من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

قطعه 2

۳۰ بازديد

 

بنشين ببرم ساقي ، مست از مي نابم كن

بيگانه زخويشم كن ، پرشور و خرابم كن

پركن قدحي ساقي ،عمري نبود باقي

زان باده جانانه ، گلگون چوشرابم كن


قطعه 3

۲۹ بازديد

 

اي قدسي جانانم ، اي هم دل و هم جانم

از عطرحضورتو ، سرمستم و حيرانم

عاقل ز تو ديوانه ، منزل ز تو ويرانه

اي شمع فروزانه ، پروانه سوزانم


غزل 5

۳۰ بازديد

 

عزت نثار يار كه چه در فكر كار ماست

حقا خلوص دل كه دل شهريار ماست

 

نبود ملالي و نه غريب و نه در غميم

تا لطف شهريار ملوكانه يار ماست

 

تاب بنفشه اش دل خاك آورد بشوق

هر جا كه بردمد نگر آنجا بهار ماست

 

جنت سراي وي به بهائي نمي دهند

ما را بهانه اي كه بهشتي جوار ماست

 

تا حسن صورتش بدل و ديده جان بداد

گفتم بخود زهي كه دو عالم مدار ماست

 

در بزم عاشقان همه نازش همي خرند

رسم و طريقتش محكي بر عيار ماست

 

در ورطه تلاطم و بين اميد و بيم

الهام بي مثال نويدش قرار ماست

 

بر گرد شمع جان همه پرها گشوده ايم

مردن ببزم شعله او افتخار ماست

 

حالي سعادتي كه دل آواي خوش مراد

در محفلش نشسته و در انتظار ماست


غزل 6

۳۰ بازديد

 

راهيان نور نورافشان كنند

كلبه خاموش دل تابان كنند

 

از طبيبان دردشان درمان نشد

دردشان را قدسيان درمان كنند

 

نوش جان جام مي عهد الست

غسل جان با قطره باران كنند

 

با انالحق دم زنان منصور وار

خويشتن را راهي ميدان كنند

 

رقص آتش لايق پروانه هاست

كاين چنين جان را فداي جان كنند

 

جان به اخلاص طبق وا مي نهند

تا كه عالم را زخود حيران كنند

 

عهد و پيمان بسته با معبود خويش

عزمشان را تكيه بر ايمان كنند

 

رو دل آواي از پس اين قافله

تا تو را هم شهره دوران كنند


غزل 2

۳۰ بازديد

 

بر بساط مي فروشان باده نوشان و بنوش

خوش بتابان جام مي بر مستي ياران بكوش

 

پشت پا بر اهل دنيا گوش بر فرمان دوست

يك دمي در بزم رندان خرقه پوشان و بپوش

 

پند پيران سخن پرور بدل تاثير دار

ديده بينا ميكن و سر تا به پا مي باش گوش

 

رهروان را خوي نيكو برتر از روي نكو

حالتي چون رفت رو با يار هم پيمان بجوش

 

راه كوته را به بيره سير ننمائي نكوست

تا به عزت كوله بار معرفت گيري بدوش

 

زيور دنيا مجو كاين هاي و هوي دلنواز

خاكدان شهسواران جمست و داريوش

 

سينه بگشا جهد كن در محفل دلدار شو

كاين زمان جايز بود با دلستانان در خروش

 

مركب معشوق را عاشق ركابي درخورست

تا زند بر عالم و آدم ركب اي تيز هوش

 

كارسازا همتي ساز اين دل آواي ملول

از تو گيرد وام زآواز دل انگيز سروش


غزل 3

۲۹ بازديد

 

امشب چه كسي ريخت به پيمانه من مي

امشب چه كسي مي كشد آتش به تن ني

 

امشب چه كسي رقص كنان تا دل افلاك

پرواز كنان مي دهد آواز به من هي

 

امشب چه كسي نغمه مستانه سرايد

جاري كند آهنگ جناني به رگ و پي

 

امشب چه كسي كرد عطا بر من درويش

زرين كمر پادشهي تاج جم و كي

 

امشب چه كسي سوخته دل گشت بر شمع

تا عرش برين عاشق بي باك كند طي

 

امشب چه كسي بوسه دهد بر من سرمست

دل غرق تمناست بده بوسه پياپي

 

امشب چه كسي هست درين خانه دل آواي

امشب چه كسي هست درين خانه بجز وي


غزل 4

۳۱ بازديد

 

ناز نازان را بكوي عاشقان خوانديم ما

غير ناموسان دل را زانسبب رانديم ما

 

خون دلها خورده ايم از ناكسان تنگ چشم

خرقه زهد و ريا كنديم و سوزانديم ما

 

در سلوك خويشتن با سالكان ره جسته ايم

بذر عشق و معرفت را بر دل افشانديم ما

 

پشت پرده گفتگوئي بود بين ما و دوست

تا به لطف لايزالش در حرم مانديم ما

 

در حريم عشفبازان جرات پروانه بين

كاين چنين شمع دل معشوقه گريانديم ما

 

طالبان نور حق بوديم و در عهد ازل

پرتو نور خدا بر ديده بنشانديم ما

 

از سر صدق و صفا باز آ دل آواي حزين

كاين لباس عافيت را بر تو پوشانديم ما


غزل 1

۳۰ بازديد

 

رهسپارم رهسپار كوي دوست

قبله گاه عاشقان حقا كه اوست

 

جانسپارم جانسپار راه عشق

جان فداي قامت رعناي دوست

 

عشقبازي راه ورسم عاشقي ست

روي بنمايد همانم آرزوست

 

همچو مجنون مي رسم حد جنون

تا بيابم ليلي ام خوش خلق و خوست

 

نيست جاي ناكسان در بزم شمع

عهد پروانه طلب كآن آبروست

 

دوست را در بزم مستان جسته ام

ديدمش ساقي وي و مي در سبوست

 

شور مي پرسيدم از باده فروش

گفت مي هر مست را در جستجوست

 

دردنوشان طريقت را بگوي

مي پي آنها سراسر كو به كوست

 

شاهبازان جهان در باورند

ياورم دولت سرايش بس نكوست

 

عالم آراي ادب منعم مكن

من دل آوايم كه شعرم پيش روست


رباعي 64

۳۳ بازديد

 

در زمانه بنياد شدي خواه نخواه

معرفت بياموز به از مكنت و جاه

بار محنت خويش به از منت خلق

نان خشك درويش به از سفره شاه


رباعي 65

۳۰ بازديد

 

از قطره آلوده به هوي و هوسي

آمدند و حيرت زده رفتند بسي

با علم وفور خاكياني قفسي

از كار جهان نشد خبردار كسي