من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

بي تو قلب عاشق من، ناگهان مي ايستد

۳۱ بازديد

 

بي تو قلب عاشق من، ناگهان مي ايستد

بي دل تنگ من از گردش، جهان مي ايستد

چشمه سار آشنايي، ميهن ماهي و ماه!

گر نجوشي دم به دم با من، زمان مي ايستد

در حضورت شعله هاي دوزخي يخ مي كنند

بي تو باري خون به قلب حوريان مي ايستد

بانگ غم دارد به سوداي لجن زاران وزغ!

با تو اما مرغ و ماهي، شادمان مي ايستد

پيچك، آويزان ديوار و در همسايه هاست

سرو اما در كنارت جاودان مي ايستد

با زبان سرخ من، باك از سر سبزم مباد

سبز و سرخ پرچمت تا در امان مي ايستد

بي خيال پچ پچ خفاشكان، تا شعر من

بر هزاران قله با ببر بيان مي ايستد

هر كسي آيينة اسرار پنهان خود است

اين ميان، بوزينه شكل اين و آن مي ايستد


دريا چه بق كرده است، دريا كودكانه است

۳۴ بازديد
 

دريا چه بق كرده است، دريا كودكانه است

بي حرف، بي جاشو و بي موج و ترانه است

ترسيده از چيزي مگر دريا كز اينسان

با موج موجش رعشه هاي بي بهانه است

شور است اما شوري اش از جنس اشك است

انگار از پلك زمين اشكي روانه است

با بادها هم شوق بازي كردنش نيست

دريا كه چون مرداب ها نيلوفرانه است

امشب چرا جز لو ءلوء خونين ندارد

امشب چرا چون لخته هايي بيكرانه است

در ساحل خونين آن سو ديده شايد-

شب را كه گرم جستجو – خانه به خانه – است

رگموج هايش سوخته از بس كه ديده

در نخلهاشان شعله سرگرم زبانه است

با ماهيان قرمز از دريا نگوييد

ديگر نه آن درياي شعر عاشقانه است

از حيرت آلاله هاي ساحلش سرخ

دريا چه بق كرده است، بغضي جاودانه است


بكش اين را به نگاهي كه من آن را بكشم!

۳۴ بازديد

 

بكش اين را به نگاهي كه من آن را بكشم!

كمكم كن همه ي ديده وران را بكشم!

بايد از غيرت عشق تو چو چنگيز مغول

روز و شب يكسره ابناي زمان را بكشم!

مثلا كار من اين است كه امشب بروم

اصفهان تا به سحر نصف جهان را بكشم!

صبح از آن جا بپرم بندر عباس و به قهر

تا كه آرام شوم پير و جوان را بكشم

ببرم عقربه ها را به عقب تا كه سرِ

خواندن از ناز تو مرحوم بنان را بكشم!

يا نه هر طور شده سعي كنم توي دلم

اين همه هول و ولا و هيجان را بكشم

آخرش چاره ام اين است گمانم كه شبي

خودم اين شيفته ي دل نگران را بكشم!


من بودم و تو بودي و فصل بهار بود

۳۳ بازديد

 

من بودم و تو بودي و فصل بهار بود

دل چشمه زلال‌ترين انتظار بود

جوبار چشمم آينه زلف بيدها

گيسوي بيدهاي جوان آبشار بود

دل بي‌قرار بود و جهان پرشكوفه بود

دل بي قرار بود و جهان بي‌قرار بود

در سايه هزار شكوفه دو سيب سرخ

شادي در آن ميانه به دار و به بار بود

سرسبز مثل سبزترين سرو كاشمر

عهد من و تو بود كه سخت استوار بود

در سايه كُنار تو بودي و خوب بود

تو در كِنار بودي و غم بركنار بود

ديدار شاعرانه و رويايي تو حيف

ديدار با ستاره دنباله‌دار بود!


شانه مي گيرم كه بنشيني مترسك مي شوم

۳۲ بازديد

 

شانه مي گيرم كه بنشيني مترسك مي شوم

اي قناري! با تو من از خويش منفك مي شوم

غيرت توفان نوحم اي سليماني بهار!

توي دست نازك تو بادبادك مي شوم

شان سيمرغانه ام باقيست قوي نازكم!

گرچه در درياي مهرت جوجه اردك مي شوم!

بغض تاريخم شكوه گريه هاي سربلند

تا بخندانم تو را اين قدر دلقك مي شوم!

هي نخند ار دوست داري كبرياي مرد را

تو نمي بيني كه من اين جور كوچك مي شوم؟!


براي شهيد محمدحسين مودب

۳۷ بازديد

 

نسيم زنده صبحي هوا پر است از تو
تمام حافظه كوه‌ها پر است از تو

بهار جلوه لبخند توست بر لب گُل
بهار گُل كه كند باغ ما پر است از تو

قنات روي قنوت نماز تو جاري است
زبان شاخه زمان دعا پر است از تو

دهاتيان غزل گم شدند در شب شهر
سر اهالي اين روستا پر است از تو

هنوز شانه تابوت گريه مي‌طلبد
گرفته بغض گلوي مرا پر است از تو

به گوش مردم خالي حسين سنگين است
غزل سراي سكوتم، صدا پر است از تو


مرده شور

۳۵ بازديد

 

شسته هزار و نهصد و دو مرده، مرده‌شور
نان حلال زحمت خود خورده مرده‌شور

يك زخم زشت، گوشه چشمش نشسته است
از كودكي مدام بد آورده مرده‌شور

هر روز چند مرده، جوانمرگ، ديده است
در حسرت جواني‌اش افسرده مرده‌شور

گاهي نبوده مرده و بر روي تخت غسل
خوابش به فكر زندگي‌اش برده مرده‌شور

يك روز گل گرفته براي زني عزيز
و بعد گر گرفته و پژمرده مرده‌شور

اين بار جالب است دويي سه نمي‌شود
افسانه نيست، سه نشده، مرده مرده‌شور


كو صداي روشنت تا جان خاموشم بجنبد

۳۲ بازديد

 

كو صداي روشنت تا جان خاموشم بجنبد

روشني در كلبه‌ي قلب فراموشم بجنبد

مانده‌ام رودي تهي، بي‌هيچ جريان زلالي

كو تني از آب تا قدري در آغوشم بجنبد

تك درختي خسته ام،جاري شو بر من چون نسيمي

بلكه در دست نوازش‌ها سر و گوشم بجنبد

گيسوانت را بياور؛ پيش‌تر از بوسه‌ي مرگ

پيش از آن‌كه مار و عقرب بر سر دوشم بجنبد

شايد آري غفلت من بشكند با بودن تو

ماهي‌اي مثل تو چون در بركه‌ي هوشم بجنبد


غزل ببخش نگفتم تو را و رد كردم

۳۴ بازديد

 

غزل ببخش نگفتم تو را و رد كردم

به عذر پيش تو باز آمدم كه بد كردم

سپيد گفتم اما نه اين كه فكر كني

خدا نكرده گل سرخ را لگد كردم

سپيد گفتم اما نه روسياه نيم!

در آن سياق سخن هرچه مي شود كردم

سپيد گفتن من هم همه تغزل بود

به قصد صيد غزال آن كران رصد كردم

اگر چه با تو نبودم، هر آن‌چه بي تو گذشت

همه به حكم دل خويش مستند كردم

صنم پرست مخوانم! كه در كنشت سپيد

هر آنچه كردم با نيت صمد كردم

هنوز قافيه جز درس كودكي‌ها نيست

كه زير سنگ زمانه "احد احد" كردم


هر جوجه كه قافيه بلد نيست!

۴۰ بازديد

 

خوب است غزل،

"سپيد بد نيست"

قولي است اگر چه مستند نيست!

آخر چه "سفيدكار" باشد

كش غير سياه در سبد نيست؟

گويند كه وزن حبس معني ست

صد حيف كه حبس شان ابد نيست!

با يوسف وقت مانده دربند

بهتر ز گسسته ديو و دد نيست؟

شرمنده‌ام از سپيد گفتن

-هر چند كه قالب است و بد نيست-

زيرا كه سپيد مي‌‌نويسد

هر جوجه كه قافيه بلد نيست!