2

مشاور شركت بيمه پارسيان

2

۳۳ بازديد
 

سوال : اين شعررامعني كنيد:
سلسله موي دوست حلقه دام بلاست
هركه دراين حلقه نيست فارق ازاين ماجراست

پاسخ : تقريبا از قرن7 هجري معمول شد كه غزلهاي عاطفي در چند سطح معنايي قرائت شوند و هرچه تعداد سطوح معنايي شعر بيشتر بود شاعر حد اقل در نزد آيندگانش برجسته تر و موفق تر مي بود. در اين ميان به سه سطح صريح و ادبي و رمزي بايد اشاره كرد .اما نهايتا خامي است اگر بينگاريم كه اين سه سطح كاملا از يكديگر جدا شده اند. حالا تلاش مي كنيم سطح صريح اين شعر را گزارش كنيم.
موي زنجير گون معشوق مانند مانند گره هاي دمي است كه عاشق را گرفتار مي كند و به خود مي كشاند
و هر كه در اين دام نيست از اين داستان بي خبر و بي اندوه است
اما قضيه به اين سادگيها نيست به اين توضيحات توجه كنيد
سلسله/ زنجير .زنجير هم براي بستن و گرفتار كردن است و هم حلقه حلقه است .
حلقه/ حلق به معناي تراشيدن مو نيز آمده است و نيز گروه گردامده ايست كه مشغول گفتگو و كارهاي فكري باشند.ازانواع مهم حلقه، حلقه هاي دراويش است كه به اعضاي سلسله هاي عرفاني تعلق داشته اند. علاوه بر همه اينها به سادگي پيداست كه حلقه دام طناب دار مانندي ايست كه در راه حيوانات مي گذاشته اند و جون گيسوي معشوق تابدار و برگشته است مانند همان دام حلقه ايست.
ماجرا / داستاني زنجيره وار و بلند است و از اين نظر درست مثل گيسوست و از طرفي گفتگوي درويشانه ايست كه در حلقه هاي عرفاني در مي گرفته و در طي آن اگر درويشان از هم گله و كدورتي داشته اند مطرح مي كردند تا بر طرف شود.
حالا از كنار هم گذاشتن اين اطلاعات شبكه پيچيده اي از معاني و تخيلات به وجود مي آيد.اين قسمتي از سطح ادبي شعر است. اما با كمك اين دو سطح به معناي رمزي نزديك بايد شد.
سلسله / زنجيره متوالي خلقت است كه از راس آفرينش آغاز مي شود و به طرف زمين مي آيد.اين زنجيره مخلوقات را گرفتار خود كرده است ونمي گذارد آنها به مخلوق خود برسند. هريك از مخلوقات در واقع حلقه اي از اين زنجيره بلندند كه با مويي به راس خلقت وصلند.
بلا / ظاهرا به معني گرفتاري است؛ اما اين كلمه بسيار شبيه واژه ايست كه گويا مخلوقات در بدو آفرينش در پاسخ پرسش خداوند مطرح نمودند. او پرسيده بود « آيا من خداي شما نيستم » و وآنها گفته بودند «بلا» . عرفا معتقدند كه همين سؤال و جواب حق خدايي و بندگي را ميان آنها به وجود آورد. در واقع اين گفتگو براي رفع كدورت و ابهام در شناخت بندگان از خداي خود بود و اين شناخت مشقات و آزمونهاي فراواني براي انسان پديد آورد.
بنا بر اين اطلاعات مي توانيد سطح رمزي شعر را دريابيد. كافيست تخيل خود را فعال كنيد .

سوال : چه فرقي بين عرفان عراقي وخواجو است

پاسخ : خواجو و عراقي كه البته دومي بر اولي مقدم است،هر دو از پيوستگان رسمي صوفيان زمان خود بوده اند. خواجو اصلا به طريقت مرشديه كه نسب به شيخ ابو اسحاق كازروني ميرساند تعلق داشت و از مشايخ عصر خويش با شيخ امين الدين بلياني ارادت مي ورزيد.همين شيخ امين الدين را حافظ نيز در اشعار خويش ستوده بود و گذشته از اينها خواجو به خانقاه شيخ علاالدوله سمناني هم رفت و آمد داشت. تمام اين مشايخ نهايتا از متشرع ترين و ميانه رو ترين صوفيان زمان خويش به شمار مي آمدند.همين خصايص در ديدگاه عرفاني-ادبي خواجو ماندگار شد. او نيز چونان حافظ شعر و عرفان را دو ساحت تخصصي هم دوش اما قابل تفكيك مي دانست و بيشتر حامل صلاحيت عمومي تصوف زمان خود بود:دنياي شيرين،آرام و محترم كه در شور انگيز ترين مراحل خويش رندانه و بي آن كه هنجارهاي اجتماعي را بياشوبد ،خلوت عارف را درخشان مي ساخت.
عراقي اما عالمي مدرسي بود كه به تاثيز جماعتي از قلندران كه اساسا به شوريدگي،خرق عادت و آداب و بي توجهي به ظواهر شرعي و قضاوت عمومي مشهور بودند،ترك درس و بحث و فقه و حديث كرد و به مولتان هند رسيد و ارادت به شاخه هندي سهرورديه ورزيد.اين شاخه بر خلاف تنه اصلي خود كه جرياني زاهدانه بود بعدها زمينه ظهور پردامنه قلندران هند را فراهم ساخت.
عراقي تصوف را و شعر را (به عنوان ظهور طبيعي عوارض تصوف و قسمتي از فرايند دگر ديسي صوفي)پس از آن شو ريدگي، آغاز نمود. جهان گردي پيشه كرد و در آسياي صغير تحت تاثيز تند نظريات ابن عربي قرار گرفت كه در زمان خود و حتي امروز نيز ديدگاهي انقلابي است. همين نظريات را شيخ علاالدوله سمناني كه از جمله مشايخ طرف ارادت خواجو بود هرگز بر نمي تابيد و آن را خارج از طريقت ميانه روي خويش مي يافت. باري شور و يگانگي از اختصاصات فكري و طريقتي عراقي است.
شايد اختلاف مشرب عراقي و خواجو را بتوان نمونه رقيقتري از اختلاف سياق حافظ و مولانا جلال الدين رومي دانست.
تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد