
كرم نامه عشق
شاعر : قاسم نعمتي
دل سودا زده سامان نپذيرد هرگز
كافر چشم تو برهان نپذيرد هرگز
آنكه بيمار نگاهي شده هنگام سحر
منت مرهم و درمان نپذيرد هرگز
با نگاه تو اگر عاشقي آغاز شود
جز به ديدار كه پايان نپذيرد هرگز
دل اگر خانه ي هر بي سر و پايي گردد
اثر از گفته ي خوبان نپذيرد هرگز
عمر بي معرفت آبي است كه از جو رفته
اين زياني است كه جبران نپذيرد هرگز
ما در خانه ي سلطان سر و سامان داريم
هرچه داريم ز آقاي خراسان داريم
با دم قدسي معشوق نفس تازه كنم
تا كه قدري سخن از يار خوش آوازه كنم
صحن گردي حرم وقت سحر مي خواهم
تا صفاي دل شيدا زده اندازه كنم
بين هشتي حرم گر بكشيدم بر دار
سر سودايي خود زينت دروازه كنم
سرگذشت من و تو گشته كرمنامه ي عشق
هر سحر پاي مناجات دلي تازه كنم
تار گيسو طلبم تا كه ورق هاي دلم
همچو يك مصحف پر درد به شيرازه كنم
نام اين مصحف دل را بگذارم ز قضا
قصه ي يك سگ ولگرد و كرامات رضا
تا كه بر گنبد تو ديده ام از دور افتاد
ناگهان در دل آلوده ي من شور افتاد
اولين بار كه ديدم حرمت را گفتم:
اي سليمان به سرايت گذر مور افتاد
بي پناه آمدم و خوب پناهم دادي
راهم از حادثه در دولت منصور افتاد
تا به خود آمده ديدم كه دل از دستم رفت
وسط آينه ام چشمه اي از نور افتاد
نه بگويم كه كليمم حرمت عرش خداست
اتفاقي ره موساي دل از طور افتاد
يك قدم سوي تو با عمره برابر گردد
كعبه هم دور سر گنبد تو مي گردد
اي كه ناگفته ز اسرار دلم آگاهي
دستگير دل هر خسته دل و گمراهي
ز عنايات رئوفانه ي تو فهميدم
كه نه من بلكه هميشه تو مرا مي خواهي
در بهشت تو نهم پاي چو با كوهي درد
تو طبيبانه دوا مي كني اش با آهي
من گدا زاده و تو نسل به نسلت سلطان
خوش برازنده ي تو صحن و سراي شاهي
حاجت از دل نگذشته تو روا مي سازي
اي كه ناگفته ز اسرار دلم آگاهي
من مسلمان شده ي نيمه نگاهت هستم
لحظه ي مرگ بيا ديده به راهت هستم
دل بيمار مرا فرصت درماني ده
با دم قدسي ات اي دوست مرا جاني ده
قبل از آني كه گناهم نفسم را گيرد
آمدم توبه كنم مهلت جبراني ده
همچنان زلف پريشان تو آواره شدم
به دل خانه خرابم سر و ساماني ده
شوري اشك چشيدم كه نمك گير شدم
سر اين سفره به من رزق فراواني ده
حمدلله كه سر كوي تو زنجير شدم
استخواني به سگ خانه ات ارزاني ده
لحظه ي مرگ قدم رنجه كن و بر ما هم
فيض ديدار چون آن عاشق سلماني ده
از تو من روزي شبهاي محرم خواهم
چشم پر گريه اي و سينه ي سوزاني ده
سفره ي عاشقي ام را تو بيا كامل كن
عصر روز عرفه فرصت قرباني ده
در حريمت خبر از عرش خدا مي آيد
بوي سيب حرم كرببلا مي آيد