دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۱ ۳۲ بازديد
مترسك سر جاليز
خورشيد را
به مبارزه مي خواند
هنگام كه
گشادترين كلاهها
براي سرش تنگ است.
*****************
چه بيرزم
چه نيرزم
عشق مرا به سينه ي خود
سنجاق مي كند
آنگاه
ستاره مي شوم
در سياهچاله اي كه تا ابديت
جاريست.
*************
كلاف سر در گم عشق را
به پاي جوجه ي ماه مي بندم
و به نطعش مي برم
هنگام كه
شغال پير بر چكاد بلندترين كوه
مشق پلنگي مي كند.
*************
در خلوت سياه ترين شبهام
فانوس ماه را
گذري نيست
غول سياهچال قرونم گويي
كه در غل و زنجير
فرياد آه را اثري نيست
از خط ممتد قرمزها
وقتي كه مات مي گذرم
ديگر
شعر سياه را خطري نيست