من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

شعر و غزل

۲۸ بازديد

در بساط من غمديده دگر ياري نيست

يار من باش و مگو مهلت بسياري نيست

در مرام من بخشنده به دست زنبيلي ست

كه بجز ناله دل نامه ي اسراري نيست

ما همان جامه ي صد پينه دريديم كه بود

تو مدر جامه ديباي خود اجباري نيست

پيكرم را به تو دل جاي لبت بخشيده است

غافل از فتنه داروغه كه آثاري نيست

ما ندانسته به دامان بتان افتاديم

تو بدان بهر تو يك دانه به انباري نيست

در شگفتم كه به هر شعر و غزل نامت هست

در شگفتم كه ز والائي ات اقراري نيست

باصر انعام اسيران و مساكين و يتيم

عاقبت لقمه اي در سفره ي افطاري نيست


پياله

۲۹ بازديد

سيماى ما و من از نقش و هاله‏ى كيست؟

اين هاله‏ى مستغنى از پياله‏ى كيست؟

امشب بيا كه از سر خم خانه پر كنيم

خمخانه را بگو كه بجز ما در قباله‏ى كيست؟

اى همنشين صفا سايه‏هاى ازل نور ايزديست

كين نور ايزدى اكنون سر مقاله‏ى كيست؟

اين ناله‏هاى غريبانه‏ام اى دل دوا مكن

درياب كه آئينه‏ى سكندر در حواله‏ى كيست؟


دايه

۳۱ بازديد

 بى تو مهتاب دلم ماه سياهيست

سالى شده هر لحظه و دل بى‏تو تباهيست

جان منتظر ذره‏اى الهام خدايست

دل بى من و بى راحله دنبال تو راهيست

بى اذن تو مستانه خورد دايه ز بيمار

ايوب زمان گشنه پى حكم الهيست

دل را تو به دريا زده‏اى چون دل ذوالنون

دستان من اى باصر غمديده چو ماهيست


افسوس

۲۸ بازديد

موسم حج مى‏رسد يارب چرا احرام نيست؟

صد تبر افتاده اندر كعبه و ابرام نيست؟

كى بنازم بر شريعت كين زمان زنديق بود

گرد مسجد در طواف و حرفى از اسلام نيست؟

دل چه خوش بود از حرا و مسجد و وعاظ شهر

كه‏اى دريغ از صاحب و ملكش كه يك پيغام نيست

باصرازره مى‏رسد معصوم و نامش عسكريست

كين بود عهد خدايى از ازل انعام نيست


خزان ديده

۳۱ بازديد

ز ازل تا به ابد چرخ زمان با ما نيست

ادعا كم كن و كم كن كه جهان با ما نيست

از سر زلف تو ليلي دل مجنون خون است

ما كه راضي شده ايم خون رزان با ما نيست

ما كه با سير و سلوك از بر كاشان رفتيم

بي سبب ني كه چنين كون و مكان با ما نيست

عاشقي پيشه ي ما ني كه همان جوهر ماست

جوهر از چشمه اشك آمد و جان با ما نيست

اي دريغا كه ز چشم و دل ما كرد دريغ

آن بهاري كه بگفت باد خزان با ما نيست

اي بهاري كه خزان ديده ي هر پائيزي

بسته اند كام و ببين كوس لبان با ما نيست

گر چه با باصر خندان به سفر خواهي شد

ليك اي همسفران لقمه اي نان با ما نيست


هما

۳۱ بازديد

ديگر از عطر خوشت يار، خبر نيست كه نيست

ديگر از كِشته‏ى محصول بهارى كه اثر نيست كه نيست

آن همايى كه سعادت به منش بذل نمود

اينك از بام پريده است و دگر نيست كه نيست

اشك غم از مژه‏ى خسته‏ى دل گشت تهى

گرچه از وقت فراقش چو ثمر نيست كه نيست

ز دلش باصر تواب و غمين اين افغان

به كه گويد چه بگويد كه پسر نيست كه نيست


كار از كار گذشت

۲۹ بازديد

مى‏توان از گنه رند خطاكار گذشت

وقت آوردن جام از گُنه يار گذشت

مى‏توان همچو خليل از سر تسليم و رضا

نى ز فرزند و نه بتخانه كه از نار گذشت

پاى اين خسته كه در وادى زمزم برخاست

آن چنان تشنه‏ى حيوان شده كز خار گذشت

دل ما سنگ نباشد كه چنين يار برفت

كز پى رفتن يار اين دل ما زار گذشت

بس كه از معصيت اين دل شده غمگين امروز

غافل از خود شدم و كار من از كار گذشت

ما در اين دير كه باصر چه خطرها ديديم

بگذر خوش به سلامت كه دگر بار گذشت


خراب خراب

۲۸ بازديد

 از روز ازل لعبت بتخانه خراب است

كار مِى و دردانه ز مِيخانه خراب است

مجنون نبود هر كه به ليلى ستمى برد

ليلى نشود هر كه چو ديوانه خراب است

با ما منشين سائل دلداده كه ديريست

حال من و ديوانه و فرزانه خراب است

ديگر نخوريم حسرت آن شمع ريايى

كز نور ريا دامن پروانه خراب است

مشتاق تو من گشته‏ام اى كعبه مقصود

مشتاق ره و مسلك جانانه خراب است


طوطي بازرگاني

۳۵ بازديد

 ارمغانى كه در اين باديه سرگردان است

نامه ي گمشده طوطى بازرگان است

سرّ اين نامه چرا از دل و جان نگشائيم

آن كه ننموده و نگشوده چه بى‏ايمان است

خرقه‏ى زهد و ريا را ببر اى باد صبا

هر كه زاهد شده از صلب رياكاران است

ار كه باران زده ار سبزه و گل مى‏رويد

از دل ساغر بشكسته‏ى درويشان است


سايه سار

۲۸ بازديد

بلبل از نغمه و قمري ز نفس افتادست

جسم ليلا و شقايق به قبس افتادست

سايه سار رخ مجنون به زر و سيم چه كار ؟

كين چنين خنده ليلي به جرس افتادست

شكوه كردي تو دل از شرح فراق آزادي

ليكن آزادي كه داني به قفس افتادست

روزگاري دل و دين باخته بودم به كريم

غافل از دين كه چنين بر دل خس افتادست

دفتر غمكده را بلبل خوشخوان مگشاي

پيش هر كس كه در انبار مگس افتادست

طعنه ي زاغ و زغن نوبت بيداران است

طعمه ي زاغ و زغن زاده ، چه پس افتادست ؟

هر كه در وادي قند از شكر و شيرين گفت

همچو فرهاد غزلخوان پي كس افتادست