دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۳ ۲۹ بازديد
به استعانتِ شلاق و كتفهاي كبود
رفيقِ خسته، دهان را به اعتراف گشود:
زوالِ عقلِ معاشم به گشنگيم كشاند
كه سالهاست به رونق رسيده اَست ركود
شكنجه! حرف بزن، بازجوي ويژه كجاست؟
كه ناله را برساند به دستگاه شنود
نه از تو و نه از او، از خودم فقط گفتم
مطالبيست خصوصي، كنارِ نورِ عمود
از اسم رمز تو... تا شستشوي مغزيِ من
دو نقطه بود كه آنشب دو چشمِ من شده بود
به نام ناميِ امروز؛ روز رستاخيز
كه از نسوجِ كفنها نه تار مانده نه پود
دو چشم بستهي من واقعيتي ديدهست
كه هيچ ربط ندارد به اشتباهِ شهود