مرحبا بر بادهاى كه اكنون به ما هم خواب داد
بر قلمهايى چو بنگارد كه بابا آب داد
خام بود اين دل در اين ويرانه آخر پخته گشت
آفرين بر باغبانى كز جبين سيراب داد
مهر مادر را چو باران شويد از دامان او
كو برفت بابا بيامد غصه و بىتاب داد
آب نيسان ناودان را گر نوازش كرد و رفت
بهتر از رودى كه ما را وعدهى گرداب داد
رسم دلدارى بود در كام خود جان داشتن
هر كه يك جان گويد از جان، گوهرى ناياب داد