خزان ديده

مشاور شركت بيمه پارسيان

خزان ديده

۳۲ بازديد

ز ازل تا به ابد چرخ زمان با ما نيست

ادعا كم كن و كم كن كه جهان با ما نيست

از سر زلف تو ليلي دل مجنون خون است

ما كه راضي شده ايم خون رزان با ما نيست

ما كه با سير و سلوك از بر كاشان رفتيم

بي سبب ني كه چنين كون و مكان با ما نيست

عاشقي پيشه ي ما ني كه همان جوهر ماست

جوهر از چشمه اشك آمد و جان با ما نيست

اي دريغا كه ز چشم و دل ما كرد دريغ

آن بهاري كه بگفت باد خزان با ما نيست

اي بهاري كه خزان ديده ي هر پائيزي

بسته اند كام و ببين كوس لبان با ما نيست

گر چه با باصر خندان به سفر خواهي شد

ليك اي همسفران لقمه اي نان با ما نيست


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد