چرخ روزگار
شاعر : علي سليمان
روزگار
آسياب كهنهايست
در حياط خانهات
گيسوران دختر عليست
آشنا به شانهات
همسرت
مزد آفرينش خداست
همكلام هر اذان توست
ماه آسمان توست
روزگار بچههاي توست
آب و آفتاب
در حياط خانهات نشستهاند
غصهات
گوشهگيري عليست
شاديات
كهكشان شيري عليست
شير مردهاي معركه
بچههاي تو
در كنار آفتاب ماندهاند
در شب شكستن غرورها
بيگمان برادران تو
خواب ماندهاند
ماه دين
بازوي سپاه دين
بيقرار توست
صبر تو
افتخار توست
مادر برادران آفتاب
هم مسير آسمان نشستهاي
شكستهاي
ايستادهاي
مثل همسرت
صاف و سادهاي
بزرگ مادر ماه هميشه كامل عشق
شاعر : كاظم بهمني
رسالتت نه فقط صاحب پسر شدن است
تو را كنار علي شأن همسر شدن است
بزرگ مادر ماه هميشه كامل عشق!
هنوز نور تو در حال بيشتر شدن است
محبتت رقمي در دل علي دارد
كه رو به آينه در حل ضربدر شدن است
رسيدن تو به وصل علي به ما آموخت
مهمتر از همه از جانبش نظر شدن است
مرنج دختر صحرا اگر عروسي تو
به ظن بيوه زني اوج در به در شدن است
... حسودهاي مدينه تو را نميفهمند
و قلب تيره سزاوار شعلهور شدن است
تمام ميشود اين غم همين كه برگردي!
فرشته مسئلهاش از بابت بشر شدن است
تو آن ضمير بلندي كه راز عرفانت
نتيجه گذر از مرز خونجگر شدن است
سكوت كن كه «ادب» يادداشت بردارد
سخن بگو كه «حيا» فكر باور شدن است
كه عشق در تو نه با مهر مادري يكسوست
نه فارغ از غم هفتاد و يك نفر شدن است
دو دست خويش به جاي تو داده فرزندت
وگرنه ميل تو هم بر «گشته پر» شدن است
حسين تا كه نماند به روي نيزه غريب
سفارشت به پسرها بدون سر شدن است
... خيال مرثيهسازم به روضه ميكشدم
ولي تمايلم امشب به بر حذر شدن است
به زخمتان دم رفتن نمك نميپاشم
«بشيرم» و همه سعيم به خوش خبر شدن است
خيال مرثيهساز مرا ببخش اي سرو!
كبوترست و به دنبال ماه بر شدن است