بازار عشق بازي

مشاور شركت بيمه پارسيان

بازار عشق بازي

۳۴ بازديد

بازار عشق بازي

شاعر : هادي ملك پور

با هرم دستهاي تو گرما گرفته است
عشقت عجيب در دل من جا گرفته است

آرامشي شبيه به صحن و سراي تو
چشمان شوق را به تماشا گرفته است

جان من است! اين كه شبيه كبوتري
يك گوشه در كنار تو مأوا گرفته است

آقا به من اجازه ي پرواز مي دهي
بالم زبس نشسته ام اينجا گرفته است

اينجا هزار پنجه ي خورشيد پشت ابر
در انتهاي غربت دريا گرفته است

هركس كه حاجتي زتو درخواست مي كند
با چشمهاي خيس تمنا گرفته است

ديدم كنار پنجره فولاد مادري
دستش تمام روزنه ها را گرفته است

"طفلي مريض دارم و دستم به دامنت!
آقا! ... دلم ز مردم دنيا گرفته است"

هر گوشه اي كه مي نگرم دل شكسته اي
با تو زبان به شكوه و نجوا گرفته است

معلوم نيست سيطره ي مهرباني ات
از اين حريم تا به كجاها گرفته است

هر صحن و هر رواق تو هرجا به هر زبان
جمعيتي به ذكر شما پا گرفته است

هر چند عشق ناب تو آقا چو كيمياست
بازار عشق بازي ات اما گرفته است

شك نيست هر كه زائر شش گوشه مي شود
از آستان لطف تو امضا گرفته است

هر كس هواي كوي ابالفضل مي كند
از تو برات كرب و بلا را گرفته است

دست مرا بگير ... مرا تا حرم ببر
كار دلم بدون تو بالا گرفته است...!

باري به دوش دارم و آهي به سينه ام
اين سينه از براي تو آقا گرفته است


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد