من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

بابا آب داد

۲۹ بازديد

مرحبا بر باده‏اى كه اكنون به ما هم خواب داد

بر قلم‏هايى چو بنگارد كه بابا آب داد

خام بود اين دل در اين ويرانه آخر پخته گشت

آفرين بر باغبانى كز جبين سيراب داد

مهر مادر را چو باران شويد از دامان او

كو برفت بابا بيامد غصه و بى‏تاب داد

آب نيسان ناودان را گر نوازش كرد و رفت

بهتر از رودى كه ما را وعده‏ى گرداب داد

رسم دلدارى بود در كام خود جان داشتن

هر كه يك جان گويد از جان، گوهرى ناياب داد


مهره اول

۲۹ بازديد

نفسى كز افيون در چه و نيزار افتاد

خاطرى گشته به تشويشى كه بيزار افتاد

گل مريم كه ز بستان شده بيزار بگفت

چه متاعى‏ست خدايا كه به گلزار افتاد؟

به گلو آب حياتى كه طبيعت افكند

همه خشكيد و نماندش اثرى نار افتاد

قرعه‏اى دوش به ياد رخ دلدار زديم

كه همان مهره‏ى اول به لب يار افتاد

ساقيا توشه‏ى عقباى مدامم بخشا

آن دمى كز سر تعظيم تو آن بار افتاد


مرغ هما

۲۹ بازديد

كى به اَقدام من آن همت آغاز آرد؟

سايه‏ى سرو قدى را به چمن باز آرد؟

آشنايم من بيگانه در اين دشت زوال

كو زلالى كه مرا چشمه‏ى غمّاز آرد؟

كى شود در كُله حاتم طايىّ زمان

صوف بخشندگى با جرأت ابراز آرد؟

به تمنّاى تو اى نرگس غايب زِ نظر

اشك انظار در اين قائله هم ناز آرد

حسرت مرغ همايون به دل پير نشست

دام و تزوير نشايد كه به پرواز آرد


سنگ

۲۸ بازديد

با سرى بشكسته و تنگ و سبوسنگ آشناست

بشكن اى خارا شما را با چنين ننگ آشناست

پيركى گفتا به گيسو از چه رو گشتى سپيد؟

ما فراوان ديده‏ايم مو را كه با رنگ آشناست

مهربانى را نگينى در دل بيگانگى‏ست

اى دلا ديدى دلارامى كه با بنگ آشناست


ندا

۲۷ بازديد

دينى به گردن و زنجيرى به پاى ماست

درديم و قطره‏اى صحت دواى ماست

دينم به گردن خويش افتد و زنجيرم به پاى غم

آن جا كه نام تو يا رب نداى ماست

هر جا كه از سر غفلت كنم اختيار خويش

گفتم به خويش كه عقل و فراست وراى ماست


مدائن

۲۳ بازديد

ساغرى را زِ ازل عالم ربانى داد

يك نشانى زِ جنان بر دل انسانى داد

برگ سبزى كه كنون تحفه‏ى درويشان است

ذره‏اى زِ عالم عدن است كه مهمانى داد

برو فيض از قلم و نون اديبانش گير

كه به تفسير خود از آيه‏ى قرآنى داد

ار كه قارون نمك از سفره‏ى ايتامش برد

وعده‏ها داده و آن مائده پنهانى داد

زير ايوان مدائن كه بود كسرى را

كاخى از گرد فرو خفته‏ى ويرانى داد

اى كه در عقل و فراست يد طولا دارى

مدعى را كه زبان معنى نادانى داد

گه قسم بر لب زيتونى و گه گندم را

بر لب آدم و حوا و پريشانى داد


دار

۲۷ بازديد

 از پاى تو منصور زمان دار جدا نيست

نِى دار به پاى تو و بل خار جدا نيست

اى آن كه سزاوار مِى و مِى زدگانى

مِى را نبود ناله‏اى كز يار جدا نيست

ناخورده مبادا كه برندش لب دارى

تا بوده همين بوده كه از دار جدا نيست


رنج و گنج

۲۸ بازديد

 پيكر بى‏جان من خر مهره‏ى شطرنج كيست؟

اين سقوط اكنون سزاى ناله‏ها و رنج كيست؟

چون شبابى بوده‏ام در دشت و اينك چون حباب

در دل درياى نوميدى، جوانى گنج كيست؟

فتنه‏ى شاه و وزيران بازى شطرنج نيست؟

سوز سربازان ندانم در حرارت سنج كيست؟


قيامت

۲۷ بازديد

قيامت در دل افكند، دو چشمت چون قيامت

قيامت در دو ابروست، چو راكع در قيامت

قيامت از تو پرسند، چه كردى در قيامت

قيامت سوخت مردم، چرا كردى قيامت

قيامت گفت يا رب، چه شور است اين قيامت

قيامت بنده پاداشت، هم آن دم در قيامت

قيامت كرده بيداد، به پا دار آن قيامت

قيامت گشته خضراء زِ مهرويان قيامت


جود و وجود تو

۲۸ بازديد

روزى كه جهان گشته منور ز وجودت

در عالم امكان نبود سير به جودت

ما جمله گدايان سر كوى تو باشيم

اى آن كه ملائك همه افتاده سجودت

گر زاهد و عالم همه گشتند رياكار

چشم طمعى هست به ياقوت كبودت