من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

كوه و كاه

۲۸ بازديد

 

سوختم در شوره زار عمر ، چون خودرو گياهي
ناله اي هم نيست تا سودا كنم با سوز آهي

نيستم افسرده خاطر هيچ از اين افتاده پايي
صد هزاران روي دارد چرخ با چرخ كلاهي

ابر رحمت را گو ببارد ، تا بنوشد جرعه آبي
ساقه خشك گياه تشنه كام بي گناهي

من كيم ؟ جوياي عشقي ، از دل نامهرباني
من چه هستم ، هاله محو جمال روي ماهي

من چه ام ؟شمع شب افروزي بكوي بي وفايي
مشعل خود سوزي و تا سر نبرده شامگاهي

من كيم ؟ در سايه غم آرميده خسته صيدي
بال وپر بسته ، اسير و بندي بخت سياهي

جز صفاي خاطر محزون ، ندارم خصم جاني
جز محبت در جهان ، هر گز نكردم اشتباهي

مو مكن آشفته آخر بسته جان من بمويي
مگسلان پيوند ، بسته كوه صبر من بكاهي

يا سخن با من بگو ، تا خوش كنم دل را بحرفي
يا نوازش كن دلم را با نگاه گاه گاهي

هيچ مي داني چها مي دانم از چشم خموشت
رازها خواند دل من ، از سكوت هر نگاهي

داروي دردم تو داري نا اميد از در مرانم
اي بقربان تو جان دردمند من الهي


مرثيه درخت

۲۹ بازديد

 

ديگر كدام روزنه ديگر كدام صبح
خواب بلند و تيره ي دريا را
آشفته و عبوس
تعبير مي كند ؟
من مي شنيدم از لب برگ
اين زبان سبز
در خواب نيم شب كه سرودش را
در آب جويبار
بدين گونه شسته بود
در سكوت اي درخت تناور
اي *ايت خجسته ي در خويش زيستن
ما را
حتي امان گريه ندادند
من اولين سپيده بيدار باغ را
آميخته به خون طراوت
در خواب برگ هاي تو ديدم
من اولين ترنم مرغان صبح را
بيدار روشنايي رويان رودبار
در گل افشاني تو شنيدم
ديدند بادها
كان شاخ و برگ هاي مقدس
اين سال و ساليان
كه شبي مرگواره بود
در سايه ي حصار تو پوسيد
ديوار
ديوار بي كراني تنهايي تو
يا
ديوار باستاني ترديدهاي من
نگذاشت شاخه هاي تو ديگر
در خنده ي سپيده ببالند
حتي
نگذاشت قمريان پريشان
اينان كه مرگ يك گل نرگس را
يك ماه پيش تر
آن سان گريستند
در سكوت ساكت تو بنالند
گيرم
بيرون ازين حصار كسي نيست
گيرم دران كرانه نگويند
كاين موج روشنايي مشرق
بر نخل هاي تشنه ي صحرا
بمن عدن
يا آبهاي ساحلي نيل
از بخشش كدام سپيده ست
اما
من از نگاه اينه
هر چند تيره ‚ تار
شرمنده ام كه : آه
در سكوت اي درخت تناور
اي ايت خجسته ي در خويش زيستن
باليدن و شكفتن
در خويش بارور شدن از خويش
در خك خويش ريشه دواندن
ما را
حتي امان گريه ندادند


كيمياي عشق سبز

۲۸ بازديد

 

هيچ كس گمان نداشت اين
كيمياي عشق را ببين
كيمياي نور را كه خاك خسته را
صبح و سبزه مي كند
كيميا و سحر صبح را نگاه كن
جاي بذر مرگ و برگ خوني خزان
كيمياي عشق و صبح
و سبزه آفريده است
خنده هاي كودكان وباغ مدرسه
كيمياي عشق سرخ را ببين
هيچ كس گمان نداشت اين


سفرنامه باران

۲۸ بازديد

 

آخرين برگ سفرنامه ي باران
اين است
كه زمين چركين است


مناجات

۳۲ بازديد

 

مي شناسمت
چشمهاي تو
ميزبان آفتاب صبح سبز باغهاست
مي شناسمت
واژه هاي تو
كليد قفل هاي ماست
مي شناسمت
آفريدگار و يار روشني
دستهاي تو
پلي به رويت خداست


سلام

۳۰ بازديد

 

نمي دانم پيامم پاسخي دارد ز چشمانت
اگر آري ، كه پر گيرد ، نگاه پر پيام از من

درنگي گر نداري، تا پيامم در تو بنشيند
شتاب گرد راهت را ، سلامي والسلام از من  


آه

۲۹ بازديد

 

عابدي را گفتم اي دست من و دامان تو
كن دعايي ، تا نهم پايي در اين ميدان تو

گفت از طاعت چه داري ، كوفتم بر سر كه آه
گفت آهت را بمن ده ، هر چه دارم زان تو


مادر

۲۸ بازديد

 

مادرا گرچه چو تصوير خيالي شب وروز
در سراپرده اين چشم پر آبم آيي

خواهشم روز وشب اينست بدر گاه خدا
كه كند لطفي و گه گاه به خوابم آيي


روزگار

۲۹ بازديد

 

اي روزگار گاو
من گاو باز چابك و بي باكم
دانم كه بيشعوري و داري دوشاخ تيز
تا سازيم هلاك
بسيار حمله كردي و نفكنديم بخاك
بسيار سم بر زمين كوفتي زخشم
اكنون تو خسته مانده و من
همچنان بپاي
شاخت اگر به پنجه چون آهنم فتاد
بينند مردمي كه تماشاي ما مي كنند
پشت كه بر زمين رسد و
برد زان كيست!


به پندار تو

۲۸ بازديد

 

به پندار تو:
جهانم زيباست!
جامه ام ديباست!
ديده ام بيناست!
زيانم گوياست!
قفسم طلاست!
به اين ارزد كه دلم تنهاست؟