دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۳ ۳۰ بازديد
با دوربين چيزي نميديدم، پس كارِ نزديكانِ من بودهست
هر اتفاقِ تازه افتاده، از پيش از اينها، ظاهراً، بودهست
چشمانِ عينك را در آوردم، تا حظ كنم از ضعفِ بينايي
هرچند حتا كور هم ميديد تصويرِ در آيينه، زن بودهست
تاريكخانه، جاي امني بود، تا ناگهان يك صفحه ظاهر شد
معلوم شد عكاس، پنهاني، فكرِ فقط مطرح شدن بودهست
رگهاي من از پوست بيرون زد، تا شرح حالِ مردنم باشد
اين پاره پاره دردِ روزافزون، تقصيرِ درز پيرهن بودهست
مردم هميشه فكر ميكردند من از خودم ميگويم اما تو
يك بار ديگر دوره كن، شايد، منظورِ من از من، وطن بودهست