سپيد و سياه

مشاور شركت بيمه پارسيان

سپيد و سياه

۳۲ بازديد

 

مترسك سر جاليز

خورشيد را

به مبارزه مي خواند

هنگام كه

گشادترين كلاهها

براي سرش تنگ است.

*****************

چه بيرزم

چه نيرزم

عشق مرا به سينه ي خود

سنجاق مي كند

آنگاه

ستاره مي شوم

در سياهچاله اي كه تا ابديت

جاريست.

*************

كلاف سر در گم عشق را

به پاي جوجه ي ماه مي بندم

و به نطعش مي برم

هنگام كه

شغال پير بر چكاد بلندترين كوه

مشق پلنگي مي كند.

*************

در خلوت سياه ترين شبهام

فانوس ماه را

گذري نيست

غول سياهچال قرونم گويي

كه در غل و زنجير

فرياد آه را اثري نيست

از خط ممتد قرمزها

وقتي كه مات مي گذرم

ديگر

شعر سياه را خطري نيست


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد