دانلود فايل صوتي ( 4 مگابايت )
آيينه در آيينه
شاعر : سيد حميدرضا برقعي
ناگهان قلب حرم وا شد و يك مرد جوان
مثل تيري كه رها مي شود از دست كمان
خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود
بعد يك عمر رها از قفس تن شده بود
مست از كام پدر بود و لبش سوخته بود
مست مي آمد و رخساره برافروخته بود
روح او از همه دل كنده ، به او دل بسته
بر تنش دست يدالله حمايل بسته
بي خود از خود ، به خدا با دل و جان مي آمد
زير شمشير غمش رقص كنان مي آمد
آمد ، آمد به تماشا بكشد ديدن را
معني جمله در پوست نگنجيدن را
بي امان دور خدا مرد جوان مي چرخيد
زير پايش همه كون و مكان مي چرخيد
بارها از دل شب يك تنه بيرون آمد
رفت از ميسره از ميمنه بيرون آمد
آن طرف محو تماشاي علي حضرت ماه
گفت: لاحول ولاقوة الاّ بالله
مست از كام پدر، زاده ليلا ، مجنون
به تماشاي جنونش همه دنيا مجنون
مست از كام پدر ، زاده ليلا ، سرمست
پيرهن چاك و غزل خوان و سُراهي در دست
آه در مثنوي ام آينه حيرت زده است
بيت در بيت خدا واژه به وجد آمده است
رفتي از خويش ، كه از خويش به وحدت برسي
پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسي
نفس نيزه و شمشير و سپر بند آمد
به تماشاي نبرد تو خداوند آمد
با همان حكم كه قرآن خدا جان من است
آيه در آيه رجزهاي تو قرآن من است
ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست
ديدمت خرم و خندان قدح باده به دست
آه آيينه در آيينه عجب تصويري
داري از دست خودت جام بلا مي گيري
زخم ها با تو چه كردند ؟ جوان تر شده اي
به خدا بيش تر از پيش پيمبر شده اي
پدرت آمده در سينه تلاطم دارد
از لبت خواهش يك جرعه تبسم دارد
غرق خون هستي و برخواسته آه از بابا
آه ، لب واكن و انگور بخواه از بابا
گوش كن خواهرم از سمت حرم مي آيد
با فغان پسرم وا پسرم مي آيد
باز هم عطر گل ياس به گيسو داري
ولي اينبار چرا دست به پهلو داري؟!
كربلا كوچه ندارد همه جايش دشت است
ياس در ياس مگر مادر من برگشته است؟!
مثل آيينه ي در خاك مكدر شده اي
چشم من تار شده ؟ يا تو مكرر شده اي؟!
من تو را در همه كرب و بلا مي بينم
هر كجا مي نگرم جسم تو را مي بينم
اربا اربا شده چون برگ خزان مي ريزي
كاش مي شد كه تو با معجزه اي برخيزي
مانده ام خيره به جسمت كه چه راهي دارم
بايد انگار تو را بين عبا بگذارم
بايد انگار تو را بين عبايم ببرم
تا كه شش گوشه شود با تو ضريحم پسرم