قنداقه خالي
شاعر : شهريار
گشودي چشم ، در چشم من و رفتي به خواب اصغر
خداحافظ ، خداحافظ ، بخواب اصغر بخواب اصغر
بدست خود به قاتل دادمت ، هستم خجل
اما ز تاب تشنگي آسوده اي از التهاب اصغر
به شب تا مادرت گيرد به بر قنداقه خاليت
بگريند اختران شب ها به لالاي رباب اصغر
كبوتر گو به نسوان مدينه با پر خونين
خبر كن آنچه بو بردند از واي غراب اصغر
تو با رنگ پريده غرق خون ، دنيا به من تاريك
كجا ديدي شب آميزد، شفق با ماهتاب اصغر
برو سيراب شو از جام جدّّت ساقي كوثر
كه دنيا و سرآبش را نديدي جز سراب اصغر
گلوي تشنه ي بشكافته ، بنماي با زهرا
بگو كز زهر پيكانها به ما دادند آب اصغر
الا اي غنچه نشكفته پژمرده ، بهارت كو؟
چه در رفتن به تاراج خزان كردي شتاب اصغر
خراب از قتل ما شد خانه دين مسلمانان
كه بعد از خانه دين هم ، جهان بادا خراب اصغر
عمو سقاي عاشورا ، خجالت دارد از رويت
كه بي دست از سر زين شد نگون پا در ركاب اصغر
به چشم شيعيانت اشك حسرت يادگار توست
بلي در شيشه ماند يادگار از گل، گلاب اصغر
الا اي لاله خونين چه داغي آتشين داري
جگرها مي كني –تا دامن محشر كباب اصغر
تو آن ذبح عظيم استي كه قرآن شد بدو ناطق
الا اي طلعت تأويل آيات كتاب اصغر
خدا چون پرسد از حق رسول و آل در محشر
نميدانم چه خواهد داد؟ اين امت جواب اصغر
زيارت خواهد و فيض شفاعت «شهريار» از تو
دعاي شيعيان كن از شفاعت مستجاب اصغر