من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

8

۳۱ بازديد
سوال : كتاب منطق الطير را كه نوشته است؟ پاسخ : كتاب منطق الطير از شيخ عطار نيشابوري شاعر و عارف نامدار قرن ششم و آغاز قرن هفتم است .

سوال : در كتاب ادبيات فارسي سال دوم دبيرستان چارلز ديكنز رمان نويس معرفي شده و ديويد كاپر فيلد به عنوان يك رمان در صورتي كه در منابع انگليسي چارلز ديكنز (نووليست)و ديويد كاپر فيلد (نوول)معرفي شده است. چرا؟

پاسخ : با سلام
با توجه به گفته خود شما دوست عزيز در كتاب درسي شما، چارلز ديكنز رمان‌نويس و ديويد كاپر فيلد يك رمان معرفي شده است و اين مطلب دقيقا درست است و هيچ منافاتي با منابع انگليسي ندارد چرا كه « نووليست » به فارسي يعني رمان‌نويس و « نوول» نيز به فارسي يعني رمان. انشاءالله كه متوجه شده باشيد . . .

9

۳۳ بازديد
سوال : مولوي چه نوع گرايش مذهبي داشته است؟ سني بوده يا شيعه؟ لطفا با ذكر بيتي يا شعري از او اين مطلب را ثابت كنيد. متشكرم پاسخ : با سلام خدمت شما همكار عزيز و دوستداشتني !
با توجه به سؤالي كه كردهايد متوجه علاقه ي وافر شما به تاريخ ادبيات شدم كه انشاءالله كتابي را در اين باره به شما معرفي كرده تا تهيه و مطالعه بفرماييد . . . به هر حال شكي نيست كه گرايش مذهبي مولانا نيز مانند سعدي به اهل سنت بوده است. استاد بديع الزمان فروزانفر در مقدمه ي كتاب مثنوي مولانا ( چاپ بر اساس نسخه ي نيكلسون) ميگويد : بر اساس گفته ي بعضي بزرگان و دانشمندان ادب، نسب و سلب مولانا از پدر به ابوبكر (لعنه الله عليه) ميرسد و شايد به دليل خفقان شريعت و مذهب در آن زمان خود اين موضوع، دليل خوبي براي گرايش مذهبي او به اين سنت بوده باشد. هرچند كه ما از اهل سنت دل خوشي نداريم ولي در هر صورت اين مطلب ممكن است علايق به اين دو شاعر بزرگ و نامدار ما را كمرنگ تر نموده و از تعداد طرفداران به شعر و ادب پارسي بكاهد. منصفانه اين است كه اين دو شاعر بزرگ و نامي ما سرآمد شاعران و نويسندگان زبان و ادب پارسي ميباشند كه اشعار غني، پرمعنا، زيبا و كارسازشان آنچنان بر دل مينشيند گويي روح آدمي را به آرامش و سپاس از معبود خويش فرا خوانده و زمزمه ي افتخار و غرور ايراني و پارسي بودنش را از ذره ذره ي جانش ميشنود. واقعيت اين است كه مولانا بسيار بسيار كم از گرايشهاي مذهبي خود در اشعار بلند عرفاني و حكايتهاي پر معنايش سخن به ميان ميآورد و در اين بين فقط در چند حكايت كتاب « مثنوي » ، از مدح آن سه ملعون و عايشه (لعنه الله عليهم اجمعين) سخن به ميان ميآورد. و البته مدح امير مؤمنان علي (ع) و علاقه وافر او به ايشان را نيز نبايست از ياد ببريم. اين مقدمه را لازم ميدانستم خدمت شما عرض كنم چرا كه خدايي نكرده اين مسئله از شخصيت عرفاني و بالاي مولانا و ارزش خلق بزرگترين و زيباترين آثار شعري او چيزي كم نكند. بله ميتوان گفت كه مولانا سني بوده و كسي هم منكر آن نيست و ما هم اميدواريم همان علاقه به اميرمؤمنان علي (ع) او را در آن دنيا ناجي باشد. آن هم به خاطر تلاشها و خدمات عظيم او به زبان و ادب پارسي و فرهنگ ايران زمين . . . استاد دكتر عبدالحسين زرينكوب در اين باره ميگويد : [ مثنوي البته كتاب تعليم است : تعليم طزيقت براي نيل به حقيقت. اما نزد مولوي شريعت نيز از گذرگاه طريقت دور نيست. از اين رو عجب نيست كه شاعر گاه در جستجوي حقيقت شيوه ي اهل شريعت را پيش گيرد. درست است كه مثنوي سخن اهل جدال و اهل كلام نيست اما شاعر در آن مثل اهل كلام در اثبات عقايد و آراء اهل شريعت اهتمام دارد، با اين همه مثل اهل كلام نيست كه تنها يك مذهب و انديشه را درست بداند و حتي جرأت ميكند كه بگويد : « من با هفتاد و سه مذهب يكي ام » . . . در مثنوي مولانا بيشتر به اخلاق و تربيت نظر دارد و مثل يك شيخ تربيت ميكوشد كه خواننده را از خود بيرون بياورد و از او چيز تازه يي بسازد. . . ] پس چرا ما نتوانيم از اين اشعار عرفاني حكايات و تمثيلهاي زيبا مطلبي بياموزيم كه حتي راوي و شاعر و خالق آن (مولانا) كافر هم نيست بلكه مسلماني معتقد و فقيه و عارفي مسلم است. آري مقصودم همان روايت معروف از حضرت علي (ع) است كه ميفرمايند : دانش گمشده ي مؤمن است . پس آن را بياموز حتي اگر از نامسلماني باشد . . . آنچه شخصيت مولانا را براي ما بزرگ جلوه ميدهد گرايشهاي مذهبي او نيست بلكه تلاش بيوقفه ي او براي تهذيب و تربيت انسان است در خلق همچون مجموعه اي عظيم ! اميدوارم منظور مرا از اين همه عرايضي كه داشتم متوجه شده باشيد و توانسته باشم شما را در عين جواب به سؤالتان كمي با عقيده ي شخصي خودم درباره شخصيت ادبي چون مولانا آشنا كرده باشم. از سؤال موشكافانه و دقيق شما سپاسگزارم . انشاءالله به دليل ضعف در مقوله ي درس فيزيك مزاحمتان خواهم شد !! به اميد ديدار . . .

سوال : قطعه چه نوع شعري است؟

پاسخ : با سلام خدمت شما دوست گرامي و عذرخواهي به دليل تأخير در جواب دادن سؤالتان
قطعه نوعي قالب شعري يا آرايه ادبي است كه طرز قرار گرفتن قافيه‌ها در آن بدين صورت است كه « تمام مصرع‌هاي دوم هر بيت با يكديگر هم‌قافيه هستند. » تعداد ابيات قالب شعري قطعه حدود 7 الي 10 بيت مي‌باشد و اصولا در آن براي بكار بردن پند و اندرز و نصيحت، بيان تمثيل‌ها و حكايت‌ها، مسائل اجتماعي و فرهنگي و ... به كار ميرود. اميدوارم در هر كجا كه هستيد موفق باشيد . . . با تشكر

5

۲۸ بازديد
سوال : كلمه ي ((گربه)) از نظر دستور زبان
كلمه ي خاص است يا عام

پاسخ : با عرض سلام و آرزوي موفّقيّت براي شما دوست خوبم
اگر منظورتان كلمه‌ي « گريه » است، اين كلمه از نظر دستور زبان اسم مصدر مي‌باشد. چرا كه اين كلمه حاصل معني فعلش يعني « گريستن » را نشان مي‌دهد و دقيقاً اين، تعريف اسم مصدر است، پس قاعدتاً نمي‌تواند اسمي خاص باشد كه فقط مخصوص يك چشم باشد بلكه گريه شامل هر چشمي و هر كسي مي‌تواند باشد، پس كلمه‌اي عام است و از لحاظ دستور زبان « اسم مصدر » است. امّا اگر منظورتان كلمه‌ي « گربه » نام يك حيوان مي‌باشد باز نيز كلمه‌اي عام است زيرا بر گروهي مشخّص ناميده مي‌شود و بر گروهي از حيوانات هم‌جنس دلالت دارد . مؤيّد باشي . . .

 

سوال : آيا هميشه قبل از را مفعول ميايد؟

پاسخ : با عرض سلام خدمت شما دوست عزيزم
همينطور كه مي‌داني « مفعول » كلمه‌، شخص يا چيزي است كه كاري يا اتّفاقي بر آن واقع شده باشد. مثلاً « ميثم كتاب را برداشت » كتاب در اين جمله نقش مفعول دارد زيرا عمل برداشتن روي آن انجام شده است. مــــا در زبــــان فارسي مي‌گوييم « را » نشانه‌ي مفعولي است يعني هر كلمه‌اي كه قبل از « را » بيايد مي‌تواند مفعول باشد. فعلا در سطح ادبيّات راهنمايي اين قانون قطعي است :
« هر كلمه‌اي كه قبل از « را » بيايد، مفعول است. » امّا اين را بدان كه بعدها در دبيرستان و در درس دستور زبان با چند نوع ديگر از حرف « را » آشنا خواهي شد. براي همين است كه در صفحه‌ي 81 كتاب فارسي قسمت بياموزيم خطّ آخر نوشته شده است : مفعول « غــــــــــالبــــــــــاً » همراه حرف «را» مي‌آيد و نه هميشه‌ي هميشه. كه دليلش را انشاءالله دبيرستان متوجّه خواهي شد. بله الان در راهنمايي هر كلمه‌اي كه قبل از « را » بيايد « مفعول » است.
هميشه پيروز باشي، انشاءالله . . .

6

۲۸ بازديد
سوال : با عرض سلام. يك قطعه ادبي درباره خدا يا مادر پاسخ : در سال 1360 نشر فروغ كتابي چاپ كرد به نام جنگ مادر،به اين كتاب مراجعه جنيد.با اين حال در ميان اشعار اين كتاب من از شعر فريدون مشيري كخ بسيار هم كوتاه است خوشم مي ايد و به شما پيشنهاد ميكنم از آن استفاده منيد. اگر نتوانستيد كتاب را پيدا كنيد دوباره با ما تماس بگيريد.
در مورد اشعار مربوط به خدا،تقريبا در ابتداي اكثر منظومه هاي فارسي قطعاتي در توحيد خداوند هست به يكي از آنها مراجعه كنيد،ممكن است به دردتان بخورد.

 

سوال : كلمه " طراري " يعني چه؟

پاسخ : اين كلمه نوعي صفت است كه به معناي « تردستي » و همچنين عيار و كيسه‌‌بر هم معنا مي‌دهد.

7

۳۰ بازديد
سوال : باسلام وتشكر از زحمت هاي بي كرانتان

مي خواستم بدانم كه كدام يك از كلمه زير عام و كدام يك خاص هستند؟
1)گربه 2)ارامگاه 3)خانه 4)كعبه
ميرسي و ممنون پاسخ : با سلام
لازم مي‌دانم براي شما دوست عزيز تعريف اسم خاص و اسم عام را بيان كنم. اسم خاص اسمي است كه بر فرد يا افرادي مخصوص و معيني اطلاق مي‌شود و به همه افراد هم‌جنس شامل نمي‌گردد. در ضمن اين بدين معنا نيست كه اسم خاص فقط بايد يكي باشد و ممكن است صدها و هزارها مسمّي داشته باشد مثل : علي ، مريم و . . .
در مقابل اسم عام اسمي است كه شامل كليه افراد هم جنس باشد . مانند « كتاب ، پسر ، شهر » كه به همه كتابها و پسران و شهرها شامل‌اند. با اين توضيح :
گربه : اسم خاص
آرامگاه : اسم عام
خانه : اسم عام
كعبه : اسم خاص

 

سوال : كوه دماوند آيا اضافه تعلقي است يا اضافه غير تعلقي ؟چرا؟

پاسخ : با سلام
در مورد اضافه‌ي « كوه دماوند » ايــن توضيح را يادآور مي‌شوم كه چون مضاف يعني « كوه » اسم عام و مضاف‌اليه يعني « دماوند » نام آن است پس اين اضافه ، غير تعلقي يا غير تخصيصي است. به بيان بهتر اين تركيب، « اضافه توضيحي» است.
كه مثال از اين قبيل بسيار است مثل : كشور ايران ، قاره آفريقا و

3

۲۵ بازديد

 

سوال : لطفا متن زير را تصحيح كنيد
همه ي قشرهاي مردم در ميادين متمركز شده بودند

پاسخ : اين جمله اگر مثلا از گوينده اخبار تلويزيون شنيده شود-چنانكه شنيده مي شود- البته خالي از ايراد است، چرا كه جمله مجموعه اي از كلمات است كه مفهوم مشخصي را ادا مي كند. مفاهيم اين جمله كاملا واضح و مشخص است. شنونده به راحتي در ميابد كه: 1- اكثر مردم در ميدان جمع شده بودند (مي گويم اكثر مردم و نه همه مردم ؛ زيرا معناي هر كلمه در هم نشينش با ساير كلمات عبارت،تعريف مي شود. اين جمله درباره يك حركت مردمي است و حركت هاي مردمي هميشه با اغراقهاي تبليغاتي گزارش مي شوند و مثلا از بيماران،كودكان و پيرزناني كه در ميدان ها نبوده اند،صرف نظر مي شود و از همين جا مقوله ادبي مجاز متولد مي شود و معلوم مي شود كه همه مجازا به معني اكثر است.)
2- مردم از طبقات و گونه هاي مختلف شهروندي بوده اند.
3- ممكن است همه اين جماعت در ميدان نبوده باشند اما تراكم آنها در ميدان بيشتر بوده است.
4- از اكثر طبقات مردم نمونه هايي در ميدان حضور داشته اند.
5- جامعه انساني مورد بحث چنان تكامل يافته بوده است كه از طبقات گوناگون تشكيل مي شده .
مي بينيد كه جمله كامل است و پيام با تمام زوايدش دريافت شده اما در يك فصاي ادبي تر و دقيق تر ايراداتي بر اين جمله وارد است مثلا قشر به معني پوست است و استفاده از آن به جاي لايه ها(كه ناظر بر گونه اي نگاه استثماري و نردباني نسبت به طبقات اجتماعي است)و يا به جاي طبقات ،شايد درست نباشد.فقط شايد.
اما اگر در عرف زباني، ايرانيان امروز اين كلمه را به همين معنا پذيرفته اند،به سختي مي توان آن را غلط انكاشت.لطفا نگوييد كه با اين سهل انگاريهازبان فارسي نابود مي شود در اين صورت اين زبان مدتهاست كه نابود شده است. از وقتي كه فارسي دري جاي پهلوي را گرفت يا حتي هنگامي كه پهلوي حتي فارسي باستان هخامنشيان و اوستايي را گرفت و يا شايد وقتي كه فارسي باستان و اوستايي جاب زبان هندوايراني اوليه را گرفتند و با شايد قرن ها قبل از آن. بگذريم.
اما اين جمله حقيقتا زيبا نيست. مقابسه كنيد:
همه اقشار مردم در ميادين شهرمتمركز شده بودند.
همه گروههاي مردم در ميدان هاي شهر جمع شده بودند.
همه طبقات مردم در ميدان هاي شهر تجمع كرده بودند.
با اين حال پيشنهاد مي كنم در باره عبارت متمركز شدن بيشتر دقت كنيد و مقايسه كنيد:
ارتش ايران در جبهه فاو متمركز شد.
ارتش ايران در جبهه فاو جمع شد.
ارتش ايران در جبهه فاو تجمع كرد.
در تمركز معني خاصي است كه در شدن و تجمع كردن نيست مثلا زنبور ها در كندو متمركز هستند اما درباره ميادين،ميدان ظاهرا كلمه اي است و در عربي به صورت ميادين جمع بسته شده است.
تازگيها مي گويند صلاح نيست در نوشته هاي فارسي لغات فارسي را با جمعهاي عربي استفاده كنيم هر چند قدما استفاده كرده اند و اگر عمر بيشتري ميافتند تا الان هم استفاده مي كردند. خدا عالم است.

 

سوال : فعل لازم چيست؟

پاسخ : با سلام
فعل لازم فعلي است كه بي مفعول ، معني جمله را تمام مي‌كند يا به سخن ديگر به مفعول نيازي نداشته باشد ، فعل لازم يا ناگذر ناميده مي‌شود مانند « آمد » در اين جمله :
سعيد آمد
در اين جمله مفعولي نيست و معني جمله بي مفعول كامل است. همچنين براي مثال فعل‌هاي « افتاد » ، « ايستاد » و « نشستند » در جمله‌هاي زير نيازي به مفعول ندارند و فعل لازم‌اند :
سيب از درخت افتاد .
احمد جلو در ايستاده است.
بچه‌ها در كلاس در جاي خود نشستند.

4

۲۸ بازديد

 

سوال : كتب سنايي را نام ببريد

پاسخ : ديوان اشعار،حديقه الحقيقه يا الهي نامه،سيرالعباد،طريف التحقيق،كارنامه بلخ،عشق نامه ،عقل نامه و تجربه العلم.
براي اطلاعات بيشتر مي توانيد به كتاب تاريخ ادبيات دكتر صفا رجوع كنيد.

 

سوال : مزخرف به چه معني ميباشد

پاسخ : با سلام
به معناي « آراسته شده با چيزهاي فريبنده ، سخن بيهوده و بي‌اصل و دروغ كه مثل سخن راست آراسته شده باشد . »

1

۲۸ بازديد
 

سوال : معني اين بيت چيست ؟
شيوه ي نرگس ببين نزد بنفشه نشين /
سوسن رعنا گزين زرد شقايق بيار

پاسخ : با عذرخواهي فراوان جهت تأخير در پاسخ به سؤال شما دوست گرامي
در اين بيت از چند صنعت استفاده شده است كه مهمترين‌آن‌ها تشبيه و استعاره است. بهتر است كه اين بيت در قالب شعر خود معنا شود. يعني مي‌بايست براي معنا كردن اين بيت، به ابيات قبلي آن نيز توجّه كرد. ولي به هر حال به نظر من خود بيت به تنهايي مي‌تواند اين معني را بدهد كه :
شيوه‌ي زندگي‌كردن را از گل نرگس بياموز كه در كنار بنفشه مي‌نشيند ، دوستي چون گل سوسن و شقايق را بر مي‌گزيند و همدم و در كنار هم به زيستن ادامه مي‌دهند . . .

سوال : لطفا در مورد قالب شعري قصيده توضيح داده و فرق آن را با غزل بفرماييد.
متشكرم . . .

پاسخ : قصيده و غزل از لحاظ قالب شعري و شكل قرار گرفتن قافيه مثل هم هستند :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ× ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ×
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ×
يعني مصراع اول شعر با همه‌ي مصراع‌هاي زوج هم‌قافيه است. امّا تفاوت اين دو قالب شعري در معنا و تعداد ابيات است. يعني غزل بيشتر جهت بيان مفاهيم بلند عرفاني ، داستان‌هاي عاشقانه و ... بكار رفته و معمولا تعداد ابيات آن حداقل 7 و حداكثر 15 بيت مي‌باشد ولي قصيده جهت توصيف شخص و روحيات و اخلاقيات او، مناظر طبيعي، طبيعت، پند و اندرز و نصيحت و... به كار مي‌رود و تعداد ابيات آن معمولا زياد است.

2

۳۲ بازديد
 

سوال : اين شعررامعني كنيد:
سلسله موي دوست حلقه دام بلاست
هركه دراين حلقه نيست فارق ازاين ماجراست

پاسخ : تقريبا از قرن7 هجري معمول شد كه غزلهاي عاطفي در چند سطح معنايي قرائت شوند و هرچه تعداد سطوح معنايي شعر بيشتر بود شاعر حد اقل در نزد آيندگانش برجسته تر و موفق تر مي بود. در اين ميان به سه سطح صريح و ادبي و رمزي بايد اشاره كرد .اما نهايتا خامي است اگر بينگاريم كه اين سه سطح كاملا از يكديگر جدا شده اند. حالا تلاش مي كنيم سطح صريح اين شعر را گزارش كنيم.
موي زنجير گون معشوق مانند مانند گره هاي دمي است كه عاشق را گرفتار مي كند و به خود مي كشاند
و هر كه در اين دام نيست از اين داستان بي خبر و بي اندوه است
اما قضيه به اين سادگيها نيست به اين توضيحات توجه كنيد
سلسله/ زنجير .زنجير هم براي بستن و گرفتار كردن است و هم حلقه حلقه است .
حلقه/ حلق به معناي تراشيدن مو نيز آمده است و نيز گروه گردامده ايست كه مشغول گفتگو و كارهاي فكري باشند.ازانواع مهم حلقه، حلقه هاي دراويش است كه به اعضاي سلسله هاي عرفاني تعلق داشته اند. علاوه بر همه اينها به سادگي پيداست كه حلقه دام طناب دار مانندي ايست كه در راه حيوانات مي گذاشته اند و جون گيسوي معشوق تابدار و برگشته است مانند همان دام حلقه ايست.
ماجرا / داستاني زنجيره وار و بلند است و از اين نظر درست مثل گيسوست و از طرفي گفتگوي درويشانه ايست كه در حلقه هاي عرفاني در مي گرفته و در طي آن اگر درويشان از هم گله و كدورتي داشته اند مطرح مي كردند تا بر طرف شود.
حالا از كنار هم گذاشتن اين اطلاعات شبكه پيچيده اي از معاني و تخيلات به وجود مي آيد.اين قسمتي از سطح ادبي شعر است. اما با كمك اين دو سطح به معناي رمزي نزديك بايد شد.
سلسله / زنجيره متوالي خلقت است كه از راس آفرينش آغاز مي شود و به طرف زمين مي آيد.اين زنجيره مخلوقات را گرفتار خود كرده است ونمي گذارد آنها به مخلوق خود برسند. هريك از مخلوقات در واقع حلقه اي از اين زنجيره بلندند كه با مويي به راس خلقت وصلند.
بلا / ظاهرا به معني گرفتاري است؛ اما اين كلمه بسيار شبيه واژه ايست كه گويا مخلوقات در بدو آفرينش در پاسخ پرسش خداوند مطرح نمودند. او پرسيده بود « آيا من خداي شما نيستم » و وآنها گفته بودند «بلا» . عرفا معتقدند كه همين سؤال و جواب حق خدايي و بندگي را ميان آنها به وجود آورد. در واقع اين گفتگو براي رفع كدورت و ابهام در شناخت بندگان از خداي خود بود و اين شناخت مشقات و آزمونهاي فراواني براي انسان پديد آورد.
بنا بر اين اطلاعات مي توانيد سطح رمزي شعر را دريابيد. كافيست تخيل خود را فعال كنيد .

سوال : چه فرقي بين عرفان عراقي وخواجو است

پاسخ : خواجو و عراقي كه البته دومي بر اولي مقدم است،هر دو از پيوستگان رسمي صوفيان زمان خود بوده اند. خواجو اصلا به طريقت مرشديه كه نسب به شيخ ابو اسحاق كازروني ميرساند تعلق داشت و از مشايخ عصر خويش با شيخ امين الدين بلياني ارادت مي ورزيد.همين شيخ امين الدين را حافظ نيز در اشعار خويش ستوده بود و گذشته از اينها خواجو به خانقاه شيخ علاالدوله سمناني هم رفت و آمد داشت. تمام اين مشايخ نهايتا از متشرع ترين و ميانه رو ترين صوفيان زمان خويش به شمار مي آمدند.همين خصايص در ديدگاه عرفاني-ادبي خواجو ماندگار شد. او نيز چونان حافظ شعر و عرفان را دو ساحت تخصصي هم دوش اما قابل تفكيك مي دانست و بيشتر حامل صلاحيت عمومي تصوف زمان خود بود:دنياي شيرين،آرام و محترم كه در شور انگيز ترين مراحل خويش رندانه و بي آن كه هنجارهاي اجتماعي را بياشوبد ،خلوت عارف را درخشان مي ساخت.
عراقي اما عالمي مدرسي بود كه به تاثيز جماعتي از قلندران كه اساسا به شوريدگي،خرق عادت و آداب و بي توجهي به ظواهر شرعي و قضاوت عمومي مشهور بودند،ترك درس و بحث و فقه و حديث كرد و به مولتان هند رسيد و ارادت به شاخه هندي سهرورديه ورزيد.اين شاخه بر خلاف تنه اصلي خود كه جرياني زاهدانه بود بعدها زمينه ظهور پردامنه قلندران هند را فراهم ساخت.
عراقي تصوف را و شعر را (به عنوان ظهور طبيعي عوارض تصوف و قسمتي از فرايند دگر ديسي صوفي)پس از آن شو ريدگي، آغاز نمود. جهان گردي پيشه كرد و در آسياي صغير تحت تاثيز تند نظريات ابن عربي قرار گرفت كه در زمان خود و حتي امروز نيز ديدگاهي انقلابي است. همين نظريات را شيخ علاالدوله سمناني كه از جمله مشايخ طرف ارادت خواجو بود هرگز بر نمي تابيد و آن را خارج از طريقت ميانه روي خويش مي يافت. باري شور و يگانگي از اختصاصات فكري و طريقتي عراقي است.
شايد اختلاف مشرب عراقي و خواجو را بتوان نمونه رقيقتري از اختلاف سياق حافظ و مولانا جلال الدين رومي دانست.

چند داستان كوتاه كوتاه

۲۹ بازديد

  داستان ، كوتاه كوتاه درددل
نويسنده : توفيق بيتوشي

همين‌طور كه داشت با خود حرف مي‌زد، روي نيمكتي نشست و روبه‌روي آن مرد شروع كرد به درد دل... «آقا چه كنم، نمي‌تونم ادامه دهم، به خرخره‌م رسيده، نمي‌تونم خرج بچه‌هامو دربيارم، به زور فيش‌هاي...»

- مرد ديگر كه تا آن موقع ساكت بود، بلند شد و با حركات اشاره به مرد مي‌فهماند: كه تو چي مي‌گي، نمي‌فهمم!!! او «كر» بود، او «كر» بود!

پيوند
نويسنده : نسترن نسرين دوست

اولين‌باري كه فكر جمع‌آوري گل وگياه به سرم زد روزي بود كه از راه پله شاخه شكسته گياهي را برداشتم و آن را در ليواني آب گذاشتم.

شاخه خيلي زود ريشه دواند و گياه زيبايي شد. شوق اين رويش در من ريشه دواند. دائم گياه‌ها را پيوند مي‏زدم. هر روز چند گلدان به گلدان‏هايم اضافه مي‌شد، حتي يك برگ در دستان من بعد از مدت كوتاهي به گياهي بزرگ و بالنده تبديل مي‏شد. گياهان سرسبز همه‌جاي خانه را تسخير كرده بودند. به سقف، اتاق خواب، بالكن، آشپزخانه، حمام و توالت راه پيدا كرده بودند. خانه‏‏ام جنگل كوچكم بود. اما روزي كه موعد ترك كردن بود، نه از سيل خبري بود نه از زلزله نه از توفان. جنگ‏هاي ويرانگر هم جاهاي ديگري بودند، اما بايد مي‏رفتم. بايد تخليه مي‌كردم. بايدها نابودي را حق خود مي‌دانستند. بي‏خانمان‏تر از آن بودم كه جنگلم را به دوش بكشم و با خود ببرم. تا آنجا كه توانستم تكه‏هايش را به خانه دوستان كشاندم، ولي اولين گلدانم را -همان تك شاخه رو به مرگ در راه‌پله را كه ديگر شبيه درختچه‏اي شده بود- براي خودم مي‌خواستم. به زحمت او را به جاي سرسبز بكري بردم. چاله‏اي كندم و درختچه را كاشتم و خودم را به او پيوند زدم. حالا ما در دل زمين در هم جفت شده‏ايم و ريشه مي‏دوانيم و به سوي آفتاب رشد مي‌كنيم.

عروسك بازي
نويسنده : نيلوفر انسان

نيلوفر انسان: زن جيغي كشيد و با صداي بلند به مرد گفت: «نندازي‌اش! آن طوري بغلش نكن.»

مرد كه جا خورده بود، ابرو گره كرد و گفت: «اي بابا! مثل اينكه بچه من هم هست‌ها! بي‌دست و پا كه نيستم!» زن با همان صداي نگران گفت: «نه! منظورم اين است كه شما مردها بلد نيستيد بچه‌داري كنيد. »

مرد با حالت تمسخرآميزي گفت: «مثلا شما زن‌ها بلديد؟» زن جوري كه مي‌خواست قاطع به نظر برسد، گفت: «بله! معلوم است كه بلديم؛ ما زن‌ها در بچگي با عروسك بازي كردن، اين چيزها را ياد گرفتيم.» مرد دوباره ريشخندي زد و گفت: «شما زن‌ها در بچگي چشم عروسك‌هايتان را هم كور كرده‌ايد و صورت عروسك‌ها را خط خطي؛ از كجا بدانم با بچه من اين كار را نمي‌كني؟»

زن رويش را برگرداند و با غيظ رفت توي پذيرايي.

منبع : سايت تبيان