با قرار دادن نشانگر موس روي كلمات مشخص شده در غزل معني كلمه برايتان نمايش داده مي شود
۱- صلاح كار كجا و من خراب كجا
ببين تفاوت ره كز كجاست تا به كجا
۲- دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
كجاست دير مغان و شراب ناب كجا
۳- چه نسبت است به رندي صلاح و تقوا را
سماع وعظ كجا نغمه رباب كجا
۴- ز روي دوست دل دشمنان چه دريابد
چراغ مرده كجا شمع آفتاب كجا
۵- چو كحل بينش ما خاك آستان شماست
كجا رويم بفرما از اين جناب كجا
۶- مبين به سيب زنخدان كه چاه در راه است
كجا هميروي اي دل بدين شتاب كجا
۷- بشد كه ياد خوشش باد روزگار وصال
خود آن كرشمه كجا رفت و آن عتاب كجا
۸- قرار و خواب ز حافظ طمع مدار اي دوست
قرار چيست صبوري كدام و خواب كجا
وزنغزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
۱- مصلحت انديشي در كار و زندگي كجا و من خراب بي سامان كجا؛ ببين ميان اين دو راه و روش چقدرفاصله وجود دارد.
واو در مصراع اول افاده معني دوري و ناسازگاري ميكند. يعني من با صلاح كار فاصله دارم. غياثالغات اين واو را واو استعباد ناميده است.
خراب: فاسد و گناهكار و گاهي آن را در معني مست و لايعقل آورده است.
ميگويد مصلحت انديشي در كارهاي زندگي نياز به حزم و دورانديشي دارد و من كه رند و بي پروا هستم، از صلاح انديشي به دورم. ميان روش زندگي من با مصلحت انديشي فاصله بسيار است.
۲- از خانقاه و خرقه نيرنگ و ريا دلگير شدم؛ دير مغان و شراب ناب كجاست.
صومعه: در اصل عبادتگاه عيسويان است كه در بالاي كوه و تپه واقع شده باشد. معادل دير؛ و سپس در ادبيات فارسي در معني خانقاه آمده است و در بيت مراد همين معني اخير است. براي خود كلمه دير نيز چنين خلط و اشتباهي پيش آمده است. چنانكه غالباً به عنوان معبد زردشتيان به صورت دير مغان ميآيد، حال آنكه دير اصلاً معبد نصاري است.
سالوس: چرب زبان؛ چرب زباني، رياكاري
و معني اينكه از خانقاه و پوشيدن خرقهاي كه با ريا و نيرنگ ملازمه دارد ملول شدم. معبد مغان زردشتي و شراب ناب كجاست.
همچنانكه صومعه با خرقه تزوير ملازمه دارد؛ دير مغان نيز با شراب ملازمه دارد. زيرا رسم زردشتيان است كه در معابد خود شراب بريزند و بنوشند و مغان و موبدان مباشر امرند.
۳- تقوي و پرهيزگاري با عوالم بي پروايي چه مشابهتي دارد؛ شنيدن واعظ كجا و شنيدن آواي رباب كجا.
كلمه رند در حافظ بسيار آمده و ميتوان گفت كه از كلمات كليدي است. مجموعاً بايد گفت رند را به كسي اطلاق ميكنند كه زيرك، لاابالي، بي قيد به آداب و رسوم عمومي و اجتماعي باشد. كسي كه بيتوجه به جو ومحيط حداكثر بهره را از حيات گذرا برگيرد.
سماع: « در لغت به معني شنيدن است. چنانكه گويند سماع حديث، سماع قرآن. اما در اصطلاح صوفيه عبارتست از آواز خوش و آهنگ دل انگيز و بطور مطلق قول و غزل . آنچه ما امروز از آن به موسيقي تعبير ميكنيم.» شاعر با توجه به دو معني مذكور كلمه سماع را طوري به كاربرده كه طنزي در بر دارد. يعني از سماع وعظ ما را به ياد معني ديگر سماع كه موسيقي است مياندازد و بلافاصله نغمه رباب
را ميآورد و به آن سو توجه ميدهد.
نغمه: صداي خوش، لحن يا آواز.
رَباب: در تداول رُباب، سازي است رشته اي كه با كمانه (آرشه) تواخته ميشود و يكي از انواع آن كمانچه است. صورت تكامل يافته آن ويلن امروزي است.
خلاصه معني بيت اين كه عوالم رندي و بي پروايي با عوالم تقوي و پرهيزگاري قابل تلفيق نيست و نسبت اين دو به يكديگر مثل نسبت شنيدن موعظه است با شنيدن موسيقي.
۴- دل دشمنان از روي دوست چه درك ميكند؛ ميان چراغ مرده و شمع درخشان آفتاب فرق بسيار است.
ميگويد دل دشمن بر اثر كينه تيره است، نميتواند از روي درخشان دوست چيزي درك كند و به فيضي برسد. قياس ميان اين دو، مثل قياس ميان چراغ خاموش و شمع روشن آفتاب است – دل دشمن شمع مرده و روي دوست آفتاب درخشان است.
۵- وقتي خاك آستان در خانه شما سرمه چشم ماست؛ بفرماييد از اين آستان كجا برويم.
كحل: كوبيده سنگ سياه رنگي است كه براي تقويت به چشم ميكشيدهاند. سرمه.
بينش: رويت و در بيت به معناي چشم آمده است.
جناب: درگاه ، آستان.
ميگويد وقتي خاك آستان در خانه شما براي ما خاصيت سرمه را دارد و سبب تقويت بينايي ما ميشود، از در خانه شما به كحا برويم. ناگزير سر بر آستانه در خانه شما ميگذاريم تا آن خاك در چشم ما برود.
۶- به سيب زنخدان نگاه مكن و مراقب باش كه در اين راه چاه وجود دارد؛ اي دل من با اين شتاب كجا ميروي.
زنخدان يا زنخ: چانه: سيب زنخدان: چانهي زيبا مثل سيب. چاه زنخدان: گودي ميان لب زيرين و چانه.
تكرار كجا در مصراع دوم براي اظهار شگفتي است.
ميگويد وقتي به سوي سيب زنخدان معشوق ميروي توجه داشته باش در چاه زنخدان نيفتي؛ و مقصود اينكه هنگامي كه متوجه زيبايي معشوق هستي از آفات و گرفتاريهاي راه عشق غافل مباش.
۷- روزگار وصال، كه آرزو دارم هميشه به خوبي از او ياد شود، گذشت. آن ناز و كرشمه معشوق و آن عتاب و تندي كجاست.
ميگويد روزگار وصال كه ذكر خيرش برقرار بماند، گذشت؛ آن عوالم كه گاهي ناز و كرشمه و گاهي برخورد و تندي ميان ما و محبوب بود، كجا رفت.
سودي تذكر اكيد داده كه «ياد» بدون اضافه به «خوش» خوانده شود و در اين صورت معني اين ميشود كه ياد بر روزگار وصال خوش باد، كه معني درستي ندارد. اما «يادِ خوشش باد» را ذكر خيرش برقرار باد معني ميكنيم.
۸- اي دوست آرام و خواب از حافظ توقع مدار؛ قرار چيست، صبر و تحمل چه چيز است و خواب كجاست.
و بدين ترتيب غزل كه با اظهار بي پروايي نسبت به صلاح كارِمن خراب آغاز ميشود، در سرگشتگي و بيقراري پايان ميپذيرد.