دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۲۰:۰۲ ۳۱ بازديد
در كوى ما كه شكسته دلان را بود ثمر
يكدم گذر كن و ايماى ما نگر
اين دست اشارت كه به سويت گرفتهايم
نى بهر متاعى كه ز خون جگر اثر
لب را گزيدهايم و به دامى خزيدهايم
گر چشم گشايد دمى اغيار و رهگذر
پندى بود اى صاحب حكمت كه آب چشم
هر دم فرو چكد از سينهها شرر
گر پاى رفتن از اين دون به ميل بود
حقا كه دل شدگان را بود سفر
در كف نهاده فلك گنجى كه گنج نيست
بل كو فريب هزار است و درد سر
دانى كه قصد باصر تنها بود نگار
كو چشم بصيرى كه به تنها كند نظر