عصاره يك حسرت

مشاور شركت بيمه پارسيان

عصاره يك حسرت

۸۰ بازديد
 

اي كاش درختي باشم

تا همه تنهايان

/ از من پنجره اي كنند

و تماشا كنند در من

/ كاهش دلتنگي شان را

اگر اينگونه بود

پس دلم را

/ به سمت دست نخورده ترين قسمت آسمان مي گشودم

تا معبر

/ بكرترين عطرها باشم

كه تا كنون

/ هيچ مشامي نبوييده باشد

و قاب تصوير هايي متحرّك

/ از يك خيال سبز

/ در باغ آسمان

كه قوي ترين چشمها آن را

/ رصد نمي تواند كرد

اي كاش درختي باشم

تا از من دريچه اي بسازند

و از آن خورشيد را بنگرند

كه حرارت و بزرگي را

از پيشاني مردي وام گرفت

/ كه خانه اي داشت

/ كوچك تر از دو گام كه برداري

اي كاش مرا تا خدا وسعت دهند

تا نشانشان دهم

انسان يعني

چهل سال آيينه وار زيستن



*



من تصويرهايي دارم

از سكوت

كه در بيانش

/ واژه ها لالند

/ و كلمه ها كوچك

چگونه آيا ؟

اي كاش پنجره اي باشم !


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد