دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۱ ۲۹ بازديد
در بساط من غمديده دگر ياري نيست
يار من باش و مگو مهلت بسياري نيست
در مرام من بخشنده به دست زنبيلي ست
كه بجز ناله دل نامه ي اسراري نيست
ما همان جامه ي صد پينه دريديم كه بود
تو مدر جامه ديباي خود اجباري نيست
پيكرم را به تو دل جاي لبت بخشيده است
غافل از فتنه داروغه كه آثاري نيست
ما ندانسته به دامان بتان افتاديم
تو بدان بهر تو يك دانه به انباري نيست
در شگفتم كه به هر شعر و غزل نامت هست
در شگفتم كه ز والائي ات اقراري نيست
باصر انعام اسيران و مساكين و يتيم
عاقبت لقمه اي در سفره ي افطاري نيست