با وجود هر چه داشتم حسرتي هميشه با من است
ميكشد حسادتم به او؛ مادرم كه مطلقاً زن است
ظرفها هنوز ماندهاند من هنوز بيت دومم
جاي چايِ دم نكردهام آب گرم توي كلمن است
همسرم صبورتر شده مثل تكهاي فلز در آب
در مرام شعرهاي تر، ضربِ جملهها مطنطن است
نفرتِ شديد از پياز، بيسالاد كرده سفره را
طعمِ اين خوراكِ حاضري با صداي من مزيّن است
لذتِ زني به نام شعر تا به ازدواجِمان كشاند
من وَ همسرم در اين ميان قصدمان شريك بودن است