ديگر كدام روزنه ديگر كدام صبح
خواب بلند و تيره ي دريا را
آشفته و عبوس
تعبير مي كند ؟
من مي شنيدم از لب برگ
اين زبان سبز
در خواب نيم شب كه سرودش را
در آب جويبار
بدين گونه شسته بود
در سكوت اي درخت تناور
اي *ايت خجسته ي در خويش زيستن
ما را
حتي امان گريه ندادند
من اولين سپيده بيدار باغ را
آميخته به خون طراوت
در خواب برگ هاي تو ديدم
من اولين ترنم مرغان صبح را
بيدار روشنايي رويان رودبار
در گل افشاني تو شنيدم
ديدند بادها
كان شاخ و برگ هاي مقدس
اين سال و ساليان
كه شبي مرگواره بود
در سايه ي حصار تو پوسيد
ديوار
ديوار بي كراني تنهايي تو
يا
ديوار باستاني ترديدهاي من
نگذاشت شاخه هاي تو ديگر
در خنده ي سپيده ببالند
حتي
نگذاشت قمريان پريشان
اينان كه مرگ يك گل نرگس را
يك ماه پيش تر
آن سان گريستند
در سكوت ساكت تو بنالند
گيرم
بيرون ازين حصار كسي نيست
گيرم دران كرانه نگويند
كاين موج روشنايي مشرق
بر نخل هاي تشنه ي صحرا
بمن عدن
يا آبهاي ساحلي نيل
از بخشش كدام سپيده ست
اما
من از نگاه اينه
هر چند تيره ‚ تار
شرمنده ام كه : آه
در سكوت اي درخت تناور
اي ايت خجسته ي در خويش زيستن
باليدن و شكفتن
در خويش بارور شدن از خويش
در خك خويش ريشه دواندن
ما را
حتي امان گريه ندادند