زرين فام بيداري

ثواب ليلة القدراست شامل صبحگويان را

اگر دانند قدري قدر از ايام بيداري

اسير ديو عصيان تا به كي جانان من برخيز

                                            وزين خواب گران پروازكن تابام بيداري


پيشواز بهار

۲۹ بازديد

 

بهار از در در آمد

درخت بيشه گل كرد

هزاران چمن را

هزار انديشه گل كرد

***

در اين صبح دل انگيز

فريبا پوپك من

كه ديدارش طراوت مي فزايد

چو لبخند مليح كودك من

چه زيبا مي سرايد

به همراه پرستو

كه آويز است شادان كنج ايوان:

سياهت باد رخسار

چه خوش زين خانه كوچيدي زمستان

***

چه زيبا روزگاري

چه جوشان چشمه ساري

چه خرم بوستان و سبز دشتي ...

دلم مي خواهد امروز

به پاي گلبن و سرو

كنار نسترنهاي دل افروز

شراب روحبخش زندگي ساز

ز دست لاله رويان بهشتي

***

بهار از در در آمد

درخت بيشه گل كرد

جمال باده نوشان

از اين شادي گل انداخت

شراب ارغواني

به بطن شيشه گل كرد


سپيد و سياه

۳۱ بازديد

 

مترسك سر جاليز

خورشيد را

به مبارزه مي خواند

هنگام كه

گشادترين كلاهها

براي سرش تنگ است.

*****************

چه بيرزم

چه نيرزم

عشق مرا به سينه ي خود

سنجاق مي كند

آنگاه

ستاره مي شوم

در سياهچاله اي كه تا ابديت

جاريست.

*************

كلاف سر در گم عشق را

به پاي جوجه ي ماه مي بندم

و به نطعش مي برم

هنگام كه

شغال پير بر چكاد بلندترين كوه

مشق پلنگي مي كند.

*************

در خلوت سياه ترين شبهام

فانوس ماه را

گذري نيست

غول سياهچال قرونم گويي

كه در غل و زنجير

فرياد آه را اثري نيست

از خط ممتد قرمزها

وقتي كه مات مي گذرم

ديگر

شعر سياه را خطري نيست


دل شيدام

۳۱ بازديد

 

(1)

به چشمان تو افتاد نگاه دل شيدام

همين بود و همين بود گناه دل شيدام

شدم حال به حالي كه شد عشق جلالي

به سير متعالي گواه دل شيدام

به هر ورطه كه افتاد چه از داد و چه بيداد

سحر ديد و سحر زاد پگاه دل شيدام

بگو با شب ديجور ز ميخانه شود دور

كه دارد همه منظور: تباه دل شيدام

تو اي آينه رخسار به خاطركده بسپار

پلنگ و شب و كهسار و ماه دل شيدام

غم اين تلخ روانسود كه هرفتنه ازوبود

به جز چاله نيفزود به راه دل شيدام

جنون چهره برافروخت قواميس خردسوخت

ز هر شعله كه اندوخت ازآه دل شيدام

به آن باده كه باقيست مرا ميل تلاقيست

كه در ميكده ساقيست پناه دل شيدام.

(2)

ز بيداد خزان سوخت چو باغ دل شيدام

بهار آمد و افروخت چراغ دل شيدام

غزل دفتر خود را صميمانه گشودند

دو قمري كه رسيدند سراغ دل شيدام

بيا پنجره بگشاي كه پشت شب اوهام

پگاه ملكوت است فراغ دل شيدام

مراحس غريبيست دراين واحه ي ترديد

كه طوباي يقين سوخت چوتاغ دل شيدام

ز ميخانه ي تسنيم مگرچشمه گشودند

كه گلجوش بهشتست به راغ دل شيدام

اگرشرب طهوراست من ومستي جاويد

اگر باده ي نوراست:اياغ دل شيدام

به ترحيب ملك بودكه درپرده نمودند

شقايق شده پيوند به داغ دل شيدام