من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

خموش

۳۱ بازديد

ديشب به پيش مى فروش

آمد پياله‏ها به جوش

گفتم كه چيست اين خروش؟

گفتا كه مى‏دانى خموش

اين مى كه مى‏بينى رخش

دلدادگان را برده هوش

دل در ميان جام تن

اين گونه مى دارد سروش

گر بر خود آگه گه شوى

راز درون آيد به گوش


فتنه

۲۷ بازديد

اى داد كه در جامعه شد شادى فراموش

كان شادى ديرينه به غم گشته هم آغوش

انوار الهى همه در كشتى امواج

نور ازل از فتنه‏گرى‏ها شده خاموش

در ظلمت و تاريكى‏ام از نور خبر نيست

آن نور بلا ديده دلى كرده فراموش

دستار مرا دولت بيدار رها كرد

آغوش تو هم بستر پيران سيه پوش

شادى به درازا نكشد در شب يلدا

اين پنبه‏ى تابيده چرا كرده‏اى در گوش


شقاوت

۲۷ بازديد

ما در پى حديثيم او در پى شمايل

كو گوش آشنايى تا باز گويم از دل

حلّ چنين معانى از ما و من نيايد

تفسير حق و باطل حلّ گشته در مسائل

ديوانه هم ستيزد هوشيار هم ستيزد

ديوانه را رها كن گر بسته است عاقل

آسايش دو گيتى تفسير اين دو حرف است

با دوستان شقاوت بر دشمنان حلائل

بر حق و حق پرستيم با او چنين نشستيم

گو بر ضمير عاقل، باصر به گوش جاهل


شرر

۳۰ بازديد

 در كوى ما كه شكسته دلان را بود ثمر

يكدم گذر كن و ايماى ما نگر

اين دست اشارت كه به سويت گرفته‏ايم

نى بهر متاعى كه ز خون جگر اثر

لب را گزيده‏ايم و به دامى خزيده‏ايم

گر چشم گشايد دمى اغيار و رهگذر

پندى بود اى صاحب حكمت كه آب چشم

هر دم فرو چكد از سينه‏ها شرر

گر پاى رفتن از اين دون به ميل بود

حقا كه دل شدگان را بود سفر

در كف نهاده فلك گنجى كه گنج نيست

بل كو فريب هزار است و درد سر

دانى كه قصد باصر تنها بود نگار

كو چشم بصيرى كه به تن‏ها كند نظر


رفته به گل

۳۲ بازديد

 ره باريك و شب و قمرى در راه قبور

خسته از ناله و از همهمه‏ى شهر به دور

ديد موجى به سراغ دل مجنون آيد

يا سراغ دل ليلى شده‏ى زنده به گور

گفت اين شور و شر از بهر كه آماده كنى؟

يا به ليلى رسد اين آتش و يا لانه‏ى مور

گوشه چشمى بنما از دل دريايى خويش

موج سركش نرسد بر دل تنهاى صبور

همچو يابوى فرو رفته به گل خواهى شد

بس كن اى فتنه‏گرى‏ها ز سر باد غرور


زهر

۲۸ بازديد

مگذار كه در حسرت پيمانه بميرى

بى عشق و به دور از رخ جانانه بميرى

برخيز كه در نطفه‏ى اين نسل خرافى

چون ناله بلند است و به رندانه بميرى

اى يار گر اين راه بجز زهر تباهيست

رو تا كه تو همچون من بميرى

آسوده مخند اى لب چون نار و مرنجان

دل را كه تو هم در دل ويرانه بميرى

مگذار كزين خرمن بخشوده‏ى دادار

با ياد چمن در حد يك دانه بميرى

هُش دار بر آنكس دهد اين باصر بينا

هُشيار! مبادا چو هُبل گوشه‏ى بتخانه بميرى


لب هندو

۲۸ بازديد

حافظ آن خرقه و سجاده و عرفان بردى

بوسه گاه لب هندوىِ رفيقان بردى

قصر فردوس تو را گويى به خاك آوردند

خانقاه و چمن و بلبلِ خوشخوان بردى

بى گمان شرب مدام تو فراموش نشد

گرچه از ما تو كنون روضه ي رضوان بردى

حافظا عذر بنه اين همه نادانى را

صلح هفتاد و دو ميليون ضعيفان بردى

همچو زندان سكندر همه در زنجيرند

رفتى اما تو چنين گل ز گلستان بردى

كى و كاووس وطن آب مصلاها را

جوى و گلزار و مى و مطرب و ايمان بردى

باصر از گفته حافظ غزلى نغز بخوان

خوش بود حال تو چون نامى ز ديوان بردى


آبرو

۲۸ بازديد

دوش از پنجه‏ى غم آمده فرياد كسى

كه چنين داده عدو آبرو بر باد كسى

آن چنان كعبه و بتخانه شد از نور خموش

كه ز بتخانه هم اينك نرسد داد كسى

يا رب اين دار مكافات تو از عدل به دور

گشته چون داور دوران زند اجداد كسى


توبه

۲۹ بازديد

 آن شير مَرغزاران، خفته است كنج بيشه

يا شير ميخوراند، يا فكر جان و ريشه

گر شير برگرفتى، از طعمه روى گردان

كين طعمه شاهبازست، نتوان زدن به تيشه

قدرت مثال شيران، اندر خورست حيوان

رو پهلوان گردان، دست در مرام و پيشه

آئينه چون شكستى، باز است راه توبه

بهر نگاه خويشتن، چون شيشه باش شيشه


ننه

۳۰ بازديد

 ننه اين جا همه در فكر تو بودند ننه

راه زارى به رياكارى گشودند ننه

يادت اى جان گرانمايه ز دلها نرود

زين سبب چهره و رخساره كبودند ننه

مادر اين جا سبد و نقل تو كمبود بود

آن زمانى كه ز غم ناله سرودند ننه

كاش بودى تو در اين خانه ببينى كه چسان

سيم و زر چادر سر از تو ربودند ننه