
غزل در شعر فارسي به اشعاري كه بر يك وزن و قافيت و با مطلعي مصرع كه به طور معمول بين پنج تا دوازده بيت باشد و گاه بيش از آن تا حدود پانزده يا شانزده بيت و به ندرت تا نوزده بيت باشد اطلاق مي شود .
بيت نخستين غزلي از حافظ شاهدي است بر اين سخن :
صلاح كار كجا و من خراب كجا ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا
كلمه ي غزل به معناي لغوي آن عشقبازي ، حديث عشق و عاشقي كردن است و چون اين شعر بيشتر شامل سخنان عاشقانه است آن را غزل ناميده اند . اما در غزل سرايي حديث عشق گفتن شرط نيست چرا كه ممكن است متضمن مضامين اخلاقي ، حكمت و معرفت باشد .
چو بشنوي سخن اهل دل مگو كه خطاست سخن شناس نيي جان من خطا اينجاست
در غزل ابيات همگي به يك موضوع و يك مطلب اختصاص ندارد و تنوع مطالب در آن به چشم مي خورد و حتي گاه بعضي آن را شرط غزل دانسته اند .
مي توان گفت غزل هر قدر لطيف تر و پرسوز و حال تر باشد تأثير و گيرايي آن بيشتر مي شود و مقبول طبع خواننده واقع مي شود به همين دليل در استفاده از الفاظ و معاني بايد دقت و لطافت بسيار به كار برد و از كلمات وحشي ، نامأنوس و خشن دوري نمود.
آن روي بين كه حسن به پوشيده ماه را وان دام زلف و دانه ي خال سياه را
تحول غزلالف – صناعي
در گذشته اصطلاح غزل مخصوص شعر غنايي و سرودهاي آهنگين عاشقانه بوده كه با الحان موسيقي تطبيق مي شده است و آن را غالبا با ساز و آواز مي خوانده اند و اين نوع غزل در تعداد ابيات و ساير خصوصيات نيز قيد و شرطي نداشته است . مدتي بعد آن را مرداف كلمه ي نسيب دانستند و تغزل در قصيده را غزل ناميدند . به تدريج همان غزلي كه پيش آهنگ و در آمد قصايد بود به صورت غزل مفرد درآمد هم چون غزليات عراقي ، سعدي و حافظ كه خود نوعي ممتاز و مخصوص از شعر گرديد و از نسيب و تشبيب قصايد كه تغزل ناميده شد جدا گرديد و گونه يي جداگانه يافت .
ب – معنوي
با گذشت زمان در نوع غزل از نظر معني و مضمون تحولي شگرف روي داد . شعراي قديم كه بيشتر توجهشان به مدح سلاطين ، وزرا و رجال بزرگ عهد خود بود و در غزل هاي تشبيب از حدود معاني وصف و عشق پا فراتر نمي گذاشتند . اما از آن تاريخ كه معاني اخلاقي و مضامين حكمي و عرفاني وارد شعر فارسي شد ، انواع شعر به خصوص غزل از صورت محدود خود بيرون آمد و با انديشه و افكار و معاني اخلاقي و عرفاني آميخته گرديد و اصطلاحاتي چون مي و معشوق ، ميخانه و پير و مي فروش ، خط و خال و زلف در غزليات باقي ماند و زيباترين تصاوير عارفانه را ترسيم نمود .
دلم زصومعه بگرفت و خرقه ي سالوس كجاست دير مغان و شراب ناب كجا
و يا
سعدي حديث مستي و فرياد عاشقي ديگر مكن كه عيب بود خانقاه را
و مي توان گفت عالي ترين معاني غير از آن چه هوسبازان كوته بين توهم نموده اند به كار رفت :
ملامت گوي بي حاصل ترنج از دست نشناسد در آن معرض كه چون يوسف جمال از پرده بنمايي
حسن تخلص در غزللفظ تخلص مرداف خروج به معني بيرون آمدن و انتقال يافتن از مقدمه به موضوع است كه شاعر در تشبيب قصيده به كار مي برد اما اين شيوه در غزل در ابيات آخر است به شيوه يي كه شاعر در آخر گريز به مدح كرده و يك يا دو بيت در ستايش ممدوح بگويد و غزل را به دعاي او يا بيت غزلي ديگر ختم كنند به طوري كه مديحه در حكم جمله ي معترضه باشد . پيشوا و بنيانگذار اين سنت ظاهرا شيخ اجل سعدي شيرازي كه استاد غزل سرا بود و براي ارضاي خاطر و خشنودي سلاطين و حكام وقت كه از وي توقع مديحه داشتند اين شيوه را ابداع نمود و خود گاهي در غزل هايش آن را بكار مي برد .
دفتر زشعر گفته بشوي و دگر مگوي الا دعاي دولت سلجوقشاه را
يارب دوام عمر دهش تا به قهر و لطف بدخواه را جزا دهد و نيك خواه را
استاد غزل پرداز خواجه حافظ شيرازي نيز همان رسم و راه را برگزيد و شيوه ي ايشان سرمشق شاعران بعد از وي به خصوص غزل سرايان عهد قاجاري هم چون مجمر ، نشاط اصفهاني ، فروغي بسطامي ، وصال و هماي شيرزاي واقع گرديد .
وفاداراي و حق گويي نه كار هر كسي باشد غلام آصف ثاني جلال الحق و الدينم
رموز مستي و رندي زمن بشنو نه از واعظ كه با جام و قدح هر دم نديم ماه پروينم
خلاصهغزل در شعر فارسي اشعاري با يك وزن و قافيه و با مطلعي مصرع آغاز مي شود و به طور معمول از پنج تا دوزاده بيت را در بر دارد . اين قسم از شعر ابتدا به صورت مستقل نبوده اما بعد ها به گونه يي جداگانه در شعر فارسي جايگاهي خاص پيدا كرد و بزرگاني چون سعدي و حافظ آن را به اوج رساندند .
منبع : سايت تبيان