تاريك كوچه هاي مرا آفتاب كن
با داغهاي تازه دلم را مجاب كن
ابري غريب در دل من رخنه كرده است
بر من بتاب چشم مرا غرق آب كن
اي عشق اي تبلور آن آرزوي سبز
برخيز و چون سكوت دلم را خطاب كن
اي تيغ سرخ زخم كجا مي روي چنين
محض رضاي عشق مرا انتخاب كن
اي عشق زير تيغ تو ما سر نهاده ايم
لطفي اگر نمي كني اينك عتاب كن
دلا چندي است صحرايي شدي تو
رفيق خوب تنهايي شدي تو
بگو آن دورها با كي نشستي
كه مثل گل تماشايي شدي تو
از روي مهر با من دل خسته يار شو
پاييز كوچه هاي دلم را بهار شو
اي مانده در نهان درختان آفتاب
چون غم ميان سينه ي من ماندگار شو
پايان التهاب، شروع نگاه توست
من يك كوير تشنگي ام، جويبار شو
در دوزخي كه معصيت بودن آفريد
آرامش بهشتي يك چشمه سار شو
كي بي حضور آيينه ها مي توان شكفت
اي دل تو رو به روي من آيينه دار شو
در نماز و نيازش خدا بود
دستهايش به رنگ دعا بود
در شكفتن دل داغدارش
مثل يك لاله بي ادعا بود
اين غريبي كه از پيش ما رفت
با سلام خدا آشنا بود
بسته ي عشق بود و وليكن
مثل پرواز در خود رها بود
مثل كوهي پر از استواري
مثل باران شب بي ريا بود
مثل امواج دريا گريزان
مثل آفاق بي انتها بود
مثل آتشفشاني پر از درد
مثل موجي سراپا صدا بود
زخمهاي عميقي به دل داشت
چون غروبي به غم مبتلا بود
مثل لبخند آب را مي آكند
مثل اندوه در سينه ها بود
مثل فرداست در قلب ما هست
آنكه ديروز در پيش ما بود
ديشب از باد پرسيدم اي عطر
همنشين گل كربلا بود
گفت: شمع دل اين كبوتر
از گلستان سبز كجا بود؟
نگاه اول
عيد ،«حوِّل حالنا» است
/ كه واجب است بفهميم
عيد، شوقي است
/ كه پدرم را به مزرعه مي خواند
عيد، تن پوش كهنه ي بابا است
/ كه مادرم
/ آن را به قد من كوك مي زند
و من آن قدر بزرگ مي شوم
/ كه در پيراهن مي گنجم
عيد، تقاضاي سبز شدن است
يا مقلّبَ القلوب!
نگاه دوم
عيد،
سوپر ماركتي است
/ كه انواع خوردنيها در آن هست
عيد،
بوتيكي است
/ كه انواع پوشيدني ها در آن هست
عيد،
ملودي مبارك باد است
/ كه من با پيانو مي نوازم
/ شب بخير دوست من!
مورد (۱)
گرد بادهاي مسموم مي آيند
و مي روند
/ تا باور باغ را مچاله كنند
اما تو مي درخشي
و درياها
مي خروشند
/ و درختان از باوري تازه سبز مي پوشند.
مورد (۲)
آي بانيان غبارهاي شبه و وحشت
دمندگان شيپورهاي شايعه
/ شيپورهاي كذب
آي حنجره ي ديگران
آن قدر كه از تو بيمناكم
از توافق دستها و آهن ها هرگز
/ -هرگز!
مورد (۳)
ديگران را بگذار!
/ دل به آفتاب بسپار
نگاه كن هر بامداد
/ صبور و سربلند
از شانه هاي خاكستري صبح بالا مي آيد
و ستارگان چگونه از روشنايي اش شرمنده مي شوند
خاموش مي شوند
ديگران را بگذار!
اگر چه عمر تو در انتظار مي گذرد
دل فقير من! اين روزگار مي گذرد
بهار فرصت خوبي است گل فشاني را
به ميهماني گل رو بهار مي گذرد
چه مانده اي به تماشاي تيرگي و غبار
هميشه هست غبار و سوار مي گذرد
تمام چمشه دلان از كنار ما رفتند
اگر نه سنگدلي جويبار مي گذرد
دلي كه شوق رهايي در اوست اي دل من
بدون واهمه از صد حصار مي گذرد
اي كاش درختي باشم
تا همه تنهايان
/ از من پنجره اي كنند
و تماشا كنند در من
/ كاهش دلتنگي شان را
اگر اينگونه بود
پس دلم را
/ به سمت دست نخورده ترين قسمت آسمان مي گشودم
تا معبر
/ بكرترين عطرها باشم
كه تا كنون
/ هيچ مشامي نبوييده باشد
و قاب تصوير هايي متحرّك
/ از يك خيال سبز
/ در باغ آسمان
كه قوي ترين چشمها آن را
/ رصد نمي تواند كرد
اي كاش درختي باشم
تا از من دريچه اي بسازند
و از آن خورشيد را بنگرند
كه حرارت و بزرگي را
از پيشاني مردي وام گرفت
/ كه خانه اي داشت
/ كوچك تر از دو گام كه برداري
اي كاش مرا تا خدا وسعت دهند
تا نشانشان دهم
انسان يعني
چهل سال آيينه وار زيستن
*
من تصويرهايي دارم
از سكوت
كه در بيانش
/ واژه ها لالند
/ و كلمه ها كوچك
چگونه آيا ؟
اي كاش پنجره اي باشم !
بهار سبز در آشوب خشكسالي بود
شكوفه دارترين باغ اين حوالي بود
رسيد مثل نسيمي صميم و پر بركت
شبيه مزرعه هاي عظيم شالي بود
چنان شهاب شكفت و چنان سكوت شكست
به ذهن مرده ي شب برق ارتجالي بود
شبيه زمزمه ي غيب واقعيت داشت
ولي پرنده ترين هدهد خيالي بود
*
به باغ خواب تو مردم بهار آوردند
در آن حضور پر از مهر جات خالي بود
همان بهار كه اين باغ را دگرگون كرد
شروع ابر و سرانجام خشكسالي بود
(۱)
پايان آن حماسه ي درد آلود
شامي غريب بود
شامي گرفته و غمناك
ديگر هميشه شعر
ديگر هميشه مرثيه
/ در بحر اشك بود
(۲)
بعد از فرو فتادن خورشيد
از شانه هاي مضطرب صبح
فردا هميشه غمزده و گنگ
در هيئت غبار مي آيد
(۳)
فرياد!
آتش به جان خيمه در افتاد
چشمي به خيمه ها
چشمي به قتلگاه
زينب ميان آتش و خون
/ ايستاده است
اي ابر بهت از چه نمي باري؟
(۴)
اي دشتهاي محو مقابل
اعماق بي ترحم و تاريك!
اي اتفاق گرم
با ما بگو
/ زينب كجا گريست؟
زينب كجا به خاك فشانيد
/ بذر سبز؟
بر ماسه هاي تو
اي گرد باد مرگ
وقف درنگ ناقه ي دلتنگي
/ زينب چه مي نوشت؟
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد